around

/əˈraʊnd//əˈraʊnd/

معنی: پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در نزدیکی، در اطراف
معانی دیگر: دور تا دور، این جا، (عامیانه) در جای معلوم، (عامیانه) تقریبا، در حرکت، در قید حیات، موجود

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a circle or part of a circle.
مشابه: round

- Turn the handle completely around.
[ترجمه پارسا تقوی] دور این دسته را کاملا بچرخان .
|
[ترجمه سما] دسته رو بصورت دایره کامل بچرخون.
|
[ترجمه گوگل] دسته را کاملاً به اطراف بچرخانید
[ترجمه ترگمان] کاملا این دور و بر رو بچرخون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We can't get through this way, we have to go around.
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم از این راه عبور کنیم، باید دور بزنیم
[ترجمه ترگمان] ما نمی تونیم از این راه عبور کنیم، باید به این طرف و اون طرف بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in all directions or to all sides.
مشابه: round

- all the land around
[ترجمه ilia] تمام اطراف زمین
|
[ترجمه A] تمام زمین اطراف
|
[ترجمه گوگل] تمام زمین اطراف
[ترجمه ترگمان] تمام زمین های اطراف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in size measured by circumference.

- The tree trunk was eighteen inches around.
[ترجمه Bardia] دور تنه ی درخت 18 اینچ بود
|
[ترجمه گوگل] دور تنه درخت هجده سانت بود
[ترجمه ترگمان] تنه درخت بیشتر از هیجده اینچ فاصله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) about; nearby.
مشابه: near

- I'll be around if you need someone.
[ترجمه ش.] اگه کمک لازم داشتی، من همین دور و برهام/ من همین نزدیکی هام/ من همین اطرافم.
|
[ترجمه کوثر] اگر به کسی احتیاج داشتی من در همین حوالی هستم
|
[ترجمه غزل] اگر به چیزی یا به کسی نیاز داشتی من در همین حوالی ام
|
[ترجمه فریبرز] اگه به کسی نیاز داشتی من همین دورو ورام
|
[ترجمه زیست شناسی] نورون های رابط میلین دار نیستند!
|
[ترجمه گوگل] اگر به کسی نیاز داشتی من در آنجا خواهم بود
[ترجمه ترگمان] اگه به کسی احتیاج داشتی من این اطراف بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: at or to the opposite direction.

- The car turned around.
[ترجمه sakineh tebbi] ماشین همین حوالی دور زد.
|
[ترجمه مهدی] ماشین طوری چرخید که جهتش 180 درجه با جهت اولش فرق میکنه ( مثلا اولش جلو ماشین به سمت غرب بوده وحالا چرخیده وجلو ماشین به سمت شرق قرار گرفته )
|
[ترجمه گوگل] ماشین چرخید
[ترجمه ترگمان] اتومبیل دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: through a specified area.

- Will you show me around?
[ترجمه گوگل] آیا اطراف را به من نشان می دهی؟
[ترجمه ترگمان] میشه این اطراف رو بهم نشون بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: so as to be the present time.

- when next week comes around
[ترجمه Nazanin] هفته آینده در حال نزدیک شدن است
|
[ترجمه گوگل] وقتی هفته بعد فرا می رسد
[ترجمه ترگمان] وقتی هفته آینده نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: on all sides of.

- the hedge around the house
[ترجمه گوگل] پرچین اطراف خانه
[ترجمه ترگمان] پرچین اطراف خانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: near to.
مشابه: near

- the countryside around the town
[ترجمه Eham] دور و بر شهر ، اطراف شهر
|
[ترجمه گوگل] حومه اطراف شهر
[ترجمه ترگمان] حومه شهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in or to places within an area; here and there.
مشابه: through

- They drove around the country.
[ترجمه Zaban] آن ها اطراف کشور را رانندگی کردند ( سفر کردند_گشتند )
|
[ترجمه p.d] آنها در اطراف کشوررانندگی کردنند
|
[ترجمه گوگل] آنها در سراسر کشور رانندگی کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها به اطراف کشور سفر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: so as to encircle or enclose.

- Tie a string around your finger.
[ترجمه گوگل] دور انگشت خود یک نخ ببندید
[ترجمه ترگمان] یه نخ دور انگشتت ببند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: so as to make a circular route or pattern outside of (something).
مشابه: round

- Do you want to drive around the lake?
[ترجمه دالوند ] آیا میخوای در اطراف دریاچه رانندگی کنی؟
|
[ترجمه گوگل] آیا می خواهید در اطراف دریاچه رانندگی کنید؟
[ترجمه ترگمان] می خو ای دور دریاچه رانندگی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: at approximately.
مشابه: round

- Come around lunchtime.
[ترجمه گوگل] وقت ناهار بیا
[ترجمه ترگمان] وقت ناهار بیاین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. around ahwaz, karoon river slows
رود کارون در حوالی اهواز آهسته می شود.

2. around five kilograms
حدود پنج کیلوگرم

3. around the bend of the river, the water swirled and frothed
در اطراف خم رودخانه آب می چرخید و کف می کرد.

4. around the year 1991
در حدود سال 1991

5. around (or round) the clock
بیست و چهار ساعته،در تمام ساعات،شب و روز

6. around the horn
(بیس بال) پرتاب گوی از پایگاه سوم به دوم و از دوم به اول

7. come around to see us
برای دیدنمان بیا.

8. shopkeepers around the shrine soaked the pilgrims
مغازه داران اطراف حرم،زائران را می چاپیدند.

9. stay around a little longer
قدری بیشتر بمان.

10. albatross around one's neck
بار گناهان گذشته (که گریبانگیر انسان می شود)،عذاب وجدان،دردسر بزرگ

11. bat around (or bat back and forth)
به تفصیل مورد بحث قرار دادن،دقیقا بررسی کردن

12. beat around (about) the bush
به مطلب اصلی نپرداختن،اطاله ی سخن کردن،منظور از کلام را نگفتن،طفره رفتن

13. beat around the bush
به اصل مطلب نپرداختن،منظور خود را بیان نکردن،صغری کبری چیدن

14. bum around (or about)
بلوک گردی کردن،تفریح کنان به اینجا و آنجا سفر کردن

15. cat around
(امریکا ـ خودمانی) دنبال جفت گشتن،دنبال خانم گشتن

16. center around (or about)
متمرکز بودن بر

17. come around (or round)
1- احیا شدن،بهبود یافتن،(از بیهوشی) به هوش آمدن 2- تغییر مسیر دادن 3- اجابت کردن 4- (عامیانه) به ملاقات آمدن

18. fart around (or about)
(خودمانی) وقت خود را به بطالت گذراندن

19. fool around
(عامیانه) 1- وقت تلف کردن 2- فضولی کردن،دخالت بی جا کردن،ور رفتن 3- مغازله کردن،ماچ و بوسه کردن

20. fuck around (or about)
(خودمانی) 1- وقت تلف کردن،(وقت) به بطالت گذراندن 2- (با: with) سر به سر گذاشتن،دخالت کردن (در)،فضولی کردن

21. fuss around
(بیهوده) بیا و برو کردن،سر و صدا راه انداختن

22. get around
1- (به جای برخورد با چیزی آن را) دور زدن 2- رجوع شود به: get about

23. get around to
1- وقت یا فرصت (انجام کاری را) داشتن،مجال داشتن 2- (به کاری) پرداختن

24. going around in circles
(عامیانه) تکرار مکررات کردن،(پس از زحمت) دوباره به همان جای اول رسیدن

25. hack around
(عامیانه) بی هدف کارکردن،اتلاف وقت کردن

26. hang around (or about)
1- (دور چیزی) گرد آمدن،تجمع کردن 2- (عامیانه) پرسه زدن،ول گشتن

27. horse around
(خودمانی) شوخی خرکی کردن،نره خر بازی درآوردن،جست و خیز کردن،وقت تلف کردن

28. just around the corner
1- مجاور،در نزدیکی،نزدیک

29. kick around (or about)
(عامیانه) 1- با خشونت رفتار کردن با 2- پرسه زدن،از جایی به جایی رفتن 3- خودمانی بحث و شور کردن 4- در بوته ی فراموشی افتادن

30. kid around
مسخره بازی درآوردن،شوخی خرکی کردن،الم شنگه راه انداختن

31. monkey around
مسخره بازی درآوردن،میمون بازی درآوردن

32. play around
1- روابط عاشقانه ی سری برقرار کردن،بیش از یک معشوق داشتن 2- خوش گذرانی کردن

33. rake around (or about) for something
به دقت جستجو کردن،دنبال چیزی گشتن

34. rattle around in
در خانه یا اداره یا کارگاه بزرگ تر از نیاز خود بودن

35. revolve around somebody (or something)
روی شخص (یا چیزی) متمرکز بودن

36. run around with
با کسی دیگر رابطه داشتن یا معاشر بودن

37. running around in circles
(عامیانه) سگ دو زدن،بیهوده تقلا کردن

38. screw around
(خودمانی) وقت تلف کردن

39. shop around
1- از یک مغازه به مغازه ی دیگر رفتن،قیمت کردن در چند جا 2- دنبال (شغل یا ایده ی جدید و غیره) رفتن،جستجو کردن

40. sleep around
(عامیانه) با بیش از یک نفر رابطه ی جنسی داشتن

41. stick around
(خودمانی) ماندن،نرفتن،(نزد کسی) باقی ماندن

42. talk around
وادار کردن،(با حرف) راضی کردن،ترغیب کردن

43. twist around one's finger
1- دور انگشت خود تاباندن یا پیچاندن 2- کاملا تحت تسلط خود درآوردن،ملعبه کردن

44. wait around
پرسه زدن،در اطراف محل منتظرماندن،منتظر فرصت بودن

45. a swing around the country
مسافرت به اطراف کشور

46. a voyage around the world
مسافرت دور کره ی زمین

47. ahmad walked around the city walls and told the towers
احمد اطراف دیوارهای شهر را پیمود و برج ها را شمرد.

48. ali swung around to pari, holding a cup of tea
علی در حالی که فنجان چای در دست داشت به طرف پری چرخید.

49. all gathered around the patient's bed
همه دور بالین بیمار حلقه زدند.

50. bees buzzed around her head
زنبورها دور سرش وزوز می کردند.

51. bullets spattered around us
گلوله از هر طرف بر ما می بارید.

52. butterflies whirl around the lamp
پروانه ها دور لامپ پرواز می کنند.

53. don't beat around the bush; say you want to borrow more money!
صغری کبری نچین،بگو می خواهم دوباره پول قرض کنم !

54. don't crap around like this
این جوری وقت خودت را هدر نده !

55. don't monkey around with the car, kids!
بچه ها،اتومبیل را انگولک نکنید!

56. don't run around with bad people!
با آدم های بد محشور نشو!

57. green shoots around the old tree trunk
جوانه های سبز اطراف تنه ی درخت کهنسال

58. he fumbled around in the dark hall
او در سالن تاریک کورمال کورمال حرکت می کرد.

59. he hangs around with unsavory characters
او با اشخاص ناباب رفت و آمد دارد.

60. he lurked around like a thief
او مانند یک دزد پاورچین پاورچین (و مخفیانه) به این طرف و آن طرف می رفت.

61. he muddled around the house for weeks
او هفته ها در خانه دستخوش سردرگمی بود.

62. he racketed around in my car
در اتومبیل من سفر و عیاشی می کرد.

63. he runs around with a bunch of hoodlums
او با یک دسته اراذل و اوباش دوستی می کند.

64. he skewed around in his chair
خودش را در صندلی چرخاند.

65. he skirted around the issue of wage increase
از اشاره به موضوع اضافه دستمزد خودداری کرد.

66. he went around the turn
او پیچ را دور زد.

67. missile defences around tehran
پدآفند موشکی در اطراف تهران

68. people conglomerate around his statue
مردم دور مجسمه ی او جمع شدند.

69. people swarmed around his car
مردم ریختند دور اتومبیلش.

70. reporters hovered around the gate
خبرنگاران در اطراف دروازه مترصد ایستاده بودند.

مترادف ها

پیرامون (قید)
about, by, around

گرداگرد (قید)
about, around

دور (قید)
around, away, aloof, nowhere near, yonder

در حوالی (قید)
around

سوی دیگر (قید)
around

در هر سو (قید)
around

در نزدیکی (حرف اضافه)
around

در اطراف (حرف اضافه)
about, circa, around, anent

تخصصی

[عمران و معماری] اطراف - پیرامون - حول - دور
[فوتبال] گرداگرد
[نساجی] زمینه - متن
[ریاضیات] دو طرف، اطراف، دور تا دور، گرداگرد،پیرامون

انگلیسی به انگلیسی

• encircling; nearby
surrounding; approximately
around can be an adverb or preposition, and is often used instead of round as the second part of a phrasal verb. examples of these uses of around are explained at round.
if someone or something is around, they are present or available.
around also means approximately.

پیشنهاد کاربران

سمت
حوالی، دورو ور
سرتاسر
around ≡ A little more or less down
حول و حوش، اطراف
دور و بر
مثال: She looked around but couldn't see anyone.
او دور و بر را نگاه کرد اما هیچکس را ندید.
سرتاسر، پیرامون
گرداگرد، دور، در اطراف، در حوالی، در هر سو، در نزدیکی
معمولا اگه around با فعل بیاد و phrasal verb بسازه معنای "همینجوری فعل" میده. منظور از "همینجوری" اینه که بدون منظور خاصی اینکار انجام میشه و هدفی پشتش نیست. مثلا:
kid around: همینجوری گفتن، شوخی کردن
...
[مشاهده متن کامل]

walk around: همینجوری راه رفتن، قدم زدن
stomp around: همینجوری پای کوبان راه رفتن
hang around:همینجوری پرسه زدن
get around: همینجوری اینور اونور رفتن
.
.
.

I am not around here
بچه این محل نیستم، من این حوالی و دور و بر زندگی نمیکنم
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : around ✅ تلفظ واژه: e - RŌND ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: اطراف، گرداگرد، در حوالی، پیرامون ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : circum - , para - , peri -
پیرامونِ. . . ( موضوعِ مورد بحث )
درباره یِ. . .
در ارتباط با. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - -
Around Jan. 6
مربوط به ماجرایِ ششم ژانویه
( حمله به ساختمان کنگره آمریکا )
این ور اون ور
Around the world =سراسر دنیا
در حدود
جای جایِ
زمین
از کنار
دور یا اطراف
around the world
دور تا دور جهان
سرتاسر جهان
در کنار ؟
around ( adv ) = approximately ( adv )
به معناهای : تقریباٌ، حدوداً
عامیانه
تقریبا
around means a little more or less than👏🏻😌😌❤
فعال ( بودن ) روی کار، در عرصه ( چیزی )
قطر ( داشتن ) پهنا ( داشتن )
به عقب به پشت، به طرف مخالف
سرتاسر
Around means alittle more or lessthan
به زبان ساده تر
من به دور و اطراف نگاه کردم
اینگلیسی:I look around
ویه حرفی دارم من عاشقتونم نوجوان هایی که در این دیکشنری هستید و مخصوصا عاشق *کاربران* فعال و رئیس این دیکشنری هستم و ممنون بابت اینکه در این دیکشنری هستید🤗😚🙂😉
خداحافظ

اطراف
دور و بر
این نزدیکی ها
مثلاً 👇
He climbed onto it and looked around for his
. parents

بعضی جاها معنی" کل" می ده
مثلا
The heart pumps blood around the body
یعنی قلب خون رو در تمام بدن پمپاژ می کنه
در و بر
حول و حوش
دور ، دورتادور
اطراف و اکناف
این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:اطراف، پیرامون
Around means a little more or less than
اطراف یعنی کمی بیشتر یا کمتر از
اطراف، حوالی، دوروبر، ، ، یا اصطلاحاً: کنار، نزدیک
محیط ( مربوط به محله ای یا کوچه ای )
مربوط به
- محیط ( در محیط )
دور
مثال:
around neck
دور گردن
دور و بر
تعریف:
Around means a little more or less than
مثال:
The children were running around the house
معنی:
بچه ها دور خانه می دویدند.
باتوجه به
درباره ی، راجع به، برای

environment
Around means a little more or less than
پیرامون
دور، حوالی ، اطراف
دور، پیرامون
سراسر
دور
❤️🌕my look for around my love moon
من به دور ماه عشقم بگردم
حولِ محورِ، نسبت به
around=اطراف
she can be lazy around the house.

حول و حوش
( . Around ( prep=حدود
اطراف، پیرامون، گوشه،
Around means a little more or less than

جمع کردن
پیرامون
Around means a little more or less than
about
تقریباً
اطراف، در اطراف، در حدود
حدود
تقریبا حوالیک
دور
محیط

محور
در مورد
دور و بر
با سلام و عرض ادب و احترام
در ترجمه ی خانم لیلی در تاریخ 11/10 کلمه ی around در عبارت around the corner غلط نوشتاری دارد !
سپاس از زحمات شما
مرجان میری لواسانی

بیرونی

حوالی
بر روی
around=نبش
به دورِ ، بَر گِردِ ، در پیرامون
اطراف
( عامیانه ) دُرُ بَر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٢)

بپرس