اب اجلاب احیا شدهاب اذریاب از اب تکان نخورداب از اب تکان نخوردناب از اب تکان نخوردن یا نجنبیدناب از اب تکون نخوردهاب از اب نجنبیدناب از اتش براوردناب از اسیاب افتادناب از اهن جدا کردناب از بنه تیره استاب از بنه تیره بودناب از تارک گذشتناب از جام کسی بردناب از جگر بخشیدناب از چشم گرفتناب از چشمه خورشید جستناب از چک و چانه سرازیر شدن کسی رااب از در کسی طمع داشتناب از دریا بخشیدناب از دریا می بخشداب از دست دادناب از دست نچکیدن کسی رااب از دست کسی نچکیدناب از دستش نمی چکداب از دماغش بیرون امدناب از دهان رفتن یا سرازیر شدن کسی رااب از دهان سرازیر شدناب از دیده راندناب از دیده ریختناب از روی کسی بردناب از سر پریدناب از سر تیره بودناب از سر چشمه گل الود استاب از سر گذشتناب از سر گذشتن کسی رااب از سر یا گریبان کسی گذشتناب از سرچشمه گل الود بودناب از سرچشمه گل بودناب از گلو پایین نرفتناب از گلوی کسی پایین نرفتناب از لب و لوچه راه افتادن یا اب دهان کسی راه افتادناب از لب و لوچه ی کسی راه افتادناب از لب و لوچه ی کسی سرازیر شدناب از لوچه کسی افتادناب از مژه راندناب از کسی گشادناب از کسی گشادن کسی رااب اسک