پیشنهادهای علیرضا بهرامی (٣٠)
جونم در اومد It was a hard slog to finish the project جونم دراومد تا پروژه رو تکمیل کنم.
تلاش فیزیکی ( جسمی )
( مجازاً ) ضربه سخت از دست دادن شغلش، یه ضربه سخت براش بود. Losing her job, was a severe blow for her
تصمیم اکثریت تصمیم به اتفاق آرا تصمیمِ جمعی
رایحه متمایز
پرواز خارجی ( پروازی که مسافر را از خانه ( کشور خود ) به خارج می برد.
سبز روشن
صورتی خیلی روشن
نور ضعیف و کم ( مثلاً وقتی نور لامپ کوچکی رو از دور می بینیم. )
شغل ارزشمند
وقتی چیزی مانند کتاب یا فیلم شما رو طوری جذب می کنه که انگار داخل اون قصه و اتفاق هستید. This book really captures an atmosphere
ست/هماهنگ کردن یک جلسه
از دست دادن شغل و ممرَ درآمد
کتاب سنگین ( از نظر محتوا )
انتقادات فزاینده
- و قص علی هذا - از این قبیل موارد
صدف یخ زده
مستعد خشکسالی
( در مورد افراد ) : خبره - کاربلد
سیستم اطفا حریق خودکار ( به وسیله آب پاشی خودکار )
سخنران اصلی در اکثر دیکشنری ها از جمله Cambridge، لغت Keynote به صورت سرهم نوشته شده. مدیر محترم در صورت امکان لطفاً مدخل اصلی را ویرایش بفرمایید.
دَم کسی را دیدن We need to incentivize the maid to enter the room باید دَم خدمتکار رو ببینیم تا بتونیم وارد اتاق بشیم.
( قفل ) باز کردن
An iconic view = یه منظره ی خیره کننده/مثال زدنی
به دردسرش نمی ارزه مهم نیست ( این عبارت بر اساس موقعیت، می تونه معانی مختلفی داشته باشه. )
بررسیِ عملکرد و تاثیرگذاریِ یک اتفاق، پروژه و غیره، پس از رخ دادن یا رونمایی
به کله ی کسی زدن - خل شدن
چیزی رو امتحان کردن
موج سواری همراه با کایت هوا کردن
به زور تونستم فلان کار رو انجام بدم.