بهادر اسلامی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

working on sth: when you working on something you a ...

٤ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

creep: چشم چرون He was such a creep - he ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i have no idea: ندانستن - بی خبر بودن - هیچ ایده ا ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deter: To prevent someone from doing somet ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you never know: کی میدونه ! @لَنگویچ

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shake off: از شر چیزی خلاص شدن ( مریضی یا مشکل ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put a stop to something: متوقف کردن چیزی - to prevent somet ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get over something: کنار اومدن با یه مسئله یا موضوعی م ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

second to last: یکی مونده به آخر علاوه بر این از ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go with something: به هم خوردن ، با هم جور در اومدن ، ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smashing: Extremely good ✅ فوق العاده. بی نظی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

register: the style of language, grammar, and ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

horse riding: the activity of riding a horse Hor ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

citizenship: the position or status of being a c ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

meme: A piece of video, a joke, a photo o ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

washed up: If a person or an organization is w ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall for soemthing: وقتی که گول چیزی رو میخوریم از این ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a wee bit: informal by a very small amount o ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on a roll: to be having a successful or lucky ...

٩ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

after: اغلب بعد ناهار یه چرتی میزنه . @لَن ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take a message: To write down, to make note of or t ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grown ups: آدم بزرگا this adventure is for gr ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

type: یه جا هست تایپ ، معنی به تیپ کسی خو ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gotta: . Nice of you but I got to go or I ...

٩ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١٠ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go like clockwork: به صورت منظم پیش رفتن ( برنامه یا ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go like clockwork: به صورت منظم پیش رفتن ( برنامه یا ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

by rights: انصافاً

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by rights: انصافاً

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

such as it is: هرچند کم من رو توی اینستا دنبال کن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

seclusion: خلوت من رو توی اینستا دنبال کنیدبا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seclusion: خلوت من رو توی اینستا دنبال کنیدبا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

patent: Patent =copyright حق کپی رایت یا حق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn away: پس زدن - را ندادن - اجتناب کردن من ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

precedence: تقدم It takes precedence of the ot ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

precedence: تقدم It takes precedence of the ot ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

upwork: یک پلتفرم فریلنسری جهانی برای اینکه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

analogue: آنالوگ مثال : Analogue watch or cl ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go toward: to be used to help to pay for somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go toward: to be used to help to pay for somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

elastic: منعطف these pants are so elastic م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

elastic: منعطف these pants are so elastic م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

would be down with: To be in agreement with موافق بودن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick your neck out: معادلش میشه put your neck out ریس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grown ups: آدم بزرگا this adventure is for gr ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i've been better: بهتر میشم we say that phrase when ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be on to something: به چیزی رسیدن یا دست پیدا کردن Res ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

did a number: to injure someone or something, or ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rock someone's world: to be something that someone likes ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

super into: very interested in مثال : Super in ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put a stop to something: متوقف کردن چیزی - to prevent somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all out: کامل - با تمام توان مثال : We mad ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wait out: wait out someone or something صبر ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wait out: wait out someone or something صبر ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the market for something: علاقمند به خرید چیزی interested in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the market for something: علاقمند به خرید چیزی interested in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

punch through: از بین چیزی رد شدن - از میان چیزی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

punch through: از بین چیزی رد شدن - از میان چیزی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come to think of it: به خاطر آوردن چیزی - یهو به یاد چیز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

swirl around: دور چیزی یا کسی رو حلقه زدن یا گرفت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

war strinken: آسیب دیده - خسارت دیده ( از جنگ یا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

something is up: یه جای کار می لنگه - یه مشکلی هست - ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

something is up: یه جای کار می لنگه - یه مشکلی هست - ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paint a picture: به تصویر کشیدن - توضیح دادن ( به طو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gregorian: gregorian calendar تقویم میلادی من ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gregorian: gregorian calendar تقویم میلادی من ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grab the spoon: take opportunity or chance شانس خو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have an affair: when a person, who is married or in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have an affair: when a person, who is married or in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get it together: to make a decision or take positive ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on a roll: to be having a successful or lucky ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sophisticated: فهمیده مثال He's very suave and so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take: به نظرم خسته کننده میشه برای مخاطب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go through with: معنی : عمل کردن - انجام دادن ( کاره ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn the page: از نوع شروع کردن . مثال : It was ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn the page: از نوع شروع کردن . مثال : It was ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get credit for: تحسین شدن ( برای انجام دادن کاری ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get credit for: تحسین شدن ( برای انجام دادن کاری ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tilt: کج کردن یا خم کردن ( به طوری که یک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abort: متوقف شدن مثال : If something goe ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how did it go: چطور پیش رفت مثال : ? how did you ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

how did it go: چطور پیش رفت مثال : ? how did you ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go off: قطع شدن یا از کار افتادن ( برق یا م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cruise: a journey on a large ship for pleas ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go ahead: If an event goes ahead, it happens ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crooked: کج و کوله مثال : . you have to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crooked: کج و کوله مثال : . you have to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shake off: از شر چیزی خلاص شدن ( مریضی یا مشکل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

step up: To increase زیاد کردن. افزایش دادن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contest: رقابت مثال : Both sides played w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flaw: ایراد - نقص مثال : . A design flaw ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get over something: کنار اومدن با یه مسئله یا موضوعی م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

now and then: گهگاهی مثال : we still get toget ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dealing: خرید و فروش مواد مثال : There's d ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consummate: کامل - بی نقص مثال : . he's a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cave in: فروریختن مثال : The roof of the ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take your mind off sth: پرت شدن حواس از فکر کردن به چیزی م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take your mind off sth: پرت شدن حواس از فکر کردن به چیزی م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

finders keepers: Finders keepers , Losers weepers ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

finders keepers: Finders keepers , Losers weepers ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abduct: آدم ربایی کردن مثال : The diplom ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let it go: بیخیال چیزی شدن - به چیزی اهمیت ندا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aberrant: غیر نرمال ( رسمی ) مترادف : abnorm ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gang up on: متحد شدن علیه کسی مثال : . john ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

terminal: leading gradually to death کشنده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

burn sb up: عصبانی کردن یا خشمگین کردن کسی . هم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

abiding: پایدار _ همیشگی _ ماندگار این کلمه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run over: زیر گرفتن - زیر کردن کسی یا چیزی با ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

judgment call: تصمیم گیری شخصی مثال : the compa ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

moderate: Adjective متوسط _ معتدل They are ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baby faced: Adjective A baby faced adult has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baby carriage: روروک مثال : Michael is crying , ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get down to business: to start talking about the subject ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

second to last: یکی مونده به آخر علاوه بر این از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

loathe: نفرت داشتن hate someone or somethi ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on edge: Tense, nervous پریشون، مضطرب مثا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sharpen: To make something sharp تیز کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive me crazy: to make somebody or someone very up ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm with you: it means I agree with you با تو م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wear makeup: wear make - up آرایش کردن یه فرق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wear makeup: wear make - up آرایش کردن یه فرق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

as of today: دوتا معنی داره که با هم تفاوت دارن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let's face it: بیا رو راست باشیم مثال : . let' ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lets face it: بیا رو راست باشیم مثال : . let' ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

delicate: needing careful treatment, especial ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have to do with: to be related to something مربوط ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bent: natural skill or interest in a part ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the ball is in your court: If the ball is in your court it's u ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the ball is in your court: If the ball is in your court it's u ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come rain or shine: حتی اگه جنگ بشه ) : @لَنگویچ

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go down in flames: This phrase means to fail suddenly ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go down in flames: This phrase means to fail suddenly ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you can say that again: درسته یا دقیقاً وقتی ازش استفاده م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kick someone's butt: دهن کسی رو سرویس کردن یا کسی رو شکس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick someone's butt: دهن کسی رو سرویس کردن یا کسی رو شکس ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a break for: To suddenly start running toward so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a break for: To suddenly start running toward so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

high risk: . . . involving a risk of death, in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high risk: . . . involving a risk of death, in ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

help someone out: . To aid someone in doing something ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scare the crap out of: . Scare the crap out of one It mean ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scare the crap out of: . Scare the crap out of one It mean ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put someone out of business: It's an idiom and it means To cause ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stand someone up: To not meet someone who you have ar ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lousy: Something that is very bad خیلی بد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a bee in one's bonnet: It's an idiom and It means to talk ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what: چیه ؟ مثلا توی سریال فرندز یه جا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lame: especially of an excuse or argument ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break up: If a meeting or party breaks up, pe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tempered glass: شیشه سکوریت Tempered glass is abo ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tempered glass: شیشه سکوریت Tempered glass is abo ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

register: the style of language, grammar, and ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take someone away: ( take someone or something away ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take somebody away: ( take somebody or something away ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

after: یه معنی دیگش که رسمی هست اینه : t ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on purpose: intentionally از روی عمد مثال : ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

creep: چشم چرون He was such a creep - he ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wonder how to: می خوام بدونم چطور یا چطور میشه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put an end to someting: . Put an end to something is an idi ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

creep someone out: creep someone or somebody out it me ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

creep somebody out: creep someone or somebody out it me ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

calm down: خونسردی خود رو حفظ کردن @لَنگویچ

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a wee bit: informal by a very small amount o ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw caution into the wind: خطر رو به جون خریدن - ناپرهیزی کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw caution to the wind: خطر رو به جون خریدن - ناپرهیزی کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all eyes: All eyes is an idiom and it means t ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

without a second thought: بی هیچ پشیمونی Without reservation ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have second thought: To change your opinion about someth ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take it from me: Accept that what I say is true, bec ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

saltwater fish: ماهی هایی که در آب شور یا اقیانوس ز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

marine fish: ماهی هایی که در آب شور یا اقیانوس ز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

describe: To recognize a plant or animal as b ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

role: The position or purpose that someon ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

open call: An audition, especially for actors ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be as white as a sheet: To have a very pale face, often due ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know your way around something: To be so familiar with something یک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

know your way around something: To be so familiar with something یک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't get it: "I don't get it" is a way of saying ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i don't get it: "I don't get it" is a way of saying ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sleep on: To wait before making a decision Ca ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sleep on: To wait before making a decision Ca ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

minor: کسی که زیر سن قانونیه . . He was ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

long term work: long - term work میشه : A long - t ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

short term work: A short - term position is a tempor ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

short term: Continuing for only a short time کو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

full time work: فول تایم جاب یا ورک که میشه کار یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

full time job: فول تایم جاب یا ورک که میشه کار یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

full time position: فول تایم پوزیشن یا جاب یا ورک که می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

medical terminology: Medical terminology is the language ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

medical term: Medical term is the language used t ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pick your moment: To thoughtfully and prudently decid ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pick one's moment: To thoughtfully and prudently decid ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های بهادر اسلامی