culpable

/ˈkəlpəbl̩//ˈkʌlpəbl̩/

معنی: سزاوار سرزنش، مقصر، مجرم، مرتکب جنایت یا جنحه، قابل مجازات
معانی دیگر: تقصیرکار، آهمند، لغزشکار، قابل ملامت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: culpably (adv.), culpability (n.)
• : تعریف: guilty of a mistake or fault; blameworthy.
مترادف: blamable, blameworthy, guilty
متضاد: inculpable
مشابه: criminal, peccant, reprehensible, reproachable, transgressive

- It is not the child who is culpable in this case; it is the parent.
[ترجمه گوگل] این کودک نیست که در این مورد مقصر است آن پدر و مادر است
[ترجمه ترگمان] این بچه نیست که در این مورد مقصر باشد؛ پدر یا مادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. culpable negligence
قصور سرزنش پذیر

2. don't make me culpable for his mistakes
گناه اشتباهات او را به گردن من میندازید.

3. Their decision to do nothing makes them culpable.
[ترجمه مجید وحید] تقصیر آنها این است که تصمیم گرفتند کاری نکنند.
|
[ترجمه میثم نبی پور] اینکه تصمیم گرفتند کاری نکنند، مقصرند.
|
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] اینکه تصمیم گرفتند کاری نکنند آنها را مجرم میکند
|
[ترجمه گوگل]تصمیم آنها برای انجام هیچ کاری آنها را مقصر می کند
[ترجمه ترگمان]تصمیم آن ها برای انجام هیچ کاری است، تقصیر آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The prime minister is highly culpable in this affair.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر در این ماجرا به شدت مقصر است
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در این کار بسیار تقصیر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She believed him culpable of murder.
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که او مقصر قتل است
[ترجمه ترگمان] اون باور کرد که اون متهم به قتل بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The accident was the result of a culpable failure to consider the risks involved.
[ترجمه گوگل]این حادثه نتیجه عدم توجه مقصری به خطرات ناشی از آن بود
[ترجمه ترگمان]این حادثه نتیجه قصور و قصور در رسیدگی به خطرات ناشی از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The oil companies are culpable too.
[ترجمه گوگل]شرکت های نفتی هم مقصر هستند
[ترجمه ترگمان]شرکت های نفتی هم مقصر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At the same time, the culpable faction is viewed as exempt from organizational control.
[ترجمه گوگل]در عین حال، جناح مقصر از کنترل سازمانی معاف تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]در عین حال، جناح گناهکار به عنوان معاف از کنترل سازمانی در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sloppy accounting was culpable for the shortfall in revenue.
[ترجمه گوگل]حسابداری شلخته مقصر کمبود درآمد بود
[ترجمه ترگمان]حسابداری Sloppy برای جبران کمبود درآمد مقصر شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I cannot be held culpable.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم مقصر شناخته شوم
[ترجمه ترگمان]تقصیر من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sutherland has denied the culpable homicide of Mr Buckley.
[ترجمه گوگل]ساترلند قتل مقصر آقای باکلی را رد کرده است
[ترجمه ترگمان]سادرلند پرونده قتل آقای \"باکلی\" رو انکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. THe man who killed children is culpable.
[ترجمه سپهر احمدی] مردی که کودکان را کشته است مقصر است
|
[ترجمه گوگل]مردی که بچه ها را کشت مقصر است
[ترجمه ترگمان] کسی که بچه ها رو کشته، تقصیر منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We are ourselves partly culpable for the state of events.
[ترجمه گوگل]ما خودمان تا حدی مقصر وضعیت حوادث هستیم
[ترجمه ترگمان]ما خود را به خاطر وضع حوادث مقصر می دانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I would not be culpable for dividing and restricting computer users, but it would happen nonetheless.
[ترجمه گوگل]من مقصر تقسیم و محدود کردن کاربران رایانه نیستم، اما با این وجود این اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]من برای تقسیم کردن و محدود کردن کاربران کامپیوتر مقصر نخواهم بود، اما با این حال این اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سزاوار سرزنش (صفت)
worthy, blamable, blameful, blameworthy, reprehensible, culpable

مقصر (صفت)
faulty, blamable, blameful, blameworthy, culpable, guilty

مجرم (صفت)
blameworthy, culpable, guilty

مرتکب جنایت یا جنحه (صفت)
culpable, guilty, delinquent, committing, perjured, perpetrating

قابل مجازات (صفت)
culpable, punishable

تخصصی

[حقوق] مقصر، مجرم، قابل سرزنش، متخلف، خاطی

انگلیسی به انگلیسی

• guilty, punishable, condemnable, worthy of blame
you say that someone is culpable when they are responsible for something wrong or unpleasant that has happened; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : culpability
صفت ( adjective ) : culpable
قید ( adverb ) : culpably
مجرمانه
1 - مسبب
2 - مجرم
گناهکار
مسبب

بپرس