جواد افشاری - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inquiry: بهترین معادل: استعلام.

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

juggle: وقتی می خوایم به سختی هندل کردن چند ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shrinking: ۱. آب رفتن، کوچکتر و کوچکتر شدن ۲. ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

association: انجمن، اتحادیه، کانون

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fascination: علاقه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn in: تحویل دادن لو دادن ( مجرم، مدرک، . ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pushover: ساده لوح، پخمه

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shrapnel: تَرکِش

٣ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

٣ ماه پیش

تایید موبایل و ایمیل

-

همه

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

logs: تاریخچه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recruit: استخدام کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

steep: بعضی وقتا اصطلاحاً به "آدم خفن" میگ ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

claim sanctuary: تحصن کردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

odyssey: سفر پر ماجرا

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indeed: همینطوره، قطعا

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sold: I'm completely sold کاملاً گول خورد ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

haul: محموله

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

testify: شهادت دادن

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stranded: سرگردان

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wild sheep: میش کوهی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outlook: دیدگاه، نگرش

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bureau: سازمان

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self esteem: عزت نفس، خودباوری

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

about time: چه عجب اومدی!

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

digman: باستان شناس

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

essex county: شهرستان اسکس، یکی از شهرستان های ای ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impose upon: امیدوارم که موندمون در اینجا اسباب ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

edge: محرک

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

intellectual vanity: پوچی فکری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

surge point: نقطه جهش، نقطه خروش، نقطه پرتاب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

touch: خیلی کم، یه نمه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entrance: طلسم کردن/شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overprotective: آدم محافظه کار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prattle away: پُر حرفی، وراجی، پرچانگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prattle away: پُر حرفی، وراجی، پرچانگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slip away: مُردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bucket of bolts: آهن قراضه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bucket of bolts: آهن قراضه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rtb: RTB: Return to Base اصطلاح جنگی به ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

peasant: خرده دهقان پیشه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

occultist: معتقد به علوم خَفیّه یا علوم غریبه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sacramental: تقدیس کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sacramental: تقدیس کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wasteful: زیاده روی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jonah: آدم بدقدم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bolt: تند تند غذا خوردن Don't bolt your f ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shagged: آمیزش جنسی، سکس کردن ( بریتیش )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

driven: با انگیزه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

compromised: آدم بی اعتبار، آدم رسوا، آدم بدنام

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

emotionally loaded: برانگیخته از احساسات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emotionally loaded: برانگیخته از احساسات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

double first: دانشنامه یِ دو رشته ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

double first: دانشنامه یِ دو رشته ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accelerated: حاد، شدید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lift: سرقت، دزدی ، ربودن چیزی از کسی یا ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

surface: آفتابی شدن، ظاهر شدن، حضور پیدا کرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

disclose: لو دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blundered: اشتباه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look away: نادیده گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nature preserve: منطقه حفاظت شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nature preserve: منطقه حفاظت شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

endurance: ریاضت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cape: شنل قرمزی که توی کشورهایی مثل اسپان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the sauce: آدم الکلی، آدم دائم الخمر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on the sauce: آدم الکلی، آدم دائم الخمر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

infiltration: عملیات نفوذی ( ترجیحاً در خفا و به ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

resigned: استعفا دادن نه اینکه دلش خواسته است ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

thug: تبهکار، جانی زورگو، گردن کلفت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bereaved families: خانواده های داغدار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bereaved families: خانواده های داغدار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on the outside: ۱. در ظاهر، ظاهراً ۲. خارج از زندان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

allotted area: محدودهٔ تعیین شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

allotted area: محدودهٔ تعیین شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

honeycomb: کندو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trip: سُر خوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

restructure: تعدیل نیرو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in league with: be in league with sb با کسی طرح و ن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in league with: be in league with sb با کسی طرح و ن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pathetic: رقت انگیز، حقیرانه، تأسف انگیز یا ت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hint of: یه ذره A hint of compassion یه ذره ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hint of: یه ذره A hint of compassion یه ذره ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

quest: ماجراجویی برای یافتن چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

grabby: حریص

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grabby: حریص

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at bay: Keep at bay Hold at bay جلوی پیشروی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bank: نیمکت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impose upon: اسباب زحمت شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

impose upon: اسباب زحمت شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fitting: برازنده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

carnival: شهربازی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sold: I'm completely sold کاملاً گول خورد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i can tell: برام واضحه.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shun: طرد شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

court: old - fashioned to try to persuade ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

esteemed: ارجمند، محترم، لایق respected and a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sour: به میوه نرسیده و اصطلاحاً کال هم می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

trencher: تو انیمیشن arcane به کسایی که تو بخ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trencher: تو انیمیشن arcane به کسایی که تو بخ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

humbug: حقه، حقه باز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stands for: all it stands for هر چیزی که بهش مر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clog: توده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dare: چالش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trail: توی سریال �the Last of Us � از این ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

steep: بعضی وقتا اصطلاحاً به "آدم خفن" میگ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drag: کسل کننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

invoke: احضار کردن ( روح )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stranded: سرگردان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

manipulate: فریب دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

privilege: سعادت، مزیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

juggle: وقتی می خوایم به سختی هندل کردن چند ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

redeem: جبران کردن ( مخصوصاً بخاطر گندی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the honorable: جنابِ آقایِ. . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bohunk: دهاتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

real estate: املاکی، مشاور املاک

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

evil dead: مرده شیطانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rise: ظهور

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dogtooth: دندان نیش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dial: گردونه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bootlegger: از این لغت خیلی تو سریال boardwalk ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

palavering: وراجی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intention: قصد نیت منظور

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lioness: شیرزن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

primeval: باستانی

١٠ ماه پیش

مدال‌های جواد افشاری