حمید - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for granted: پیش پا افتاده بدیهی

٧ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stikes me: متوجه شدن , آگاه شدن

١٠ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rifle company: گروهان تفنگداران

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dippy: ریختن رو هم , عاشق شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paisan: رفیق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

foxed: گول زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear across: گوشه دنج

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

put in a word for a person: تعریف کسی را کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boarded up: پلمپ شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

trustee board: مدیریت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

took into account: در نظر داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

club: چوب گلف

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stootfish: دختر نه چندان جذابی که دختر جذاب با ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

taped up: دست بسته شدن ، ناتوان شدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straightened out: حل کردن مشکل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on that score: توافق داشتن روی مسئله خاص

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as well as the next man: مثل هر کس دیگه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

edgeways: ( عامیانه ) نشنیدن صحبت کسی بخاطر ص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gone off: ترک کردن ، رها کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

supt: فرمانده کل ، رییس بیشتر در مورد نظ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bust ball: ضایع کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bust ball: ضایع کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

word to the wise: هنگام نصیحت کردن کسی به کار میرود ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

word to the wise: هنگام نصیحت کردن کسی به کار میرود ا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lit out: فرار سریع ، ترک کردن سریع از مکانی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tune back: اصطلاح موسیقی به معنی تنظیم گام

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

happy as a clam: به شدت خوشحال بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

skirting around: طفره رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wild oat: به بچه ای که در دوران قبل از عروسی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eels: مار ماهی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vanity fair: مجله مشهور فشن که در آمریکا و انگلی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

roof caving: به هم ریختن اوضاع

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bitter vetch: گاودانه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fomc: کمیته بازار آزاد فدرال کمیته ای در ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kick to kick with left foot: کنایه از کاتولیک بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bump in the road: مسأله غیر جدی که باعث تاخیر در کار ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

born on third: شخصی که در ناز و نعمت بزرگ شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

schnaps: نوشیدنی الکلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pity invite: دعوت کردن به مهمانی منتها در لحظه آ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

foia: Freedom of information act قانونی ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

مدال‌های حمید