benign

/bəˈnaɪn//bəˈnaɪn/

معنی: مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف
معانی دیگر: (پزشکی) خوش خیم (مخالف: بدخیم malignant)، خوش طینت، بی آزار، طب خوش خیم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: benignly (adv.)
(1) تعریف: possessing or displaying kindness or gentleness.
متضاد: hostile, malicious, malign, malignant
مشابه: benevolent, gentle, kind

- The new ruler was more benign than his predecessor.
[ترجمه اوس‌موسی] حاکم جدید نسبت به ( حاکم ) قبلی اش مهربان تر بود.
|
[ترجمه گوگل] حاکم جدید نسبت به سلف خود خوش اخلاق تر بود
[ترجمه ترگمان] حاکم جدید نسبت به سلف خود مهربان تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nurse gave the child a benign smile.
[ترجمه آتنا فتاحی] پرستار لبخندی مهربان به کودک تحویل داد
|
[ترجمه میثم نبی پور] پرستار لبخند ملایمی به روی کودک زد.
|
[ترجمه گوگل] پرستار لبخندی مهربان به کودک زد
[ترجمه ترگمان] پرستار لبخندی مهربان به کودک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: favorable or beneficial.
متضاد: detrimental, evil, harsh, unfavorable, unfriendly, unhealthy
مشابه: beneficial

- It's a benign climate for people with asthma.
[ترجمه گوگل] این یک آب و هوای خوش خیم برای افراد مبتلا به آسم است
[ترجمه ترگمان] آب و هوای خوب برای افراد مبتلا به آسم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These new friends had a benign influence on him.
[ترجمه گوگل] این دوستان جدید تأثیر خوشایندی روی او گذاشتند
[ترجمه ترگمان] این دوستان جدید نفوذی خوب در او داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: causing little or no harm.
مترادف: harmless, innocuous
متضاد: deleterious, harmful, injurious

- The dye used for the test is a benign substance in the body.
[ترجمه گوگل] رنگ مورد استفاده برای آزمایش یک ماده خوش خیم در بدن است
[ترجمه ترگمان] رنگ مورد استفاده برای تست یک ماده خوب در بدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do these scenes of violence on television have only benign effects?
[ترجمه گوگل] آیا این صحنه های خشونت آمیز در تلویزیون فقط اثرات خوش خیمی دارد؟
[ترجمه ترگمان] آیا این صحنه های خشونت در تلویزیون دارای اثرات خوب هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in pathology, not malignant.
متضاد: malignant

- The growth turned out to be benign and surgery was not necessary.
[ترجمه kamran] غده بی خطر بود ونیازی به عمل جراحی نبود
|
[ترجمه گوگل] معلوم شد که رشد خوش خیم بوده و نیازی به جراحی نیست
[ترجمه ترگمان] این رشد برای خوب بودن و عمل جراحی ضروری نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a benign creature from space
یک موجود بی آزار فضایی

2. a benign tumor
غده ی خوش خیم

3. a benign tumor
غده ی خوش خیم

4. They are normally a more benign audience.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آنان در حالت عادی، تماشاچیان آرام و بی آزاری هستند.
|
[ترجمه گوگل]آنها معمولاً مخاطبان خوش‌بین‌تری هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها معمولا تماشاگران خوبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The effects of this chemical are fairly benign.
[ترجمه mahnaz] اثرات این ماده شیمیایی نسبتا بی خطر است.
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] این ماده شیمیایی فاقد اثرات زیانبار است.
|
[ترجمه گوگل]اثرات این ماده شیمیایی نسبتاً خوش خیم است
[ترجمه ترگمان]اثرات این ماده شیمیایی نسبتا خوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is the growth benign or cancerous?
[ترجمه مریم سالک زمانی] غده سرطانی است یا خوش خیم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا رشد آن خوش خیم است یا سرطانی؟
[ترجمه ترگمان]آیا این رشد بی خطر و یا سرطانی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They enjoyed an especially benign climate.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آنان از آب و هوای بسیار ملایم لذت بردند.
|
[ترجمه گوگل]آنها از آب و هوای به خصوص خوش خیم برخوردار بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها از جو بسیار خوبی برخوردار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He shook his head in benign amusement.
[ترجمه گوگل]سرش را به نشانه سرگرمی تکان داد
[ترجمه ترگمان]سرش را به نشانه تفریح تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We are looking for an environmentally benign alternative to bleach.
[ترجمه گوگل]ما به دنبال یک جایگزین بی خطر برای محیط زیست برای سفید کننده هستیم
[ترجمه ترگمان]ما به دنبال یک جایگزین مناسب برای سفید کننده برای سفید کننده هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Martha is a benign old lady.
[ترجمه گوگل]مارتا یک پیرزن خوش خیم است
[ترجمه ترگمان]مارتا یک پیرزن مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A benign tumour will not cause you any fatal harm.
[ترجمه گوگل]یک تومور خوش خیم هیچ آسیب مهلکی به شما وارد نمی کند
[ترجمه ترگمان]یک تومور خوش خیم برای شما هیچ لطمه ای به شما وارد نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The benign old woman wore a big flowered garden hat and tended a magical flower garden.
[ترجمه گوگل]پیرزن خوش‌خیم کلاه باغچه گل‌دار بزرگی بر سر داشت و از باغ گل جادویی مراقبت می‌کرد
[ترجمه ترگمان]پیرزن مهربان کلاه سبزی گل دار بزرگی بر سر داشت و از باغ گل جادویی مراقبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The surgical specimen, however, proved to be benign.
[ترجمه گوگل]با این حال، نمونه جراحی خوش خیم بود
[ترجمه ترگمان]اما نمونه جراحی بی خطر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A particularly interesting finding was that of a benign tubulovillous polyp that contained both a mutant K-ras and a p53 allele.
[ترجمه گوگل]یک یافته به خصوص جالب، مربوط به یک پولیپ توبولوویلی خوش خیم بود که هم حاوی یک جهش یافته K-ras و یک آلل p53 بود
[ترجمه ترگمان]یک یافته جالب توجه به a خوب tubulovillous بود که هر دو جهش K K - ras و یک allele p۵۳ را شامل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Who would ever guess from the benign expression on his face that just a moment ago he had been exploding with anger?
[ترجمه گوگل]چه کسی از حالت خوش خیم صورتش حدس می‌زند که همین چند لحظه پیش از عصبانیت در حال انفجار بوده است؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می توانست حدس بزند که فقط یک لحظه پیش با عصبانیت منفجر شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

خوش خیم (صفت)
benignant, benign

بی خطر (صفت)
sound, safe, secure, benign

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

تخصصی

[علوم دامی] نذاشتن تاثیرات مضر

انگلیسی به انگلیسی

• non-malignant; favorable; kind, gentle; compassionate
someone who is benign is kind, gentle, and harmless.
a benign disease will not cause death or serious harm; a medical term.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Gentle, kind, and not harmful 🌸🙂
🔍 مترادف: Harmless
✅ مثال: The doctor assured that the tumor was benign and not dangerous.
مسالمت جو
Having no harmful effectt, pleasant and kind.
خوش خیم
1 -
/bɪˈnaɪn/
pleasant and kind
دلپذیر، خوشایند و مهربان
a benign old lady
a benign smile
2 -
medical ( of a disease or tissue growing because of a disease ) not likely to result in death
...
[مشاهده متن کامل]

پزشکی ( بیماری یا رشد بافت به دلیل یک بیماری ) / به احتمال زیاد منجر به مرگ نمی شود، خوش خیم
a benign tumor

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/benign
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : benignity / benignancy
✅️ صفت ( adjective ) : benign / benignant
✅️ قید ( adverb ) : benignly / benignantly
( آب و هوا ) مساعد، ( انسان ) مهربان، ( بیماری ) بی خطر، ( تومور ) خوش خیم
خوشایند
خیرخواه
خوش خیم و ملایم
بیشتر برای توضیح حالت غده به کار می رود
۱. خوش خیم
۲. ملایم و خوشایند
۳. مهربان، نجیب یا لطیف
۴. بی خطر - بی آزار
adjective
1 medical a : not causing death or serious injury
◀️a benign infection/disease
b : without cancer : not cancerous
...
[مشاهده متن کامل]

◀️benign brain tumors
◀️We were happy to hear that the tumor was benign.
— opposite malignant
2 : not causing harm or damage
This chemical is environmentally benign. [=it does not hurt the◀️ environment]
◀️He has a benign [=harmless] habit of biting his fingernails.
3 [more benign; most benign] : mild and pleasant
◀️benign [=favorable] weather conditions
◀️a benign climate
4 [more benign; most benign] : gentle and kind
◀️a friendly, benign teacher
5 [more benign; most benign] : having or showing a belief that nothing bad will happen
◀️
She takes a benign view of her husband's spending habits. [=she does not worry about her husband's spending habits]

خوش خیم
بی آزار
خوش خیم
برای مثال: The tumor was bengin
( امنیت شبکه ) بی خطر، ایمن، بی آزار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس