اسم ( noun )
• (1) تعریف: an act of choosing or selecting; selection.
• مترادف: election, option, pick, selection
• متضاد: rejection
• مشابه: decision, discretion, discrimination, volition, will
• مترادف: election, option, pick, selection
• متضاد: rejection
• مشابه: decision, discretion, discrimination, volition, will
- With respect to marriage, women were given little freedom of choice.
[ترجمه گوگل] در رابطه با ازدواج، زنان آزادی انتخاب کمی داشتند
[ترجمه ترگمان] با توجه به ازدواج، به زنان آزادی انتخاب کمی داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با توجه به ازدواج، به زنان آزادی انتخاب کمی داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Soon after he'd made his choice, he began to regret it.
[ترجمه گوگل] به زودی پس از انتخاب خود، او شروع به پشیمانی کرد
[ترجمه ترگمان] طولی نکشید که تصمیم خود را گرفت و از آن پشیمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طولی نکشید که تصمیم خود را گرفت و از آن پشیمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had to make a choice between going to school and pursuing a career as an actor.
[ترجمه گوگل] من باید بین رفتن به مدرسه و دنبال کردن حرفه ای به عنوان بازیگر انتخاب می کردم
[ترجمه ترگمان] مجبور بودم بین رفتن به مدرسه و پی گیری شغلی به عنوان یک بازیگر انتخاب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجبور بودم بین رفتن به مدرسه و پی گیری شغلی به عنوان یک بازیگر انتخاب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the thing or person selected from two or more alternatives.
• مترادف: pick, selection
• مشابه: alternative, decision, nomination, option, preference, vote, wish
• مترادف: pick, selection
• مشابه: alternative, decision, nomination, option, preference, vote, wish
- He is my choice for the best actor of the year.
[ترجمه گوگل] او انتخاب من برای بهترین بازیگر سال است
[ترجمه ترگمان] او انتخاب من برای بهترین بازیگر سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او انتخاب من برای بهترین بازیگر سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Greek salad was a good choice.
[ترجمه گوگل] سالاد یونانی انتخاب خوبی بود
[ترجمه ترگمان] سالاد یونانی انتخاب خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سالاد یونانی انتخاب خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the right, capacity, or opportunity to choose.
• مترادف: discretion, option
• مشابه: discrimination, druthers, freedom, selectivity, volition, will
• مترادف: discretion, option
• مشابه: discrimination, druthers, freedom, selectivity, volition, will
- I was given a choice between two unappealing alternatives.
[ترجمه گوگل] به من یک انتخاب بین دو گزینه غیرجذاب داده شد
[ترجمه ترگمان] به من یک انتخاب بین دو گزینه نچسب داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به من یک انتخاب بین دو گزینه نچسب داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You may not like your job, but at least you have a choice to work there or not.
[ترجمه گوگل] ممکن است شغل خود را دوست نداشته باشید، اما حداقل انتخابی دارید که در آنجا کار کنید یا نه
[ترجمه ترگمان] ممکنه از کارت خوشت نیاد، ولی حداقل تو انتخاب کردی که اونجا کار کنی یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ممکنه از کارت خوشت نیاد، ولی حداقل تو انتخاب کردی که اونجا کار کنی یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The president claimed that he had no choice but to lay off workers.
[ترجمه Farhood] رئیس/مدیر ادعا کرد که هیچ گزینه/چاره ای جز اخراج کارگران ندارد|
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور مدعی شد که چاره ای جز اخراج کارگران ندارد[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور ادعا کرد که هیچ انتخابی جز اخراج کارگران ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: one of two or more alternatives; option.
• مترادف: alternative, option
• مشابه: possibility, selection
• مترادف: alternative, option
• مشابه: possibility, selection
- You have several good choices in this horse race.
[ترجمه گوگل] شما چندین انتخاب خوب در این مسابقه اسب دوانی دارید
[ترجمه ترگمان] تو چند تا انتخاب خوب توی این مسابقه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو چند تا انتخاب خوب توی این مسابقه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: variety or array of alternatives.
- The menu offers a large choice of entr�es.
[ترجمه گوگل] منو انتخاب زیادی از ورودی ها را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] منوی غذا یک انتخاب بزرگ از entres است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] منوی غذا یک انتخاب بزرگ از entres است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: choicer, choicest
مشتقات: choiceless (adj.), choicely (adv.), choiceness (n.)
حالات: choicer, choicest
مشتقات: choiceless (adj.), choicely (adv.), choiceness (n.)
• (1) تعریف: of high quality; excellent.
• مترادف: first class, first-rate, prime, select
• متضاد: indifferent, inferior
• مشابه: best, bully, capital, elegant, elite, excellent, exceptional, fine, prize, quality, special, superb, superior, superlative, supreme, tiptop, uncommon
• مترادف: first class, first-rate, prime, select
• متضاد: indifferent, inferior
• مشابه: best, bully, capital, elegant, elite, excellent, exceptional, fine, prize, quality, special, superb, superior, superlative, supreme, tiptop, uncommon
- a choice leg of lamb
[ترجمه گوگل] یک پای بره انتخابی
[ترجمه ترگمان] یک پای انتخاب که بره به بره،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک پای انتخاب که بره به بره،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: chosen with care.
• مترادف: chosen, handpicked, select, well-chosen
• مشابه: elite, exclusive
• مترادف: chosen, handpicked, select, well-chosen
• مشابه: elite, exclusive