پیشنهادهای سمیرا رزمجویی (١١)
آنهامقدار زیادی خوراکی و کتاب در ایستگاه قطار میفروختند. . They sold a lot of food and books at the train stop
They danced together under a street light in the dark of night. آنها با یکدیگر زیر چراغ خیابان در تاریکی شب رقصیدند.
The parking garage of our house has now become my room. گاراژ پارکینگ خانه ی ما حالا به اتاق من تبدیل شده.
I played with my dogs in the green space on the next street من در فضای سبز که در خیابان بعدی هست با سگ هایم بازی کردم
?Did you collect shells on beach آیا تو در ساحل صدف جمع میکردی؟
. The teddy bear calms the children خرس عروسکی به بچه ها آرامش میدهد.
او به نامزدش عطر هدیه داد. He gave perfume to his fiance
. I bought lipstick for my friends من برای دوستانم رژلب خریدم.
. I forgot my lip gloss من برق لب خود را فراموش کردم.
جمع کردن، گردآوری کتاب های کمیک
انیمیشن تماشاکردن، کارتون نگاه کردن