defect

/ˈdiːfekt//dɪˈfekt/

معنی: علت، عیب، نقص، قصور، کمبود، کاستی، اهو، نکته ضعف، معیوب ساختن، مرتد شدن، ترک کردن
معانی دیگر: (به دلایل سیاسی از کشور خود) فرار کردن، جلای وطن کردن، پناهنده سیاسی شدن، ضعف، نقصان، (حزب یا دسته ای را برای پیوستن به حزب مخالف) ترک کردن، پشت کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a flaw, error, or other imperfection.
مترادف: fault, flaw, imperfection
مشابه: blemish, blot, bug, drawback, error, foible, hole, impediment, kink, liability, mistake, negative, snag, vice, weakness

- The cars were found to have defects in their fuel systems.
[ترجمه Sara] ماشین هایی پیداشده بودند که در سیستم های سوختی اشان نقص هایی داشتند.
|
[ترجمه Tlr98] کاشف به عمل امد که ماشین ها در سیستم سوخت عیوبی داشتند
|
[ترجمه لیلا] ماشینهایی ( هم ) پیداشدند که دارای ایزادهایی در سیستمهای سوختشان بودند.
|
[ترجمه گوگل] مشخص شد که خودروها در سیستم سوخت خود نقص دارند
[ترجمه ترگمان] یافت شده که این خودروها در سیستم های سوخت خود نقص دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She doesn't see her own beauty and thinks only of her defects.
[ترجمه گوگل] زیبایی خودش را نمی بیند و فقط به عیب هایش فکر می کند
[ترجمه ترگمان] زیبایی خودش را نمی بیند و فقط به defects فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Forgetfulness is my worst defect.
[ترجمه لیلا] فراموشی، بدترین عیب من است.
|
[ترجمه شان] فراموشکاری بدترین عیب من است.
|
[ترجمه محمدشفیعی] فراموش کاری بدترین نقص من است
|
[ترجمه گوگل] فراموشی بدترین عیب من است
[ترجمه ترگمان] Forgetfulness بدترین نقص منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a lack of something needed for adequacy, completeness, or perfection; shortcoming; deficiency.
مترادف: deficiency, failing, inadequacy, insufficiency, shortcoming
متضاد: excess
مشابه: dearth, fault, incompleteness, lack, shortage, shortfall, vice

- His inability to do simple math reflects a defect in his education.
[ترجمه گوگل] ناتوانی او در انجام ریاضیات ساده نشان دهنده نقصی در تحصیلات اوست
[ترجمه ترگمان] ناتوانی او در انجام ریاضی ساده نشان دهنده یک نقص در آموزش او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: defects, defecting, defected
• : تعریف: to abandon a cause, political party, country, or the like, esp. in order to join another.
مشابه: desert, secede, turn

- The ballerina defected from the Soviet Union and took up residence in England.
[ترجمه علیرضا عسکری] Ballerina اتحاد جماهیر شوروی را ترک کرد و در انگلستان اقامت گزید.
|
[ترجمه شان] این رقصنده باله ( بالرین}، به دلایل سیاسی از اتحاد شوروی ، فرار کرد ( جلای وطن کرد ) و در انگلیس اقامت گزید.
|
[ترجمه گوگل] بالرین از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد و در انگلستان اقامت گزید
[ترجمه ترگمان] بالرین از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد و در انگلستان اقامت گزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He defected from the Republicans to become an independent.
[ترجمه ایوب عبیاوی] او از جمهوری خواهان جداشد تا مستقل شود
|
[ترجمه گوگل] او از جمهوری خواهان جدا شد تا مستقل شود
[ترجمه ترگمان] او از جمهوری خواهان جدا شد تا مستقل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the innate defect in this plan
نقص بنیادین این طرح

2. My Chevrolet was sent back to the factory because of a steering defect.
[ترجمه گوگل]شورلت من به دلیل نقص فرمان به کارخانه بازگردانده شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل شورلت، به دلیل نقص فرمان به کارخانه فرستاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His theory of the formation of our world was filled with defects.
[ترجمه گوگل]نظریه او در مورد شکل گیری جهان ما پر از نقص بود
[ترجمه ترگمان]نظریه او درباره شکل گیری دنیای ما پر از نقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The villain was caught because his plan had many defects.
[ترجمه گوگل]شرور دستگیر شد زیرا نقشه او نقص های زیادی داشت
[ترجمه ترگمان]اون تبهکار رو دستگیر کردن چون نقشه هاش نقص داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The fundamental defect of fathers is that they want their children to be a credit to them.
[ترجمه شان] نقطه ضعف اساسی پدران این است که می خواهند فرزندانشان برای آنان اعتبار بیاورند ( موجب اعتباربرایشان بشوند}.
|
[ترجمه گوگل]عیب اساسی پدران این است که می خواهند فرزندانشان برایشان اعتباری باشند
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی پدران این است که می خواهند بچه هایشان برای آن ها اعتباری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A defect was found in the water-cooling/electrical circuit.
[ترجمه شان] نقصی در جریان الکتریکی خنک کننده آب یافت شد.
|
[ترجمه گوگل]یک نقص در مدار خنک کننده آب/برقی پیدا شد
[ترجمه ترگمان]یک نقص در جریان آب - سرمایش \/ جریان الکتریکی یافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was born with a hearing defect.
[ترجمه گوگل]او با نقص شنوایی به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]اون با یه نقص شنوایی به دنیا اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The defect detracts greatly from the value of the vase.
[ترجمه گوگل]این عیب تا حد زیادی از ارزش گلدان می کاهد
[ترجمه ترگمان]نقص به مقدار زیادی از ارزش گلدان می کاهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All R4aircraft have been grounded, after a defect in the engine cooling system was discovered.
[ترجمه گوگل]همه هواپیماهای R4 پس از کشف نقص در سیستم خنک کننده موتور زمینگیر شده اند
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه یک عیب در سیستم خنک کننده موتور پیدا شد تمام R۴aircraft به زمین افتاده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a character defect in her that she can't ever accept that she's in the wrong.
[ترجمه گوگل]این یک نقص شخصیتی در او است که هرگز نمی تواند قبول کند که در اشتباه است
[ترجمه ترگمان]این نقص شخصیتی است که او هرگز نمی تواند قبول کند که او در اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She suffers from a heart/sight/speech defect.
[ترجمه گوگل]او از نقص قلب / بینایی / گفتار رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از یک نقص قلب \/ دید \/ سخنرانی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a physical defect that cannot be cured.
[ترجمه گوگل]این یک نقص فیزیکی است که قابل درمان نیست
[ترجمه ترگمان]این یک نقص جسمی است که نمی توان آن را درمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He tried to defect to the West last year.
[ترجمه گوگل]او سال گذشته سعی کرد به غرب فرار کند
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد پارسال به غرب اشاره کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He has a congenital heart defect.
[ترجمه زهرا آبسالان] او عیب مادرزادی در قلبش دارد
|
[ترجمه گوگل]او یک نقص مادرزادی قلبی دارد
[ترجمه ترگمان]یه نارسایی قلبی مادرزادی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He strove manfully to overcome his speech defect.
[ترجمه گوگل]او مردانه تلاش کرد تا بر نقص گفتاری خود غلبه کند
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد که با لکنت زبان سخن بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The defect in the drainage must be remedied.
[ترجمه گوگل]نقص در زهکشی باید برطرف شود
[ترجمه ترگمان]نقص در زه کشی باید اصلاح شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Near-sightedness is a visual defect.
[ترجمه علی جادری] نزدیک بینی , یک نقص بینایی است .
|
[ترجمه گوگل]نزدیک بینی یک نقص بینایی است
[ترجمه ترگمان]Near یک نقص بصری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He has an optical defect.
[ترجمه مهراب] او نقص نوری دارد.
|
[ترجمه گوگل]او نقص نوری دارد
[ترجمه ترگمان]او یک نقص نوری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علت (اسم)
defect, cause, reason, motive, drawback, disease, shortcoming

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

قصور (اسم)
defect, failure, default, delinquency, deficiency, debt, cunctation, negligence, shortcoming, laches, pretermission

کمبود (اسم)
defect, deficiency, shortage, shortcoming, dearth, deficit, leakage

کاستی (اسم)
defect, deficiency, fault, flaw, shortcoming, extenuation

اهو (اسم)
defect, illness

نکته ضعف (اسم)
defect, deficiency, shortcoming

معیوب ساختن (فعل)
defect, vitiate

مرتد شدن (فعل)
abjure, apostatize, defect, tergiversate

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

تخصصی

[حسابداری] نقص
[علوم دامی] ناهنجاری
[شیمی] نقص، عیب، کاستی، کمبود، ضعف، نقصان
[برق و الکترونیک] نقص، ناکاملی بی نظمی شیمیایی یا ساختاری در بلور نیرسانا یا باقیمانده های مواد نشانده شده روی سطح ان، نقایص یا به صورت ناخالصیهای متحرک فعال هستند که با گذشت زمان بر مشخصا الکتریکی قطعه اثر می گذارند و یا در حالت ثابت و غیر فعال با الگوهای لیتوگرافی نوری تداخل می کنند . متداول ترین نقایص پیش آمده در فرایند ساخت نیمرسانا ها دارای منشا انسانی هستند ( پوسته ها و چربی دست ف مواد آرایشی و ترشحات بینی ) - خطا، نقص، نارسایی
[صنعت] عیب، نقص
[حقوق] عیب، نقص
[نساجی] اثر منفی - عیب - اشکال - ایراد
[ریاضیات] اشتباه، خرابی، خطا، نقص، عیب، نقصان، کاستی، معیوب ساختن
[پلیمر] نقص، عیب
[آمار] عیب

انگلیسی به انگلیسی

• imperfection; deficiency
desert, abandon, change sides
a defect is a fault or imperfection in a person or thing.
if you defect, you leave your own country, political party, or other group, and join an opposing one.

پیشنهاد کاربران

نقص، عیب
عیب، نقص
آفت
defect 2 ( n ) ( difɛkt ) =a fault in sth or in the way it has been made, e. g. a speech defect. a defect in the glass. defective ( adj ) =having a fault, defectively ( adv ) , defectiveness ( n )
defect
defect 1 ( v ) ( dɪˈfɛkt ) =to leave a political party, etc. to join another that is considered to be an enemy, e. g. He defected from the party just days before the election. defection, defector
defect
ضایعه
رویگردانی از انجام کاری
defect ( پزشکی )
واژه مصوب: نقص
تعریف: [پزشکی] فقدان یا عیب یا نارسایی|||[مهندسی مخابرات] وقفه‏ای محدود در عملکرد سامانه یا دستگاه
آهوگ.
نقص و کاستی بدنی
مشکل داشتن
defect ( noun ) = flaw ( noun )
به معناهای: عیب، نقص، کاستی
معناهای دیگر : درز، ترک، شکاف، شکستگی
عارضه
نارسایی
heart defect = عارضه/نارسایی قلبی
مثال:
Because our first child, Caleb, had a heart defect
ترجمه اینجانب:
چون فرزند اول ما کالب عارضه ی قلبی داشت.
شکست
جمله نمونه :
Calculating convex Hull and Defects
( محاسبه نقاط تحدب بدنه و نقاط شکست )
fault عیب و نقص
رمزگذاری با: د فک کن نقصت چیه😉
ناقص
کلک، کلک زدن
فرسودگی ( در چرخه عمر رابطه مشتری )
فقدان
نقص و عیب
پناهنده شدن به دلایل سیاسی یا همون پناهنده سیاسی شدن
از کشور خود فرار کردن
ترک کردن
پناهنده ی سیاسی شدن
نارسایی
اختلال
نقیصه
خرابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس