ترجمههای احسان علیخانی (٥)
١٠٤
٤ سال پیش
It can be tough trying to juggle a career and a family.
١١
این میتواند سخت باشد که کار و خانواده را ( باهم ) پیش ببری ( هَندل کنی ) .
٤ سال پیش
The waiter juggled three plates on one arm.
٦
پیشخدمت سه بشقاب را با یک دست نگه داشته بود.
٤ سال پیش
He pleaded with his boss to give him another chance.
٢٦
او از رئیسش درخواست ( استدعا ) کرد به او فرصت دیگری بدهد.