علی باقری - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

layer: layer انگلیسی همان لایه در زبان فار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جیران: دلی جیران در زبان ترکی یک اصطلاح هس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گوزل: گؤزل یک واژه ترکی است که در اصل گؤز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ایه 75 سوره ص: ● عالین چه کسانی هستند ؟ العالین در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ایه 75 سوره ص: ● عالین چه کسانی هستند ؟ العالین در ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بد و بیراه گفتن: بد و بیراه گفتن : سخنان نامربوط به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ورچیدن: ورچیدن : برچیدن ، جمع کردن ، در خود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گرفتن و نشستن: گرفتن و نشستن : آغاز به نشستن کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتابش کردن: آفتابش کردن : پهن کردن جلو آفتاب ، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چلوار: ( ( یک شلوار چلوار که تا مچ پاهاش ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به هم پریدن: به هم پریدن : به همدیگر حمله کردن ، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به هم افتادن: به هم افتادن : به هم دیگر حمله کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

راست ایستادن: راست ایستادن: قد آختن. قد برافراشتن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تندی افتادن: تندی افتادن : به شدت زمین خوردن ، ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تو خود پیچیدن: تو خود پیچیدن: به خود پیچیدن . از د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گاورو: گاورو : در کرانه های جنوب آبیاری مز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست کسی را بستن: بسته شدن دست کسی : مقید و غیر آزاد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دکان خود را تخته کردن: دکان خود را تخته کردن ؛ از دعاوی عل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ایه 67 سوره ص: بر طبق رویات و احادیثی که در مورد ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ایه 1 سوره نبا: عَمَّ یَتَساءَلُونَ1عَنِ النَّبَإِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جراندن: جراندن از مصدر ترکی جیرماخ گرفته شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی پدر و مادر: بی پدر و مادر : بی اصل و نسب ، عاری ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیج: بیچ / بیچ : حرامزاده ( ( توی این خا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی چاره کسی شدن: بی چاره کسی شدن : عاشق و دلباخته ی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی چیز هم نبودن: بی چیز ( ی ) هم نبودن: بی دلیل نبود ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی حواس: بی حواسّ : غافل ، بی توجه به موقعیت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ گلوی کسی را گرفتن: بیخ گلوی کسی را گرفتن : 1 - به گلوی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ گوش کسی: بیخ گوش کسی : بر چهره یا بناگوش کسی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی خبر بودن از کسی: بی خبر بودن از کسی : بی اطلاع بودن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از همه جا بی خبر: از همه جا بی خبر : فارغ البال، آسود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بالابالاهاش: بالابالاهاش : از همه بهترها ، از هم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بالابالاهاش گذاشتن: بالا بالا هاش گذاشتن : مقام خود را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بالا بردن ساختمان: بالا بردن ساختمان ؛ برآوردن آن. بمر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بالا بردن سال کسی یا سن کسی: بالا بردن سال کسی یا سن کسی ؛ زیاده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بالا بردن مقام کسی: بالا بردن مقام کسی ؛ برکشیدن وی. بر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بالا بردن نرخ: بالا بردن نرخ ؛ افزودن بر بهای کالا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بالا بردن: بالا بردن : 1 - ساختن بنا کردن ( هر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بالا بلند: بالا بلند/ بلند بالا : مفصّل ، طولا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب تنقیه: آب تنقیه : مجازاً آنکه مدام در حال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهل دود و دم: اهل دود و د َم : معتاد به مواد مخدر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور برگرد: دور بَر گَرد : محوطه ی نیم دایره ما ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور خود گشتن: دور خود گشتن : کنایه از سرگردان بود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور دست کسی افتادن: دور دستِ کسی افتادن : کنایه از اوضا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور دور کسی بودن: دوردور کسی بودن: کنایه از قدرت در د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور را از دست کسی گرفتن: دور را از دست کسی گرفتن: کنایه از ق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور کسی را گرفتن: دور کسی را گرفتن: در پیرامون کسی حل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دور کوچه ها: دور ِ کوچه ها : در کوچه ها ، توی کو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حساب صاف کردن: حساب صاف کردن: [ به زبان عامیانه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ناقه صالح: بسم الله الرحمن الرحیم کذبت ثمود بط ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ایه 13 سوره شمس: بسم الله الرحمن الرحیم کذبت ثمود بط ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

راحت گذاشتن: راحت گذاشتن ( کسی را ) : ( ( دیگر م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خود را راحت کردن: خود را راحت کردن: ( ( کنایه از قضای ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رادیو گرفتن: رادیو گرفتن : رادیو را روشن کردن ، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

راست رفتن و چپ امدن: راست رفتن و چپ آمدن : کنایه از پی د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

راستش: راستش: ( قید ) در حقیقت، حقیقت را ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

راستش را گفتن: راستش را گفتن : حقیقت را گفتن، چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

راستش را گفتن: راستش را گفتن : حقیقت را گفتن، چیزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از گلوی کسی پایین نرفتن: آب از گلوی کسی پایین نرفتن : کنایه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اب از گلوی کسی پایین نرفتن: آب از گلوی کسی پایین نرفتن : کنایه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نبا عظیم: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ67أَنْتُمْ ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب افتادن: آب افتادن :1 - آب تراوش کردن ، آب ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روستای حصار: حصار ( زنجان ) ، روستایی از توابع ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ایه 1 سوره ملک: تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سیبل جان: سیبل جان که املای درست آن سیبیل جان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سیبیل جان: سیبیل جان: که نوشتن اسم او به شکل س ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

conscientisation: conscientisation : آگاه سازی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

social consciousness: آگاهی اجتماعی : social consciousnes ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trade unions: اتحادیه های صنفی: Trade unions ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sapphic sexuality: احساسات جنسی سافیک، لزبینی: Sapphic ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

female ethic: اخلاقیات مؤنث : Female ethic ( من ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

social mythology: اسطوره شناسی اجتماعی : Social Mytho ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

myth of the vaginal orgasm: اسطوره ارگاسم مهبلی : Myth of the v ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beauty myth: اسطورۀ زیبایی : Beauty Myth ( منبع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رغبت صادق: رغبت صادق: میل راستین . ( مرزبان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

anxiety of authorship: anxiety of authorship : ( اضطراب نو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

national organization for women: National organization for women ( N ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sexual revolution: Sexual revolution: ( انقلاب جنسی ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عزه: عزة به گفته راغب در مفردات حالتی اس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عجاب: واژه عجاب مانند طوال ( بر وزن تراب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اختلاق: اختلاق از ماده خلق در اصل به معنی ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فواق: فواق ( بر وزن رواق ) به طوری که بسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

الیشع: الیشع همان الیسع می باشد چون در عبر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتراب: اتراب به معنی هم سن و سال توصیف دیگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقتحم: مقتحم از ماده اقتحام به معنی وارد ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انداد: انداد جمع ند ( بر وزن ضد ) به معنی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به گردن کسی حق داشتن: به گردن کسی حق داشتن : کسی را رهین ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به گردن کسی انداختن: به گردن کسی انداختن : 1 - بر عهده ی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گرد و قنبلی: گِرد و قُنبُلی : کم و بیش مدور ؛ کن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از گردونه خارج شدن: از گردونه خارج شدن : کنایه از اخراج ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گردویی: گَردُویی : آن که در کنار معابر مغز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از گرده کسی کار کشیدن: گرده کسی کار کشیدن : کسی را به کاره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برنج گرده: برنج گرده : نوعی برنج نا مرغوب با د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گرفتار چیزی بودن: گرفتار چیزی بودن :درگیر چیزی بودن ، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجاره خط: اجاره خط : اجاره نامه ، ( ( مالک حس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجاره داری: اجاره داری : شغل کسی که به اجاره دا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجاق زدن: اجاق زدن: اجاق و دیگر لوازم و مواد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجاق کسی را روشن کردن: اجاق کسی را روشن کردن : کنایه از عق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اجباری رفتن: به اجباری رفتن: خدمت نظام وظیفه خود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجر خود را بردن: اجر خود را بردن: ارزش کار خود را با ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عجل پس گردن به کسی زدن: عجل پس گردن به کسی زدن: دست سرنوشت، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجل معلق: اجل مُعَلّق: 1 - مرگ ناگهانی ۲ - مر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احترام خود را داشتن: احترام خود را داشتن: با ادب خود احت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احترام کسی دست خودش بودن: احترام کسی دست خودش بودن : به دیگری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احترام کسی را داشتن: احترام کسی را داشتن: برای کسی حرمت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احترام کسی را نگه داشتن: احترام کسی را نگه داشتن: کسی حرمت ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احتیاجش به کسی بودن: احتیاجش به کسی بودن: محتاج کسی بودن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احتیاجش گرفتن: احتیاجش گرفتن: احتیاج به غذای حاجت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احتیاج کسی افتادن به کسی: احتیاج کسی افتادن به کسی : به او مح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احتیاجی: احتیاجی: مورد احتیاج . لازم . ضروری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احتیاط داشتن: احتیاط داشتن :مشکوک به نجس بودن. ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احدالناسی: احدالناسی: هیچکسی . ( آدم توی خانه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احد و واحد: احد و واحد : یگانه و بی شریک. ( ( ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

احرامی: احرامی: پارچه دست بافت نسبتاً ضخیم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

احلیل خوردن: اِحلیل خوردن: کنایه از فریب خوردن . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احلیل زدن به کسی: اِحلیل زدن به کسی: کنایه از فریب دا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احلیل کار: اِحلیل کار :حیله گر. حقه باز. فریبک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احمد شاهی: احمد شاهی: سکه ۵ ریالی نقره رایج در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احوالپرسی کردن با کسی: احوالپرسی کردن با کسی: هنگام دیدار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

احوال کسی را گرفتن: احوال کسی را گرفتن : حال کسی را در ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقلید: ( له مقالید السماوات و الارض ) . م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مطویات: ( و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سیق: سیق از ماده سوق به معنی حرکت دادن ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یجحدون: یجحدون از ماده جحد در اصل به معنی ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تفرحون: تفرحون از ماده فرح به معنی شادی و خ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

غیر ممنون: ( ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات ل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به احوالپرسی کسی رفتن یا امدن: به احوالپرسی کسی رفتن یا آمدن : به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اخ کردن: اِخ کردن : به اکراه پولی پرداختن ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اختیار از دست کسی در رفتن: اختیار از دست کسی در رفتن : بی اراد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ملیین: ملّیین : در علم کلام اسلامی به پیرو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مرتد ملی: مرتد ملی : هرگاه یکی از اهل کتاب مس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادیان بومی: ادیان بومی :اصطلاح� ادیان بومی� ( I ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خپرر: خِپرَر: خداد بامداد مصریان. در مصر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اعجمی: اعجمی از ماده عجمة ( بر وزن لقمه ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مریب: ( و انهم لفی شک منه مریب ) . مریب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اکمام: اکمام جمع کم ( بر وزن جن ) به معنی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ایشار: ایشار : ایشار ( خدای مونث ) ، یکی ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اغریق: إغریق: � یونان در زبان های اروپایی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زئوس پاتروس: زئوس پاتروس : � یونانیان قدیم به خد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوس پیتار: دیوس پیتار ( دیوس پدر ) : � یونانیا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دمیتر: دِمیتِر: دِمیتِر ( خدای مونث ، مادر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان پاره کردن: ریسمان پاره کردن ؛ کنایه از شفا یاف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان تافتن یا تابیدن بهر کسی: ریسمان تافتن یا تابیدن بهر کسی یا ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان خوردن: ریسمان خوردن ؛ کنایه از کوتاه کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان دادن: ریسمان دادن ؛ کنایه از تعریف بیجا و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان دراز کردن: ریسمان دراز کردن ؛ کنایه از فرصت و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان در دهان یا دهن افکندن: ریسمان در دهان یا دهن افکندن ؛ ظاهر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان دفتر: ریسمان دفتر ؛ ریسمانی که جلد دفتر ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان دیگران پنبه ساختن: ریسمان دیگران پنبه ساختن ؛ محنت برا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هم ریسمان گسست هم دوک نشست: هم ریسمان گسست هم دوک نشست ؛ دیگر ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان کشتی: ریسمان کشتی ؛ طناب سه چهارلایی که ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان گسل: ریسمان گسل ؛ کسی که ریسمان پاره کند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ گوشش زرد است: بیخ گوشش زرد است ؛ بمعنی قرمساق. و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ و بند کردن: بیخ و بند کردن ؛ مانع و رادع و سد و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ و بن بکندن: بیخ و بن بکندن ؛ از ریشه درآوردن. ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ و بن برافکندن: بیخ و بن برافکندن ؛ از بنیاد و اساس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ گرفتن: بیخ گرفتن ؛ ریشه دار شدن. ریشه دوان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ کسی را کندن: بیخ کسی را کندن ؛ نابود کردن. نیست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ کسی را برداشتن: بیخ کسی را برداشتن ؛ او را نابود کر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ عمر کسی را کندن: بیخ عمر کسی را کندن ؛ نیست و نابود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ زدن درد و غم: بیخ زدن درد و غم ؛ غمگین شدن. دردمن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ پیدا کردن کاری: بیخ پیدا کردن کاری ؛ دوام یافتن آن. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ بر شدن: بیخ بر شدن ؛ نابود شدن. نیست شدن. ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از بیخ عرب شدن: از بیخ عرب شدن ؛ بکلی انکار کردن. ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از بیخ منکر شدن: از بیخ منکر شدن ؛ مجازاً بالتمام ان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ زده: بیخ زده ؛ بیخ برکنده. ریشه قطع شده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از بیخ بکندن یا برکندن: از بیخ بکندن یا برکندن ؛ از ریشه در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر بر نردبان: شتر بر نردبان ؛ هویدا. آشکار. رسوا. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر را بوس زدن: شتر را بوس ( بوسه ) زدن ؛ کار احمقا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر گسسته مهار: شتر گسسته مهار ؛ شتری که زمام آن پا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یئوس: یئوس از ماده یاس به معنی وجود نومید ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ظنوا: ( و ظنوا ما لهم من محیص ) و یقین می ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روضات: روضات جمع روضة به معنی محلی است که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ باغ: باغ باغ ؛ کنایه از بسیار شکفته و خر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ بالا و اسیای پائین داشتن: باغ بالا و آسیای پائین داشتن ؛ کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ بدیع: باغ بدیع ؛ کنایه از بهشت. اشاره به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ پر ستاره: باغ پر ستاره ؛ پر از گلهای شکفته. ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ دیدن: باغ دیدن ؛ گردش کردن در باغ. تفرج د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ رفیع: باغ رفیع ؛ بهشت.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ رنگین: باغ رنگین ؛ گیتی و جهان. ( ناظم الا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ سخا: باغ سخا ؛ گیتی و جهان و روزگار. ( ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ فردوس: باغ فردوس ؛ باغ بهشت که هشت باب یا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بار بر خر نهادن: بار بر خر نهادن ؛ رفتن. بگوش اندر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر خر خود نشانیدن کسی را: بر خر خود نشانیدن کسی را ؛ او را بپ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چو خر در گل خفتن: چو خر در گل خفتن ؛ واماندن : عقل در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چو خر در وحل ماندن: چو خر در وحل ماندن ؛واماندن : سمند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چو خر در یخ ماندن: چو خر دریخ ماندن ؛ واماندن : بس کسا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر خود را از پل گذراندن: خر خود را از پل گذراندن ؛ با عدم اع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر دادن و خیار ستدن: خر دادن و خیار ستدن ؛ چون گولان گرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خر عیسی: خر عیسی ؛ زاهد خلوت نشین. ( از ناظم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سرخر شدن: سرخر شدن ؛ مزاحم شدن. موافق با امری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

محشر خر: محشر خر ؛ کنایه از شلوغی و درهم بره ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نره خر: نره خر ؛ فحشی است که به آدمی قوی جث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امدن خر لنگ و بار کردن قافل: آمدن خر لنگ و بار کردن قافله ؛ دربا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از اسب فرودامد و بر خر نشست: از اسب فرودآمد و بر خر نشست . ( از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خر بگو: از خر بگو ؛ در وقت سؤال از حال دشم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خر شیطان پیاده شو: از خر شیطان پیاده شو ؛از این کار خط ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر به بوسه و پیغام اب نمی خورد: خر به بوسه و پیغام آب نمی خورد ؛ ای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر بیار و معرکه بار کن: خر بیار و معرکه بار کن . نظیر: خر ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر پیشین خر پسین را پل بود: خر پیشین خر پسین را پل بود ؛ از عَث ...

١ سال پیش

مدال‌های علی باقری