chronic

/ˈkrɑːnɪk//ˈkrɒnɪk/

معنی: سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو
معانی دیگر: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگلیس - خودمانی) بسیار بد، کند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: chronically (adv.)
(1) تعریف: tending to a certain behavior or illness for a long time or continually.
مترادف: constant, habitual, incessant, inveterate
متضاد: occasional
مشابه: confirmed, continual, hardened, lifelong

- He's a chronic drinker.
[ترجمه حسین درستی] او دایم الخمر است.
|
[ترجمه گوگل] او یک نوشیدنی مزمن است
[ترجمه ترگمان] او یک الکلی مزمن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a chronic sufferer from headaches.
[ترجمه زهرا رحمانی] او دائما از سر درد رنج میبرد .
|
[ترجمه گوگل] او از سردردهای مزمن رنج می برد
[ترجمه ترگمان] اون یه بیمار مزمن از سردرد - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: recurring often over long periods or happening constantly.
مترادف: persistent, recurrent
متضاد: one-time, temporary
مشابه: frequent, successive, unmitigated

- They have chronic shortages of supplies.
[ترجمه حسین درستی] آنها به شدت کمبود منابع دارند
|
[ترجمه زهرا رحمانی] آنها با کمبود شدید عرضه مواجهند.
|
[ترجمه گوگل] آنها کمبود مزمن منابع دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها کمبود مزمن تدارکات را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She suffers from chronic back pain.
[ترجمه گوگل] او از کمردرد مزمن رنج می برد
[ترجمه ترگمان] او از درد مزمن رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of disease, long in duration. (Cf. acute.)
مترادف: persistent, prolonged
متضاد: acute
مشابه: constant, enduring, lasting, lingering, stubborn, unmitigated, unrelieved

جمله های نمونه

1. a chronic bias toward inflation
گرایش گهگیر به تورم اقتصادی

2. a chronic gambler
قمارباز کهنه کار

3. a chronic liar
کسی که عادتا دروغ می گوید،سابقه دار

4. a chronic worry
دلواپسی همیشگی

5. the chronic shortage of teachers
کمبود شدید معلم

6. a chronic complainer
غرغرو،همیشه شاکی،ایرادگیر همیشگی

7. financial embarrassment was chronic in our family
گرفتاری مالی در خانواده ی ما مزمن بود.

8. some diseases are chronic and some are acute
برخی بیماری ها مزمن و برخی حاد هستند.

9. There is a chronic shortage of teachers.
[ترجمه محسن قنبری] کمبود مداوم معلم وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]کمبود شدید معلم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کمبود مزمن معلمان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is now a chronic shortage of teachers.
[ترجمه گوگل]اکنون کمبود شدید معلم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر کمبود مزمن معلمان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The illness frequently coexists with other chronic diseases.
[ترجمه محسن قنبری] این بیماری اغلب با بیماری های مزمن دیگر همراه است
|
[ترجمه گوگل]این بیماری اغلب با سایر بیماری های مزمن همراه است
[ترجمه ترگمان]این بیماری اغلب با بیماری های مزمن دیگر مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I developed serious arthritic symptoms and chronic sinusitis.
[ترجمه گوگل]من دچار علائم جدی آرتریت و سینوزیت مزمن شدم
[ترجمه ترگمان]من علائم جدی مبتلا به ورم مفاصل و سینوزیت های حاد را ایجاد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was suffering from chronic bronchitis.
[ترجمه گوگل]او از برونشیت مزمن رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از این بیماری برونشیت مزمن رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a chronic alcoholic and unable to hold down a job.
[ترجمه محسن قنبری] او یک دائم الخمر بود و قادر به حفظ شغل نبود
|
[ترجمه گوگل]او یک الکلی مزمن بود و قادر به حفظ شغل نبود
[ترجمه ترگمان]او یک الکلی مزمن بود و نتوانست یک کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is a chronic alcoholic.
[ترجمه حسین موسوی] او یک دایم الخمر است
|
[ترجمه محسن قنبری] او یکدائم الخمر است
|
[ترجمه گوگل]او یک الکلی مزمن است
[ترجمه ترگمان]او یک الکلی مزمن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. 000 deaths a year from chronic lung disease are attributable to smoking.
[ترجمه محسن قنبری] سالانه000 مرگ و میر ناشی از بیماری مزمن ریوی ناشی از مصرف سیگار است
|
[ترجمه گوگل]000 مرگ و میر در سال ناشی از بیماری مزمن ریوی ناشی از مصرف سیگار است
[ترجمه ترگمان]هزار مرگ در سال از بیماری های مزمن ریوی مربوط به سیگار کشیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. About 4% of the prison population have chronic psychiatric illnesses.
[ترجمه محسن قنبری] حدود 4 درصد از جمعیت زندانیان دچار بیماری های بیماری های روانی مزمن هستند
|
[ترجمه گوگل]حدود 4 درصد از جمعیت زندانیان دارای بیماری های مزمن روانپزشکی هستند
[ترجمه ترگمان]حدود ۴ درصد از جمعیت زندان ها بیماری های روانی مزمن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He suffers from chronic back pain and clinical depression, conditions for which he is reportedly no received medical attention.
[ترجمه گوگل]او از کمردرد مزمن و افسردگی بالینی رنج می برد، شرایطی که طبق گزارش ها به او توجه پزشکی نمی شود
[ترجمه ترگمان]او از درد مزمن و افسردگی بالینی رنج می برد، شرایطی که گفته می شود هیچ توجه پزشکی دریافت نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

دیرینه (صفت)
deep-rooted, old, ancient, chronic, deep-seated

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

مزمن (صفت)
persistent, chronic

گرانرو (صفت)
chronic

انگلیسی به انگلیسی

• lingering, lasting (as of an illness); constant
a chronic illness lasts for a very long time.
you describe someone's bad habits or behaviour as chronic when they have behaved like that for a long time and do not seem able to stop themselves.
a chronic situation is very severe and unpleasant.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Persisting for a long time or constantly recurring 🕰️ ⚠️
🔍 مترادف: Persistent
✅ مثال: His chronic back pain required ongoing treatment and care.
طولانی مدت
1. مزمن . 2. سابقه دار. کهنه کار. کهنه 3. جدی. وخیم. حاد 4. ( عامیانه ) افتضاح. گند
مثال:
a chronic illness
یک بیماری مزمن
chronic economic problems
مشکلات اقتصادی جدی و حاد
a chronic liar
یک دروغگوی سابقه دار
مُزمِن، زمانی
در پارسی میانه ( پهلوی ) : zamānīg
پیشنهاد من : زَمانیک، زمانیگ
بنمایه: فرهنگ مکنزی
periodic
مزمن. دیرینه، سخت، شدید
habitual, accustomed, confirmed, habituated, usual, accepted, customary, routine, wonted
مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم
Additionally, it can be used to describe habits or behaviors that are deeply ingrained, such as a chronic complainer or a chronic grumbler.
This term is used to describe any condition or illness that persists over a long period of time, typically three months or more.
این اصطلاح برای توصیف هر وضعیت یا بیماری ای که در یک دوره زمانی طولانی، معمولاً سه ماه یا بیشتر ادامه می یابد، استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

*** بیماری مُزمِن در پزشکی به بیماری هایی گفته می شود که زیاد طول می کشند یا ذاتاً بلندمدت هستند. مانند آسم یا دیابت، البته بیماری های پوستی مانند کهیر مزمن که بعضا ممکن است ماه ها و یا سال ها طول بکشند نیز جزء این موارد هستند.
“I have chronic back pain that has been ongoing for years. ”
A doctor might diagnose a patient with a “chronic condition” if they are experiencing symptoms that are persistent and recurring.
In a conversation about healthcare, someone might mention, “Managing chronic illnesses often requires a combination of medication and lifestyle changes. ”

chronic
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-diagnosis/
درازپا
درازدامن
سنگین برای مثال وقتی همراه با کلمه بدهی به کار رود
مشکلی که طولانی یا ماندگار شود
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : chron/ic ✅ تلفظ واژه: KRŌ - nik ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: مزمن، دیرینه:دارای مدت طولانی و پیشرفت آهسته ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
[پزشکی] مزمن، دیرینه: دارای مدت طولانی و پیشرفت آهسته
long lasting
Chronic pain : درد مزمن ، درد کهنه
طولانی
تدریجی، مستمر
a chronic disease or illness is one that continues for a long time and cannot be cured ( longman dictionary )
2. a chronic problem is one that continues for a long time and cannot easily be solved:
بیماری لاعلاج، وخیم یا مزمن
نهادینه
And it turns out this causes agonizing chronic pain, joint and movement problems, and other issues — even if you try to give the birds good living conditions
. . . رنج/رنج مزمن. . .
هو
مزمن
( بیماری ) دائمی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس