اسم ( noun )
• (1) تعریف: a flaw, error, or other imperfection.
• مترادف: fault, flaw, imperfection
• مشابه: blemish, blot, bug, drawback, error, foible, hole, impediment, kink, liability, mistake, negative, snag, vice, weakness
• مترادف: fault, flaw, imperfection
• مشابه: blemish, blot, bug, drawback, error, foible, hole, impediment, kink, liability, mistake, negative, snag, vice, weakness
- The cars were found to have defects in their fuel systems.
[ترجمه Sara] ماشین هایی پیداشده بودند که در سیستم های سوختی اشان نقص هایی داشتند.|
[ترجمه Tlr98] کاشف به عمل امد که ماشین ها در سیستم سوخت عیوبی داشتند|
[ترجمه لیلا] ماشینهایی ( هم ) پیداشدند که دارای ایزادهایی در سیستمهای سوختشان بودند.|
[ترجمه گوگل] مشخص شد که خودروها در سیستم سوخت خود نقص دارند[ترجمه ترگمان] یافت شده که این خودروها در سیستم های سوخت خود نقص دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She doesn't see her own beauty and thinks only of her defects.
[ترجمه گوگل] زیبایی خودش را نمی بیند و فقط به عیب هایش فکر می کند
[ترجمه ترگمان] زیبایی خودش را نمی بیند و فقط به defects فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زیبایی خودش را نمی بیند و فقط به defects فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Forgetfulness is my worst defect.
[ترجمه لیلا] فراموشی، بدترین عیب من است.|
[ترجمه شان] فراموشکاری بدترین عیب من است.|
[ترجمه محمدشفیعی] فراموش کاری بدترین نقص من است|
[ترجمه گوگل] فراموشی بدترین عیب من است[ترجمه ترگمان] Forgetfulness بدترین نقص منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a lack of something needed for adequacy, completeness, or perfection; shortcoming; deficiency.
• مترادف: deficiency, failing, inadequacy, insufficiency, shortcoming
• متضاد: excess
• مشابه: dearth, fault, incompleteness, lack, shortage, shortfall, vice
• مترادف: deficiency, failing, inadequacy, insufficiency, shortcoming
• متضاد: excess
• مشابه: dearth, fault, incompleteness, lack, shortage, shortfall, vice
- His inability to do simple math reflects a defect in his education.
[ترجمه گوگل] ناتوانی او در انجام ریاضیات ساده نشان دهنده نقصی در تحصیلات اوست
[ترجمه ترگمان] ناتوانی او در انجام ریاضی ساده نشان دهنده یک نقص در آموزش او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ناتوانی او در انجام ریاضی ساده نشان دهنده یک نقص در آموزش او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: defects, defecting, defected
حالات: defects, defecting, defected
• : تعریف: to abandon a cause, political party, country, or the like, esp. in order to join another.
• مشابه: desert, secede, turn
• مشابه: desert, secede, turn
- The ballerina defected from the Soviet Union and took up residence in England.
[ترجمه علیرضا عسکری] Ballerina اتحاد جماهیر شوروی را ترک کرد و در انگلستان اقامت گزید.|
[ترجمه شان] این رقصنده باله ( بالرین}، به دلایل سیاسی از اتحاد شوروی ، فرار کرد ( جلای وطن کرد ) و در انگلیس اقامت گزید.|
[ترجمه گوگل] بالرین از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد و در انگلستان اقامت گزید[ترجمه ترگمان] بالرین از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد و در انگلستان اقامت گزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He defected from the Republicans to become an independent.
[ترجمه ایوب عبیاوی] او از جمهوری خواهان جداشد تا مستقل شود|
[ترجمه گوگل] او از جمهوری خواهان جدا شد تا مستقل شود[ترجمه ترگمان] او از جمهوری خواهان جدا شد تا مستقل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید