تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آنهامقدار زیادی خوراکی و کتاب در ایستگاه قطار میفروختند. . They sold a lot of food and books at the train stop

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

They danced together under a street light in the dark of night. آنها با یکدیگر زیر چراغ خیابان در تاریکی شب رقصیدند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

The parking garage of our house has now become my room. گاراژ پارکینگ خانه ی ما حالا به اتاق من تبدیل شده.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

I played with my dogs in the green space on the next street من در فضای سبز که در خیابان بعدی هست با سگ هایم بازی کردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

?Did you collect shells on beach آیا تو در ساحل صدف جمع میکردی؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

. The teddy bear calms the children خرس عروسکی به بچه ها آرامش میدهد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

او به نامزدش عطر هدیه داد. He gave perfume to his fiance

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. I bought lipstick for my friends من برای دوستانم رژلب خریدم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

. I forgot my lip gloss من برق لب خود را فراموش کردم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

جمع کردن، گردآوری کتاب های کمیک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

انیمیشن تماشاکردن، کارتون نگاه کردن