پیشنهادهای استاد حسین جعفری خویی (٦٧)
ذُلّ: پرواز پرنده در ارتفاع پایین را ذُلّ گویند. فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا: حق تعالی به زنبور امر می کند در ارتفاع کم پرواز کند. وَاخْفِضْ لَ ...
طاقَ: اگر باری که بر کمر یک شئ قرار می گیرد به اندازه ای زیاد و خارج از تحمل باشد که آن را خم کند به این حالت طاق گویند ( رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا ...
رَحَلَ: بردن باری از مبدأ به مقصد را رَحل گویند. ( فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ) رحلت حالتی را گویند که ...
غَسّاق: از غَسَق، به معنای فراگیر و پوشاننده است. وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ، یعنی از شرّی که شب همه جا را فرا می گیرد. غَسّاق غذایی است که کل ...
اخلاق: از خَلق و نوعی آفرینش رفتار الهی در انسان همراه با آفرینش جسم خاکی اوست. "إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ" یعنی خُلق نبی مکرم اسلام ص همراه خِلق ...
قَسَی: به معنای سنگدلی است. در کلام وحی قساوت قلب بعد از قتل و کشتار ذکر شده است، یکی در قتل ناقه صالح و دیگری در قتل قوم موسی، ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُک ...
شَکَل: به حالتِ یک شئ گفته می شود که در ماهیت با شئ دیگر مشترک ولی در نوع متفاوت است. هذَا فَلۡیَذُوقُوهُ حَمِیمٞ وَغَسَّاقٞ وَآخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَ ...
تبشیر: در اکثر آیات کلام وحی، به معنی شادی واقعی و با پشتوانه، در زندگی دنیا و سعادت اخروی آمده است، خداوند قرآن را بشارتی بر متقین معرفی می کند: فَإ ...
فَرَح: در اکثر به معنی شادی بدون علت، بی پایه، کاذب و معصیت بار آمده است. مثال، کسی که به همسایه خود حسادت دارد و با مرگ فرزند او شاد می شود، این شاد ...
بَهیج: به آن شادی که در یک لحظه بر انسان عارض شده و موقت و گذرا باشد گفته می شود. یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ ...
شرّ: به پرتاب شعله های آتشی که انسان به دست خود برافروخته است شرّ، و به شعله های آن شراره گفته می شود. إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ، اشاره ب ...
مکث: درنگ کردن با ایستادن در محلی بدون حرکت. قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا: اشاره به دستور توقف توسط موسی بر اهل بیت اش، وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَ ...
طَفَیَ: از طَ فَ أ به معنی خاموش کردن آتش نفس است. یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ، دشمنان خداوند برای فرونشاندن آتش نفس شان تم ...
عُصبَة: به فشار تکبر نفس گویند. إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ، یعنی صاحبان ثروت، با دیدن ثروت قارون که بیشتر از آنان بو ...
بَرَحَ: درنگ کردن در انجام کاری را گویند، این کلمه سه بار در کلام وحی به حالت نفی آمده است. موسی نبی به همراه خود گفت: "لَا أَبْرَحُ" یعنی لحظه ای در ...
عروج: از ریشه عَرَج، به بالا رفتن یک شئ همراه لرزش و ارتعاش را گویند. مراد از الأعَرج کسی است که در زمان بالا بردن لقمه یا قاشق غذا دچار لرزش دست می ...
سَرَیَ: حرکت در یک راه سرّی را گویند. "فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ" یعنی به لوط راهی سرّی و محرمانه نشان دادیم تا از آن راه شهر را ترک کنند. قَدْ جَعَلَ رَبُ ...
حَجَز: حاجز ایجاد خشکی بین دو آب است. حجاز آن خشکی است که در بین آب ها قرار گرفته است. ( مانند شبه جزیره عربستان ) فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ ح ...
کِسوت: لباسی است که انسان بر تن می کند تا آبروی او حفظ شود. بر پدر واجب است روزی و لباس همسر و فرزندان اش را در حدّ متعارف تأمین نماید ( وَعَلَى الْم ...
أَدْنیٰ: از دنی، کنار هم و نزدیک هم فشرده شدن را گویند، طوری که چیزی دیده نشود. قُطُوفُهَا دَانِیَةٌ، دانه های انگور چنان در کنار هم فشرده شده که ساق ...
جَیْب: به کناره های بدن جَیْب گفته می شود. خداوند در حق موسی نبی می فرماید: وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ. جَیب پهلوها هستند که از طرفین دیده می شود ...
خُمُر: به هر چیزی که عقل انسان را محو و او را مستعد خواطر شیطانی سازد، خُمُر گفته می شود ( یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ ) "وَلْیَضْرِبْ ...
أَتْرَابٌ: اتراب به خاکی گفته می شود که بعد از قطرات باران از زمین بر می خیزد و انسان از آن بو، که بوی حیات و زندگی است لذت می برد. ( وَعِنْدَهُمْ قَ ...
ضَرَب: در کلام وحی به چند معنی آمده است: ۱ - راه رفتن روی زمین برای انجام کاری، مانند سفر رفتن ( وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ ...
عُذر: پذیرش یک خطا با انتساب آن به علت غیر از نفس را عذر گویند که برای توجیه یک فعل خطا یا یک غفلت است. یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَ ...
فَرَش: گستردن یک شئِ بهم پیچیده را گویند. وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ، زمین را که حالت گرد و لوله ای است مثل فرش گسترانیدیم تا هرگز ...
عَیَر: به معنای میزان قرار دادن امری برای سنجش و ارزیابی دیگران است که امری اعتباری و قراردادی بوده و مبتنی بر حقیقت امر نیست که در احادیث از آن به ت ...
عَیَر: به معنای میزان قرار دادن امری برای سنجش و ارزیابی دیگران است که امری اعتباری و قراردادی بوده و مبتنی بر حقیقت امر نیست که در احادیث از آن به ت ...
عَیَر: به معنای میزان قرار دادن امری برای سنجش و ارزیابی دیگران است که امری اعتباری و قراردادی بوده و مبتنی بر حقیقت امر نیست که در احادیث از آن به ت ...
نَفَق: به معنی پُر کردن یک شکاف است. اگر این پُر کردن از خباثت باشد معنی نفاق و منافق است، ولی اگر از حُسن باشد انفاق گفته می شود. در نفاق پر کردن ظا ...
عَصر: به معنای فشردن یک شئ برای بیرون آوردن محتوای ارزشمند آن است، عصاره از عصر است. ( إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً ) وَالْعَصْرِ: عصر، تنگ شدن و ...
شَخَصَ: حالتی است که در آن مردمک چشم بر نقطه ای ثابت شده، پلک زده نمی شود و چشم به هیچ طرفی بر نمی گردد که نشان ترس یا حیرت است. مراد از شَاخِصَةٌ أَ ...
رَقَد: خوابیدن با چشم باز را گویند. ( وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ ) کسانی هم که طبق قرآن تَعْمَی القُلُوب هستند ( چشم دل شان کور است ) ...
رَقَد: خوابیدن با چشم باز را گویند. ( وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ ) کسانی هم که طبق قرآن تَعْمَی القُلُوب هستند ( چشم دل شان کور است ) ...
طَرْف: دو سوی سفیدی چشم را طرف گویند. مراد از قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ یعنی دو سفیدی اطراف مردمک چشم حوریان بهشتی کوتاه است چرا که نماد زیبایی آنان ...
نَوم: در نوم و یَنام، انسان در چشمِ سرش پلک اش بر روی مژه افتاده و خواب است. مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: �النَاس یَنام إذا مَات انْت ...
لَغَبَ: به معنای سختی ناشی از محدودیت در فضا و تنگی مکان است. وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَم ...
رَطْب: رطوبت، به معنای قوانین انعطاف پذیر حق تعالی آمده، ( وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ) برخی قوانین و ...
یَابِس: از یَبَس، به معنای قوانین غیرانعطاف پذیر حق تعالی که مثل شاخه درخت خشک اگر خم شوند می شکنند و قابل تبدیل نیستند. مثال نماز حکم یَابِس الهی اس ...
عَضَل: در فشار قرار دادن کسی برای انجام دادن مقصود کسی را عَضَل گویند. إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ ...
عَضدَ: از آرنج تا کف دست را عَضُد ( و از کتف تا آرنج را عضله ) می گویند. عضد باید منعطف باشد تا در برداشتن اشیاء و هر کاری موفق شد و نیروی عضله قابل ...
فَضَیَ: به معنای شکستن و سپس پراکنده شدن است. وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ، نقره را فِضّه گویند چون اگر تحت فشار قرار گیرد شکسته و ...
فَضَیَ: به معنای شکستن و سپس پراکنده شدن است. وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ، نقره را فِضّه گویند چون اگر تحت فشار قرار گیرد شکسته و ...
وَذَر: ماهیت در هر شئ یک ماهیت خیر و یک شرّ نهفته است، اگر کسی ماهیت خیر یک شئ را ترک کند و ماهیت شرّ آن را باقی بگذارد به این رها کردن وَذَر می گوین ...
خَتَر: کسی که فکر می کند در قوم اش از او برتر نیست را گفته می شود. وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى: یعنی ای موسی من تو را برگزیدم و بر ه ...
تَرک: یک شئ از ماهیت و قالب تشکیل شده است، اگر کسی ماهیت و قالب را با هم رها کند به آن تَرک گویند، مانند ترکِ دارایی. هر ارث از یک قالب تشکیل شده است ...
بَلَسَ: به بن بست رسیدن اقدامات یک شیاد، که این توقف مطابق میل او نیست بلکه امری تحمیلی و قهری در حق اوست و درصدد پیدا کردن راهی برای آن بن بست خواهد ...
بَلَسَ: به بن بست رسیدن اقدامات یک شیاد، که این توقف مطابق میل او نیست بلکه امری تحمیلی و قهری در حق اوست و درصدد پیدا کردن راهی برای آن بن بست خواهد ...
قَمیص: به معنای پیراهن است . پیراهن یوسف شاهد پاکی او بوده است برای همین یوسف نبی برای تبرک آن را به پدر فرستاد. ( اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُو ...
قَوْلً سَدِید: سدید از سدّ، گفتاری است که از هرگونه ابهام، دو پهلو بودن، بیان محتاطانه و مشابه دور باشد. مثال حق تعالی می فرماید: �شراب حرام است� این ...