فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contains, containing, contained
مشتقات: containable (adj.)
حالات: contains, containing, contained
مشتقات: containable (adj.)
• (1) تعریف: to hold or have within.
• مترادف: hold
• مشابه: carry, enclose, incorporate, surround
• مترادف: hold
• مشابه: carry, enclose, incorporate, surround
- Cheese contains a good deal of salt.
[ترجمه یاشار] پنیر دارای مقدار زیادی نمک است.|
[ترجمه A.A] پنیر دارای مقدار مناسبی نمک است.|
[ترجمه Alireza] پنیر حاوی مقدار مناسبی نمک است|
[ترجمه love sara] پنیر دارای نمک زیادی است|
[ترجمه هلیا خلیلی] پنیر به اندازه نمک دارد|
[ترجمه صابر حاجی] پنیر مقدار زیادی نمک دارد.|
[ترجمه گوگل] پنیر حاوی مقدار زیادی نمک است[ترجمه ترگمان] پنیر شامل مقدار زیادی نمک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The building contains two sets of staircases.
[ترجمه گوگل] این ساختمان شامل دو مجموعه پله است
[ترجمه ترگمان] این ساختمان شامل دو دسته پلکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این ساختمان شامل دو دسته پلکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wine contains more alcohol than beer.
[ترجمه حسین] شراب دارای الکل بیشتری نسبت به آب جو است|
[ترجمه گوگل] الکل شراب بیشتر از آبجو است[ترجمه ترگمان] شراب حاوی الکل بیشتری نسبت به آبجو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be able to hold or have within.
• مترادف: accommodate, carry, hold
• مترادف: accommodate, carry, hold
- A tablespoon contains three teaspoons.
[ترجمه گوگل] یک قاشق غذاخوری شامل سه قاشق چایخوری است
[ترجمه ترگمان] یک قاشق سوپ خوری حاوی سه قاشق چای خوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک قاشق سوپ خوری حاوی سه قاشق چای خوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to hold back or set limits on; establish boundaries for; restrict.
• مترادف: control, hold, repress, restrain, suppress
• مشابه: check, curb, inhibit, limit, stifle
• مترادف: control, hold, repress, restrain, suppress
• مشابه: check, curb, inhibit, limit, stifle
- He struggled to contain his emotions.
[ترجمه گوگل] او تلاش کرد تا احساساتش را مهار کند
[ترجمه ترگمان] سعی کرد احساساتش را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سعی کرد احساساتش را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I couldn't contain my laughter after hearing that remark.
[ترجمه RN] بعد از شنیدن به این حرف نتونستم جلوی خندم رو بگیرم|
[ترجمه گوگل] بعد از شنیدن این جمله نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم[ترجمه ترگمان] بعد از شنیدن این حرف نمی توانستم خنده ام را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dogs are contained by a tall fence.
[ترجمه گوگل] سگ ها توسط یک حصار بلند محصور شده اند
[ترجمه ترگمان] این سگ ها شامل یک حصار بلند بلند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این سگ ها شامل یک حصار بلند بلند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to have as components or contents; include.
• مترادف: comprehend, comprise, have, include
• مشابه: cover, embrace, encompass, incorporate
• مترادف: comprehend, comprise, have, include
• مشابه: cover, embrace, encompass, incorporate
- The water molecule contains two hydrogen atoms.
[ترجمه کوروش بیطرفان] مولکول آب دارای دو اتم هیدروژن است|
[ترجمه گوگل] مولکول آب حاوی دو اتم هیدروژن است[ترجمه ترگمان] مولکول آب دارای دو اتم هیدروژن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید