صفت ( adjective )
مشتقات: chronically (adv.)
مشتقات: chronically (adv.)
• (1) تعریف: tending to a certain behavior or illness for a long time or continually.
• مترادف: constant, habitual, incessant, inveterate
• متضاد: occasional
• مشابه: confirmed, continual, hardened, lifelong
• مترادف: constant, habitual, incessant, inveterate
• متضاد: occasional
• مشابه: confirmed, continual, hardened, lifelong
- He's a chronic drinker.
[ترجمه حسین درستی] او دایم الخمر است.|
[ترجمه گوگل] او یک نوشیدنی مزمن است[ترجمه ترگمان] او یک الکلی مزمن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a chronic sufferer from headaches.
[ترجمه زهرا رحمانی] او دائما از سر درد رنج میبرد .|
[ترجمه گوگل] او از سردردهای مزمن رنج می برد[ترجمه ترگمان] اون یه بیمار مزمن از سردرد - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: recurring often over long periods or happening constantly.
• مترادف: persistent, recurrent
• متضاد: one-time, temporary
• مشابه: frequent, successive, unmitigated
• مترادف: persistent, recurrent
• متضاد: one-time, temporary
• مشابه: frequent, successive, unmitigated
- They have chronic shortages of supplies.
[ترجمه حسین درستی] آنها به شدت کمبود منابع دارند|
[ترجمه زهرا رحمانی] آنها با کمبود شدید عرضه مواجهند.|
[ترجمه گوگل] آنها کمبود مزمن منابع دارند[ترجمه ترگمان] آن ها کمبود مزمن تدارکات را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She suffers from chronic back pain.
[ترجمه گوگل] او از کمردرد مزمن رنج می برد
[ترجمه ترگمان] او از درد مزمن رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از درد مزمن رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of disease, long in duration. (Cf. acute.)
• مترادف: persistent, prolonged
• متضاد: acute
• مشابه: constant, enduring, lasting, lingering, stubborn, unmitigated, unrelieved
• مترادف: persistent, prolonged
• متضاد: acute
• مشابه: constant, enduring, lasting, lingering, stubborn, unmitigated, unrelieved