Sunflower - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sheathed: غلافدار ، روکش دار، جلد دار ، با غ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can't help: دست ( خودم . . . . ) نیست نمی تونم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

can't help: دست ( خودم . . . . ) نیست نمی تونم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

topple: Topple to the ground نقش زمین شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

topple: Topple to the ground نقش زمین شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

adjust: عادت کردن ( چشم به تاریکی ) He s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set: Set trap دام/تله گذاشتن، به دام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inadvertently: ( با ) بی فکری، ( به صورت ) بی ار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embrace: به قلب /دل خود راه دادن، ( با آغو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

moonwalk: a dance with a gliding motion, in ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

moonwalk: a dance with a gliding motion, in ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

throbbing: تپنده، نبض دار Throbbing vein

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

line: - 1 جمله، عبارت - 2 دیالوگ 3. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

apropos of nothing: arbitrarily randomly for no reason ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

write out: to write especially in a full and c ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

write out: to write especially in a full and c ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

love: دل بستن، دلبستگی، دل باختن، دلباخت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

replace: To Be replaced by ( Something ) re ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inact: untouched especially by anything th ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

emerge: ظهور کردن! For every Shams of Tabr ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

of no account: Of no or very little importance sig ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

account: Of no account Of no or very little ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

misunderstanding: درک یا فهم غلط/اشتباه سوء برداشت، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

misunderstanding: درک یا فهم غلط/اشتباه سوء برداشت، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

repeatedly: پشتِ سر هم !

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relate: To be connected by blood or marriag ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

convincing: قانع کننده، پذیرفتنی، باور کردنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instantly: در جا She died instantly

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on end: کل روز، تمام روز، تا آخر/انتها/پا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on end: کل روز، تمام روز، تا آخر/انتها/پا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grow: To become To get شُدن His eyes gr ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

carefully: محتاطانه، هُشیارانه، به طور سنجید ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deep: پُر عمق The deep part of the pool ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rightfully: به درستی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deposit: Accumulation انبوه، توده ، کپه، انب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forever: 1. chiefly British As a noun : Ete ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

proposition: A statement that expresses a judgem ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appreciate: To Understand To realize To know To ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

override: As a noun 1. a device for suspend ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

safeguard: ایمن سازی Insufficient safeguards ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dazzling: Extremely impressive, Skilful Rema ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

there goes: used to say that something is no lo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

absolute: As a noun: 1. a value or principl ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grey: Relating to old people : old پیر، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

laddie buck: A lad A young male person مرد جوان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

llap: Live Long and Prosper

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come now: old - fashioned used to tell someon ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come now: old - fashioned used to tell someon ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

desperately: Very, Seriously, extremely, awfully

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

immediate: relating to or existing at the pres ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

invoke: To use - استفاده کردن. The purpo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

constitute: To form تشکیل دادن - به وجود آوردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that does it: used in angry speech to say that on ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lilies of the field: Wodehouse humorously uses the phras ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

redeeming: redeeming quality/feature etc ( = t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

maintenance: Service سرویس - خدمات A maintenan ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intimidated: صفت برای حسِ: وقتی که یکی که از ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in irons: دست بند Handcuffs Hold one in i ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one wise: To inform one about something of wh ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reference: 1. a source of information cited i ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

preempted: of a broadcasy interrupt or replace ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

norm: Noun something that is usual, typic ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bait: As a verb : چیزی / کسی را طعمه قرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

likely: Probable Possible ممکن محتمل It ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

garden of eden: Adj: of a person inclined to avoid ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ambush: As a noun : محل کمین کردنِ ( دشمن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

develop: توسعه پیدا کردن ( یافتن ) گسترش پی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

can't afford: you cannot afford to do something, ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

splendid: تحسین برانگیز قابل تحسین/ستایش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blast: Expressing annoyance Almost like Da ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extremes: زیاده روی کردن در انجام کاری افراط ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reach: To succeed in influencing or having ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pleasing: خوشایند

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

astrogation: ( in science fiction ) navigation i ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

invaluable: = Invaliluable extremely useful ke ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play a hunch: To make a decision based on instinc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hunch: a feeling or guess based on intuiti ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

present: To Present danger ( خطر ) ایجاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shielded: محفوظ محفوظ شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smothered: 1. Covered Spread all over کاملا پ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enquire: To ask for information from someone ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a crack at: Also Get a crack at To make an at ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fine: worthy of or eliciting admiration ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take: To understand or accept as valid ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

outweigh: To be heavier, greater, or more sig ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in that case: because of that if that is the situ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

got it: وقتی به چیزی شلیک کنی و به هدف بخور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

efficient: Well organized Well ordered cohere ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

belabour: To argue or discuss ( a subject ) i ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self recrimination: سرزنش کردن خود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disturbed: به هم ریخته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

invariably: in every case or on every occasion ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

split second: به اندازه ی یک چشم به هم زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

experience: To Undergo دستخوش چیزی شدن دچار ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

seal something off: Seal something off مسدود کردن راه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intuition: To Play intuition از شم ( پلیسی - ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play intuition: To Play intuition از شم ( پلیسی - ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

possibility: a thing that may be chosen or done ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

report: On report ( به مقامات ) !!! ریپور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

syndrome: یک سری علایم و نشانه های پزشکی ( از ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hardness: Noun lack of feeling بی احساس بودن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feed: To put into a machine وارد کردن ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

irritated: به هم ریخته و عصبی - عصبانی مثل وق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attempt: To make an effort To aim قصد به ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

malfunction: Crash Flaw Defect خرابی عیب فنی ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in trouble: به مشکل برخوردن با مشکل رو به رو شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turbulence: As a noun : rough air currents une ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drain: تحلیل کاهش تخیله

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

live it down: succeed in making oneself or others ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live it down: succeed in making oneself or others ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nudge: touch or push ( something ) gently ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extraneous: Adj صفت برای توضیح چیزی که بی ربط ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that ought to do it: used to say that you will have fini ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that ought to do it: used to say that you will have fini ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull off: از پس انجام کاری بر آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yank: To pull with a jerk با یه حرکت تند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hold out: last remain باقی موندن موجود ماندن ...

١ سال پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bits and pieces: کلیه ی جزئیات، همه ی جزئیات، همه چی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bits and pieces: کلیه ی جزئیات، همه ی جزئیات، همه چی ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to the point: To the point of تا آن جایی که، تا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

far: با فاصله، دور افتاده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jittery: عصبی، نا آرام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jittery: عصبی، نا آرام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

murmuring: صدای ضعیف، صدای کم، صدا از دور، صدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

murmuring: صدای ضعیف، صدای کم، صدا از دور، صدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

busily: به طور جدی سرسختانه بدون توقف به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

busily: به طور جدی سرسختانه بدون توقف به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fabricate: داستان بافتن، داستان سر هم کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fabricate: داستان بافتن، داستان سر هم کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by this time: By then, by now تا الان، تا این زما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by this time: By then, by now تا الان، تا این زما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

retreat: کناره گیری کردن، گوشه عزلت بر گزیدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thunder: داد زدن، فریاد زدن ( از روی عصبانیت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thunder: داد زدن، فریاد زدن ( از روی عصبانیت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lousy: بی ارزش، بی مصرف صفتی که به کسی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lousy: بی ارزش، بی مصرف صفتی که به کسی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

incomprehensible: نامفهوم، پیچیده، گیج کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

incomprehensible: نامفهوم، پیچیده، گیج کننده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

urge: آرزو، میل زیاد، علاقه، حس خواستن، ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

urge: آرزو، میل زیاد، علاقه، حس خواستن، ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unwavering: تغییر ناپذیر استوار مصمم Fixed

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

continous: ادامه دار مداوم متوالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

continous: ادامه دار مداوم متوالی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

linear: Sequential ترتیبی, متوالی، پی در پ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

linear: Sequential ترتیبی, متوالی، پی در پ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

twisted: ( طرز فکر یا رفتار ) مریضانه و غیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

supple: ظریف Elegant, graceful

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

artisan: Craftman هنرمند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

artisan: Craftman هنرمند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

paralyzed: Petrified میخ کوب شده برجای خشک شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tasteless: slightly offensive کمی اهانت آمیز، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

step in: مداخله کردن ( مخصوصا به منظور کمک ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

step in: مداخله کردن ( مخصوصا به منظور کمک ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

distant: غرق در فکر، ( در مورد چهره ) ( و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

easiness: a feeling of refreshing tranquility ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sagged: خمیده یا آویزان ( به خاطر سنگینی وز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sagged: خمیده یا آویزان ( به خاطر سنگینی وز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

peal: صدای خنده های ممتد صدای قهقهه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

peal: صدای خنده های ممتد صدای قهقهه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

transformed: تغییر کرده، عوض شده، تبدیل به ( چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transformed: تغییر کرده، عوض شده، تبدیل به ( چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

detached: ( صفت ) کسی که فکر و ذهن اش یه جای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

detached: ( صفت ) کسی که فکر و ذهن اش یه جای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bond: دلبستگی، دوستی، علاقه، پیوستگی ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stage: دوره, مدت، مدت زمان،

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

detached: دور افتاده ( از کسی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

befuddled: completely confused سر در گم، گیج

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flaccid: ضعیف، ناتوان، بی دوام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flaccid: ضعیف، ناتوان، بی دوام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lifeless: Soulless بی روح Empty تو خالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lifeless: Soulless بی روح Empty تو خالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

virtue: ایمان، پاکی،

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

relentlessly: به طور مداوم، به طور پایدار، ، دائم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

splendor: بزرگی، عظمت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

splendor: بزرگی، عظمت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

designed: Intended, aimed, destined بر آن شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

designed: Intended, aimed, destined بر آن شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lose: To lose yourself in something to b ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lose: To lose yourself in something to b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wage: به جنگ رفتن، جنگ کردن، جنگیدن، در ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wage: به جنگ رفتن، جنگ کردن، جنگیدن، در ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tinted: به رنگ . . . آمیخته به رنگ، به رنگ ...

١ سال پیش

مدال‌های Sunflower