تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورد کردن: بر زبان آوردن - بازگوکردن با دیگران گفتن - گفتن - ذکر کردن فاش کردن گر باده خوری تو با خردمندان خور - یا با صنمی لاله رخی خندان خور بسیار ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مباهات کردن

پیشنهاد
٠

بر کناره رفتن: به پرهیز از دیده شدن و آزار یافتن از مردم ترسان و گریزان از گوشه و کنار گذشتن و خود نمایی نکردن سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش - که ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زُهد فروختن: پارسا نُمایی؛ تظاهر و وانمود کردن به پارسایی و پاکی و پرهیزکاری و بی توجهی به دنیا دلا، دلالت خیرت کنم به راه نجات - مکن به فسق مباها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهدفروشی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محلّ نور تجلّی ست رای انور شاه - چو قرب او طلبی در صفای نیّت کوش ( حافظ ) صفای نیت: غرض پاک داشتن اندیشه خوش یا نیکو خواست و آرزوی نیکو نیکخواهی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جامِ می گیرم و از اهل ریا دور شوم - یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم ( حافظ ) یک معنای پاکدلی یعنی درون پاک و ضمیر و اندیشه و نیت خالص و صالحانه و نی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار - چند و چند از پی کام دل دیوانه روم ( حافظ )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور دور کردن: عمل رانندگی کردن در مسیرهای غالبا نامشخص و تکراری به منظور تفریح و گذراندن وقت ویکی پدیا: دوردور خرده فرهنگی است که با رانندگی خودرو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متضاد: مشوّش گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری - من به آه سحرت زلف مشوّش دارم ( حافظ )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر و سامان: رو به راه حال و اوضاع خوب و بی دغدغه آرام و بی دلهره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع داری: همه را خشنود نگاه داشتن گروه مردمان را گرد خود حفظ کردن میان داری مردم و واسطه متحد و گردهم بودن آنها شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع داشتن: به تمامی در اختیار داشتن همه را داشتن ای دل به کوی عشق گُذاری نمی کنی - اسباب، جمع داری و کاری نمی کنی ( حافظ )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرارسانی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می تواند معادلی برای واژه �ترویج� هم باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میاو: صدای گربه نفس اگر چون گربه گوید که میاو - گربه وارش من درین انبان کنم ( مولانا؛ دیوان شمس - غزل شماره 1656 ) از مولانا دیگه انتظار نداشتم : )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

حرم نشین: منظور از حرم نشین، کسی است که ساکن حرم می باشد و منظور از �حرم� در اینجا اندرونی خانه است که سرا و مأوای نزدیکان و محارم صاحبخانه بوده و بی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ز دست کوته خود زیر بارم - که از بالا بلندان شرمسارم ( حافظ ) به خاطر ناتوانی و عجز و محرومیتی که بدان گرفتارم، زیر بار رنج و فشار هستم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارآموز: معنی امروزی: یادگیرنده ی کار؛ شخص که به تازگی در حال یادگرفتن و کسب تجربه عملی در زمینه ای شده است معنی قدیمی: کار آموزنده، معلم؛ کسی که دی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازه آموز: نوآموز، شاگرد، کارآموز، مبتدی

پیشنهاد
٠

تو از خاکم نخواهی برگرفتن - بجای اشک اگر گوهر ببارم ( حافظ ) برگرفتن از خاک، در بیت بالا یعنی ( از روی زمین /خاک برداشتن ) که کنایه است از �مورد ال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر بار بودن: 1 - دچار رنج و مشقت بودن بویژه در نتیجه فشار اجبار و مسئولیت به انجام کارها، وظایف و مسئولیت های سنگین و دشوار 1 - متحمل بودن، ناچار بو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر بار رفتن: 1 - به اجبار و اکراه پذیرفتن، ناچار شدن، مجبور شدن، مُکَره شدن 2 - مسئولیت پذیرفتن، به عهده گرفتن، عهده دار شدن، قبول وظیفه و مسئولیت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم رکاب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند - آدم بهشت روضه ی دارالسلام را ( حافظ ) حالا، حاضر، اکنون فراهم، پیشادست، آماده، فوری، زود، بی درنگ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوش - دار با هوشدار ( دارای هوش و زکاوت و فراست و زیرکی ) و هوشیار ( بیدار، بخرد و دانا، تیزهوش ) متفاوت است هوش - دار، از دو کلمه ( هوش ) ( دار ) ت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخن معنی دار گفتن گفتن سخنی که معنی و مفهوم ژرف و دقیق و لطیف دارد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نغز گفتن: سخن لطیف و باریک گفتن گفتن سخنی یا مطلبی که دارای نکته یا نکته های باریک و لطیف یا بدیع و نوآورانه است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به هوا خاستن: 1 - به پرواز درآمدن، هواگیر شدن 2 - برخاستن، بر پاخاستن، بلند شدن 3 - پریدن، جهیدن مثال ها: گویند عقابی به در شهری برخاست - وز بهر ط ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هواگیر شدن: به پرواز درآمدن، به هوا خاستن، پرواز کردن محترم دار دلم، کین مگس قند پرست - تا هواگیر تو شد فرّ همائی دارد ( حافظ )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام - خون دل عکس برون میدهد از رخسارم ( حافظ ) یعنی: اینکه رویم سرخ است را حمل بر طرب مکن به عبارت دیگر سرخ بودن رخس ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنا کردن: معنی کردن ترجمه کردن تعبیر و تفسیر کردن شرح دادن بیان کردن مفهوم و منظور از واژه یا سخنی را بیان نمودن موضوع یا مفهومی را به بیان و عبا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این - می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم خاصم بر وزن ( فاعل ) از ریشه ( خصم ) یعنی آنکه به کار خصم و دشمنی می پردازد؛ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غوطه ور شدن شناور شدن ماندن در نزدیکی سطح آب و فرو نشدن در ژرفای آب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دامن مفشان از من خاکی که پس از مرگ - زین در نتواند که برد باد غبارم ( حافظ ) دامن فشاندن، یعنی تکاندن دامن ( برای فرویختن و پاک کردن آن از گرد و غب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بها دادن: چیزی یا کسی را ارج نهادن و آن را مهم و ارشمند شمردن، اهمیت دادن، مورد توجه و اهمیت دانستن نمونه: پدر و مادر علی به ادامه تحصیل او بسیار ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری - من نقد روان در دمش از دیده شمارم ( حافظ ) به نظرم در این بیت �عیاری ننهد� بدین معنا به کار برده شده که: ارزشی و بها ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نا امیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه دولت به نام ما افتد ( حافظ ) در بیت بالا، فال زدن همان قرعه کشی کردن و قرعه زدن است و این مفهوم، د ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد - نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد ( حافظ ) به بار آوردن: 1 - حاصل کردن، بدست آوردن، به نتیجه رساندن 2 - م ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاس انداختن: عمل انداختن و غلتاندن تاس روی زمین برای مشخص نمودن شماره های مورد نیاز برای انجام بازی را تاس انداختن می گویند بدین شرح و توضیح: تاس مک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - فداکار، از خودگذشته، فدایی، جانسپار، جانباز 2 - مخلص فداکار و ایثارگر؛ کسی که خود را خالصانه و مخلصانه به همه آنچه از جان و مال و مانند آن در اخت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست _ که مغیلان طریقش گل و نسرین من است ) حافظ ( ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست_ بی باده گلرنگ نمی باید زیست_ این سبز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نه من از خلوت تقوا بدر افتادم و بس - پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت ( حافظ ) فروگذاشتن/ از دست دادن / رها کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغتنم دانستن متعارف با: مغتنم شمردن - مغتنم داشتن قدر دانستن، مهم دانستن، گرانمایه دانستن، ارزشمند دانستن، پاس داشتن توضیح: زمانی که گفته می شود چ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار رفتن: پیش رفتن و انجام پذیرفتن کار کار از تو می رود، مددی ای دلیل راه - کانصاف میدهیم و ز راه اوفتاده ایم ( حافظ )

پیشنهاد
٠

کار گشایی کردن: گره از کار یا مشکل کسی باز کردن کسی را از کار یا گرفتاری خود رهاندن گشایش و راحتی پدیدآوردن بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند - تا کار ...

پیشنهاد
٠

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را - دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا ( حافظ ) *** ما بیغمان مست دل از دست داده ایم - همراز عشق و همنفس جام باده ایم ...

پیشنهاد
٠

�نگاه داشتن حق� می تواند دربرگیرنده معانی زیر باشد: ای دل ریش مرا با لب تو حقّ نمک - حق نگه دار که من می روم الله معک ( حافظ ) ضایع نکردن ، از بین ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سربرگفتن: سر را برداشتن، سر را بلند کردن، مجازا: نافرمانی کردن متضاد: سرنهادن ( فرمانبرداری کردن ) به گیسوی تو خوردم دوش سوگند - که من از پای تو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پذیرفتن احسان و نکویی دیگری ( نه به اجبار و اکراه بلکه با خرسندی و خوشحالی ) نمونه: به تیغم گر کُشد دستش نگیرم - و گر تیرم زند منّت پذیرم ( حافظ )