پیشنهادهای Ali Rahimi (٢٢)
محبت من آن ذره ام در هوای تو نیست وجود و عدم در ظلامم یکیست.
بر گردیدن، گشتن. به گریه دل کافران کرد میل عجب نیست سنگ ار بگردد به سیل. بوستان.
آزردن آب را: آلودن آن. شستن شوخ تن و پلیدیهای دیگردر او. ( ( کشیشان ِ هرگز نیازرده آب بغلها چو مردار در آفتاب. ) ) بوستان.
پیوند زدن، پیوستن. ( ( تامل کن از بهر رفتار مرد که چند استخوان پی زد و وصل کرد ) )
تشریف دادن ؛ بزرگ گردانیدن. بزرگی و فخر دادن. قدر دادن. شأن و مقام دادن کسی را: ز پشت پدر تا به پایان شیب نگر تا چه تشریف دادش ز غیب. سعدی.
پشتیبانی کردن نشاید که بر کس درشتی کنی چو خود را به تاویل پشتی کنی
دستخط �خط عارضش خوشتر از خط دست�
جنگاور ( ( شبی سر فرو شد به اندیشه ام به دل برگذشت آن هنرپیشه ام ) )
خرده گرفتن �تو نیکو روش باش تا بدسگال نیابد به نقص تو گفتن مجال� سعدی
دگر روز شد گرد هر کو روان عسل بر سر و سرکه بر ابروان
گویا به معنای خفاش هم هست.
نه از درد دلهای ریشش خبر نه از چشم بیمار خویشش خبر
بسا تنگ عیشان تلخی چشان که آیند در حله دامنکشان
�ببخشود آن قوم را از عطا که هرگز نکرد اصل و گوهر خطا� یعنی: به بزرگواری از ایشان گذشت چرا که از چنین طایفه ای خطا ممکن نیست.
سینه �بینداخت شمشیر و ترکش نهاد چو بیچارگان دست بر کش نهاد�
متکبر �که چند از مقالات آن بادسنج که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج�
نام قبیله ای که حاتم طائی به آن تعلق داشت. �رسولی هنرمند و عالم به طی روان کرد و ده مرد همراه وی�
قیامت کسی بینی اندر بهشت که معنی طلب کرد و دعوی بهشت بهشت دوم از �بهشتن� است. یعنی آدم معنی طلب کند و ادعا را کنار بگذارد.
کنفوسیوس: ماهی ها فراموش می کنند که در دریاچه ها و رودخانه ها زندگی می کنند؛ مردم فراموش می کنند که در جادوی �دائو� زندگی می کنند.
نوعی پرنده
نوعی پرنده
روسپی خانه ( ( . . . این زن هم رفیق زندگی من است، او را از نجیب خانه آورده ام. . . ) ) آناکارنینا