پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٢)
خستوییدَن = اعتراف کردن خستو. [ خ َ ] ( ص ) مقر. معترف. ( صحاح الفرس ) . کسی که اقرار و اعتراف بر امری کند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ...
واژه های مربوط به رنگ
جایی را سرپوشویده کردن. کوتار. ( اِ ) کوچه ای را گویند که بالای آن را پوشیده باشند. ( برهان ) . کوچه سرپوشیده را گویند و اصل در آن کوی تار بوده یعن ...
خیزیدن
یکی از رپند ه ها/رپ کن ها
بینامانی، میانمانی
نَمنَمیدَن = نم نم آمدن ( برای مثال باران )
عیب، آسیب
ظن و گمان بردن رویز. [ رَ ] ( اِ ) ظن. گمان. وهم. ( ناظم الاطباء ) . - رویز غالب ؛ ظن غالب. ( ناظم الاطباء ) .
اتکواژه = واژه ی که توهین آمیز است و برای حمله به دیگران استفاده می شود
ژاو. ( ص ، اِ ) خالص و خلاصه هر چیز را گویند. ( برهان
چین و تا خوردن. چوروکیدن. فارسی به انگلیسیابتدای صفحه ماز /mAz/ مترادف ماز: آژنگ، چین، شکن، شکنج، مازن، مازو، مازوج، ترک، رخنه، شکاف، مازه، گل کاو ...
زیرسازی کردن.
پشتیبان
پاکیزیدن = پاکیزه کردن/شدن. پاکیختن.
نازک شدن/کردن
بیوه شدن. کالم. [ ل ُ / ل َ ] ( ص ) زنی را گویند که شوهرش مرده یا طلاق گرفته باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ) . عوان. ثیب. بیوه : پای تو از میانه رف ...
افزانماییدن افزانمایش کردن. افزانمایی کردن.
تومایکیدن = توی صحبت دیگری پریدن ( معمولاً برای وقتی که از طریق میکروفون در حال صحبت هستند. )
آزنگریدن = با حرص و طمع نگاه انداختن به چیزی.
نقش و نگار دادن به چیزی. اسم: پرنیکا ( دختر ) ( پهلوی ) ( تلفظ: parnikā ) ( فارسی: پرنیکا ) ( انگلیسی: parnika ) معنی: پرنیان، حریر منقش برچسب ها: ...
حرکت کردن
وسیله ای برای روبیدن ( پاکیدن ) از روب و پسوند ن برساخته شده.
- - ن = نام آلت ساز است. مانند : کوبن از کوبیدن، سوزن از سوزیدن و غیره . . . . .
مَرگامَرگیدَن = دچار به بلا شدن جمعی از انسان ها. مثال: آنجا، کشوری است که ویروسی خطرناک، آن را مرگامرگیده ( بلایی دسته جمعی بر سر آن کشور آورده ) ...
تَمَناییدَن = خواهش کردن. تمنا. [ ت َ م َن ْ ن ] ( اِ ) خواهش و آرزوی و خام و تباه از صفات اوست و بالفظ یافتن و کردن و داشتن و پختن و بستن و در دما ...
اذانیدن = اذان گفتن/ اذان پخش کردن.
چندشاخه شدن. ازگ. [ اَ ] ( اِ ) شاخ خرد. شولان. ترکه : بر هر شاخ هزارهزار ازگ است ، و بر هر ازگی هزارهزار برگ. ( تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 177 ...
حاشاییدَن = حاشا کردن. وادنگیدن. حاشا. ( ع ق ) حاش َ. حشی. کلمه ای است که افاده تنزیه و برأت کند، و آن را در مقام انکار نیز استعمال کنند.
وادَنگیدَن = انکار کردن. حاشاییدن.
دِلفِکاریدَن = دل فگار کردن.
سَبوییدَن = نوشیدن شراب از کاسه ای. سبو. [ س ُ / س َ ] ( اِ ) سبوی. در گویش خوانساری سو ( سبوی بزرگ ) ، گیلکی �سوبو� ، تهرانی �سبو� . آوندی سفالین ...
گاسینیدن/گووسینیدن = توزیع داد ها را به توزیع ( گاسین/گووسین/گوسی ) ترادیساندن.
گَووسین یا گاسین. واژه برساخته شده از "گاس" یا "گَووس" که نام ریاضیدان بوده، و پسوند "ین" که صفتساز است؛ مانند زرین.
تقتقیدن = To knock
فرناسیدن. فرناس. [ ف َ ] ( ص ) درهندی باستان پر نچ ، درسنسکریت پرناچه . ( از حاشیه برهان چ معین ) . غافل و نادان. ( برهان ) . غافل. نادان طبع. کم ...
کَناکیدن = دلپیچه گرفتن.
فَرناسیدن = غفلت کردن
مَضغیدن = جویدن. مضغ. [ م َ ] ( ع مص ) خائیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموا ...
دَرتوشیدن = درون چیزی رفتن.
بَرتَوانیدن.
پَلمَسیدَن = مضطرب شدن. پلمس. [ پ َ م َ ] ( اِ ) پلمسه. مضطرب شدن و دست و پا گم کردن. ( برهان قاطع ) . اضطراب. || متهم ساختن. ( برهان قاطع ) . || د ...
خلاویدن = سرگشته شدن. خلاوه. [ خ َ / خ ِ وَ / وِ ] ( ص ) سرگشته. حیران. سراسیمه. دنگ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جهانگیری ) : حریف جنگ گزیند تو هم د ...
پریشانیدن.
پَرسیانیدن = دور چیزی پیچیدن. بتدای صفحه پرسیان فرهنگ اسم ها اسم: پرسیان ( دختر ) ( فارسی ) ( طبیعت ) ( تلفظ: parsiyān ) ( فارسی: پَرسیان ) ( انگلی ...
هَمچَمیدن = با هم چمیدن.
قرینه بودن.
دِلشوریدن = دلشوره پیدا کردن.
چغلی کردن. کارپنهان مردمان را بکسی گفتن. ( ناظم الاطباء ) . عمل شخص چغل. ( از رشیدی ) . سعایت. تضریب. خبردادن خطا و جرم کسی به بزرگتری. خبرچینی. نم ...
بالبالیدن = بال بال زدن.