علی باقری - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هم ریسمان گسست هم دوک نشست: هم ریسمان گسست هم دوک نشست ؛ دیگر ت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان کشتی: ریسمان کشتی ؛ طناب سه چهارلایی که ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریسمان گسل: ریسمان گسل ؛ کسی که ریسمان پاره کند ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ گوشش زرد است: بیخ گوشش زرد است ؛ بمعنی قرمساق. و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ و بند کردن: بیخ و بند کردن ؛ مانع و رادع و سد و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ و بن بکندن: بیخ و بن بکندن ؛ از ریشه درآوردن. ن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ و بن برافکندن: بیخ و بن برافکندن ؛ از بنیاد و اساس ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ گرفتن: بیخ گرفتن ؛ ریشه دار شدن. ریشه دوان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ کسی را کندن: بیخ کسی را کندن ؛ نابود کردن. نیست ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ کسی را برداشتن: بیخ کسی را برداشتن ؛ او را نابود کر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ عمر کسی را کندن: بیخ عمر کسی را کندن ؛ نیست و نابود ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ زدن درد و غم: بیخ زدن درد و غم ؛ غمگین شدن. دردمن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ پیدا کردن کاری: بیخ پیدا کردن کاری ؛ دوام یافتن آن. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ بر شدن: بیخ بر شدن ؛ نابود شدن. نیست شدن. ت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از بیخ عرب شدن: از بیخ عرب شدن ؛ بکلی انکار کردن. ( ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از بیخ منکر شدن: از بیخ منکر شدن ؛ مجازاً بالتمام ان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیخ زده: بیخ زده ؛ بیخ برکنده. ریشه قطع شده ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از بیخ بکندن یا برکندن: از بیخ بکندن یا برکندن ؛ از ریشه در ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر بر نردبان: شتر بر نردبان ؛ هویدا. آشکار. رسوا. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر را با ملاقه اب دادن: شتر را با ملاقه آب دادن. ( امثال و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر را بوس زدن: شتر را بوس ( بوسه ) زدن ؛ کار احمقا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شتر گسسته مهار: شتر گسسته مهار ؛ شتری که زمام آن پا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یئوس: یئوس از ماده یاس به معنی وجود نومید ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ظنوا: ( و ظنوا ما لهم من محیص ) و یقین می ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روضات: روضات جمع روضة به معنی محلی است که ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ باغ: باغ باغ ؛ کنایه از بسیار شکفته و خر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ بالا و اسیای پائین داشتن: باغ بالا و آسیای پائین داشتن ؛ کنای ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ بدیع: باغ بدیع ؛ کنایه از بهشت. اشاره به ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ پر ستاره: باغ پر ستاره ؛ پر از گلهای شکفته. ( ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باغ دیدن: باغ دیدن ؛ گردش کردن در باغ. تفرج د ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ رفیع: باغ رفیع ؛ بهشت.

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ رنگین: باغ رنگین ؛ گیتی و جهان. ( ناظم الا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ سخا: باغ سخا ؛ گیتی و جهان و روزگار. ( ن ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باغ فردوس: باغ فردوس ؛ باغ بهشت که هشت باب یا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بار بر خر نهادن: بار بر خر نهادن ؛ رفتن. بگوش اندر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر خر خود نشانیدن کسی را: بر خر خود نشانیدن کسی را ؛ او را بپ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چو خر در گل خفتن: چو خر در گل خفتن ؛ واماندن : عقل در ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چو خر در وحل ماندن: چو خر در وحل ماندن ؛واماندن : سمند ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چو خر در یخ ماندن: چو خر دریخ ماندن ؛ واماندن : بس کسا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر خود را از پل گذراندن: خر خود را از پل گذراندن ؛ با عدم اع ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر دادن و خیار ستدن: خر دادن و خیار ستدن ؛ چون گولان گرا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خر عیسی: خر عیسی ؛ زاهد خلوت نشین. ( از ناظم ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سرخر شدن: سرخر شدن ؛ مزاحم شدن. موافق با امری ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

محشر خر: محشر خر ؛ کنایه از شلوغی و درهم بره ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نره خر: نره خر ؛ فحشی است که به آدمی قوی جث ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امدن خر لنگ و بار کردن قافل: آمدن خر لنگ و بار کردن قافله ؛ دربا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از اسب فرودامد و بر خر نشست: از اسب فرودآمد و بر خر نشست . ( از ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خر بگو: از خر بگو ؛ در وقت سؤال از حال دشم ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خر شیطان پیاده شو: از خر شیطان پیاده شو ؛از این کار خط ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر به بوسه و پیغام اب نمی خورد: خر به بوسه و پیغام آب نمی خورد ؛ ای ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر بیار و معرکه بار کن: خر بیار و معرکه بار کن . نظیر: خر ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر پیشین خر پسین را پل بود: خر پیشین خر پسین را پل بود ؛ از عَث ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر خرابی می کند از چشم گاو می بینند: خر خرابی می کند از چشم گاو می بینند ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر خود را سوارند: خر خود را سوارند ؛ کنایه از اینکه ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر را جایی می بندند که صاحب خر راضی باشد: خر را جایی می بندند که صاحب خر راضی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر را سرباز میکشد جوان را ماشأالل̍ه: خر را سرباز میکشد جوان را ماشأاللّ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر را که به عروسی می برندبرای ابکشی است: خر را که به عروسی می برندبرای آبکشی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خر سیاه خر سیاه است: خر سیاه خر سیاه است ؛ چون غالباً بی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خرش افتادن: - خرش افتادن ؛ کسی را پیشامدی ناگوا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا را با قاشق خالی نتوان کرد: دریا را با قاشق ( یا ملاقه ) خالی ن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا را با مشت می پیماید: دریا را با مشت می پیماید ؛ کنایه از ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا بر سرکشیدن: دریا بر سرکشیدن ؛ کنایه از خوردن شر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا به جوی خویش بستن: دریا به جوی خویش بستن ؛ آبرا به جوی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا به روی زدن: دریا به روی زدن ؛ مبالغه در بیدار ک ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دریا دریا: دریادریا ؛ بسیاربسیار، قید است مقدا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا دست: دریادست ؛ بسیار بخشنده. که دستی چون ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا دیده: دریادیده ؛ چیزی که دریا را دیده باش ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دریا زده: دریازده ؛ مبتلی به بیماری ناشی از س ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا سیاست: دریاسیاست ؛ بسیار سائس. پرتدبیر : ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا شعار: دریاشعار ؛ نماینده دریا در بخشندگی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا کشیدن: دریا کشیدن ؛ کنایه از خوردن شراب و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا مثابت: دریامثابت ؛ همانند دریا. دریاسان. ع ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا نهاد: دریانهاد ؛ با طبیعت دریا. عظیم : چه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا و کان: دریا و کان ؛ جهان و بر و بحر. ( آنن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریای بی چون و چند: دریای بی چون و چند ؛ بحر بی کم و کی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریای خون گشادن: دریای خون گشادن ؛ کشتن و قتل بسیار ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریای ساحلی: دریای ساحلی ؛ در اصطلاح حقوق بین ال ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا یسار: دریایسار ؛ دارای دولت و ثروت بی اند ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریای شیرین: دریای شیرین ؛ دریا که آبش شور و تلخ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریای عدم: دریای عدم ؛ بحر نیستی. عالم بی نشان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریای کل: دریای کل ؛ جهان. هستی : این چنین فر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دریا یمین: دریایمین ؛ دریادست : هست لب لعل تو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل به دریا فکندن: دل به دریا فکندن ؛ دل به دریا زدن. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلش دریاست: دلش دریاست ؛ از بذل و عطای فراوان ن ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برهمایی: ( ( بَرهمایی ( Brahmanism ) آیین قو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رود سند: رود سند : رودی که در هندوستان و پاک ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هومه: هومه : گیاه مقدس زرتشتیان که معادل ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هندوئیسم: ( ( آیین هندو ( Hinduism ) شکل تحول ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بینی بدیوار امدن: بینی بدیوار آمدن ؛ بحرمان و یأس سخ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار اندودن: دیوار اندودن ؛ پوشاندن دیواررا بوسی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دیوار بدیوار: دیوار بدیوار ؛ بی فاصله. متصل بهم ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار بینی: دیوار بینی ؛حجاب ما بین دو سوراخ بی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار خانه روزن شدن: دیوار خانه روزن شدن ؛ کنایه از خراب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار کسی را کوتاه ساختن: دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و ز ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار کسی را کوتاه دیدن: دیوار کسی را کوتاه دیدن ؛ کنایه است ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار گلین: دیوار گلین ؛ دیواری که از گل ساخته ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رو به دیوار کردن: رو به دیوار کردن ؛ مقابل دیوار ایست ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کار شده: ازکارشده ؛ از کار مانده. از کار افت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با کسی کار داشتن: با کسی کار داشتن ؛ کسی را با کسی کا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به کار امد: به کار آمده ؛ کاری. مجرب : او زنی د ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به کار افتادن: به کار افتادن ؛ استعمال شدن.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به کار بودن: به کار بودن ؛ مستعمل بودن. قابل است ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به کار دادن: به کار دادن ؛ بکار گماشتن.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به کار رفتن: به کار رفتن ؛ مستعمل شدن.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بند شدن کار: بند شدن کار ؛ گره خوردن کار.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چیزی یا کسی را در کار کسی کردن: چیزی یا کسی را در کار کسی کردن ؛ او ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کاربند: کاربند ؛ که بکار می بندد. اجراکننده ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کار کردن به: کار کردن به ؛ عمل کردن به. || مجاز ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شروتی: ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجمو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سمرتی: ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجمو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ریگ ودا: ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجمو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یجور ـ ودا: ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجمو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ساماودا: ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجمو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتهرو ودا: ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجمو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منتراها: مَنتَراها : ( ( ادعیه و آیین های هن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

براهمناها: براهمَناها ( ( Br�hmamas : به شرح و ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منوسمرتی: منو سمرتی ( Manu - smriti ) به مجمو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسب اتش نعل: اسب آتش نعل ؛ اسپ تندرو. ( مؤید ال ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسب افکندن: اسب افکندن ؛ اسب به میدان تاختن : چ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسب خرامنده: اسب خرامنده ؛ عَیال. ( منتهی الارب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسب فلان خواستن: اسب فلان خواستن ؛ در قدیم معمول بود ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسب نبرد: اسب نبرد ؛ اسب جنگی.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسب نوبتی: اسب نوبتی ؛ خنگ نوبتی. رجوع به خنگ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسب یدکی: اسب یدکی ؛ اسب نوبتی.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر اسب بودن: بر اسب بودن ؛ سوار اسب بودن : علامت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اسب اندرامدن: به اسب اندرآمدن ؛ بر اسب نشستن : تب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ز اسب اندرامدن: ز اسب اندرآمدن ؛ از اسب فرودآمدن. ا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ینتصرون: ینتصرون از ماده انتصار به معنی یاری ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یوم عقیم: یوم عقیم : یعنی روز قیامت . و روز ع ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امام صامت: امام صامت ؛ [ در اوایل اسلام ] در ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امام مرضی: امام مرضی ؛ امامی است که حائز شرایط ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل ابجد: قفل ابجد ؛ قفل برنجی که بست وگشاد آ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل افکندن: قفل افکندن ؛کنایه از بستن : به کنج ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل انداز: قفل انداز ؛ قفل اندازنده. شکننده قف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل برخاستن: قفل برخاستن ؛ باز شدن : زد همان روز ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل بر در اسمان زدن: قفل بر در آسمان زدن ؛ کنایه از ترک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل بر در سست کردن: قفل بر در سست کردن ؛ قفل سست کردن. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل بر دهان و دست کسی زدن: قفل بر دهان و دست کسی زدن ؛ کنایه ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل بر زبان کسی انداختن: قفل بر زبان کسی انداختن ، قفل بر زب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل برگشادن: قفل برگشادن ؛ باز کردن : چه مشکل گش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل بر لب نهادن: قفل بر لب نهادن ؛ کنایه از خاموش شد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل بند: قفل بند ؛ دربندان. ( آنندراج ) : چن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل پیچیدن: قفل پیچیدن ؛ تاب دادن قفل را و بی ک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل خموشی بر دهان زدن: قفل خموشی بر دهان زدن ؛کنایه از ساک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل در راه بودن: قفل در راه بودن ؛ بند بودن راه. ( آ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل زبان بند: قفل زبان بند، قفل زبان بندی ؛ عزیمت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل سیم: قفل سیم ؛ کنایه از اندام نهانی. ( آ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل شدن دریا: قفل شدن ( قفل گردیدن ) دریا ؛ کنایه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل شدن سگ: قفل شدن سگ ؛ بند شدن آن با ماچه سگ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل شکستن: قفل شکستن ؛ کنایه از باز کردن در : ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل فرج استر: قفل فرج استر ؛ حلقه زر یا نقره که ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل گشادن: قفل گشادن ؛ باز کردن : این قفل که د ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قفل نهادن: قفل نهادن ؛ به معنی بستن : قفلی به ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سگان از: سگان آز ؛ کنایه از طالبان دنیا و اه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سگان جیفه دنیا: سگان جیفه دنیا ؛ کنایه از طالبان دن ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جاروب: جارو / جاروب: هر دو واژه صحیح است و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش زنده: آتش زنده ؛ آتشی که خاموش نشده باشد. ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زنده بگور: زنده بگور ؛ شخصی که زنده او را در ق ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زنده ساختن: زنده ساختن ؛ زنده گردانیدن. حیات بخ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زنده ساز: زنده ساز ؛ زنده کن. آنکه زنده می کن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زنده فروختن: زنده فروختن ؛ در تداول زرگران ، ظرف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سیماب زنده: سیماب زنده ؛ زیبق الحی. ( یادداشت ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گچ زنده: گچ زنده ؛ مقابل گچ کُشته. رجوع به گ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گیاه زنده: گیاه زنده ؛ که خشک شده باشد و قابل ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به یاد کسی خوردن: با یاد یا بر یاد یا به یاد کسی خورد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یاد افکندن: یاد افکندن ؛ به یاد افکندن. تذکر. م ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یاد انداختن: یاد انداختن ؛ به یاد انداختن. متذکر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یاد برداشتن: یاد برداشتن ؛ یاد کردن. به یاد آورد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یادت به خیر: یادت به خیر ؛دعایی است در غیبت کسی.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یاد خاستن: یاد خاستن ؛ یاد کردن. کسی را نام بر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یاد در خاطر گذشتن: یاد در ( اندر ) خاطر گذشتن ؛ متذکر ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یاد رفتن: یاد رفتن ؛ مذکور افتادن. ذکر کرده ش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یاد کسی: یاد کسی ( خوردن یا کشیدن ) ؛ به شاد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یاد ماندن: یاد ماندن ؛ نام و نشان ماندن. ذکر ج ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از یاد بهشتن: از یاد بهشتن ؛ فراموش کردن. از یاد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از یاد رفتن: از یاد رفتن ؛ فراموش کردن. ( ناظم ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از یاد شدن و از یاد بشدن: از یاد شدن و از یاد بشدن ؛ فراموش ش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از یاد کردن: از یاد کردن ؛ از خاطر شدن. از یاد ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به یاد داشتن: به یاد داشتن ؛ در خاطر داشتن. در حف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برگشته روز: برگشته روز ؛ نگون بخت. تیره روز : ت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به روز سیاه نشستن: بروز سیاه نشستن ؛ بدبخت و بیچاره شد ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیروزروز: پیروزروز ؛ خوشبخت. کامروا : خرم صبا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در روز: درروز ؛ برفور. دروقت. در همان روز : ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دیرینه روز: دیرینه روز ؛ سالخورده. مسن : چنین گ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز از روز بتر بودن: روز از روز بتر بودن ؛ افزونی گرفتن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز برگشتن: روز برگشتن ، روز برگشته شدن ؛ از جا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز بشام بردن: روز بشام بردن ؛ روز را بپایان رسانی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز بشب اوردن: روز بشب آوردن ؛ گذراندن و بسر آوردن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز بشب کردن: روز بشب کردن ؛ کنایه از گذراندن و ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز بلند گشتن: روز بلند گشتن ؛ طولانی و دراز شدن ر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز به اخر رسیدن: روز به آخر رسیدن ؛ بپایان آمدن روز. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز به نیمه رسیدن: روز به نیمه رسیدن ؛ فرارسیدن موقع ظ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روزتاب: روز تاب ؛ روز گرم. ( ناظم الاطباء ) ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز تعطیل رسمی: روز تعطیل رسمی ؛ روزی که بر طبق قان ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روز تنگ: روز تنگ ؛ روزجنگ. ( ناظم الاطباء ) ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز حسین: روز حسین ؛ ایام عزاداری حسین بن علی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز در محنت گذار: روز در محنت گذار ؛ کنایه از مسافر. ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روز شیرینی خوران: روز شیرینی خوران ؛ روزی که دختری را ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز کسی بودن: روز کسی بودن ؛ دوره پیشرفت و ترقی ک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روز کسی سیاه یا سیه شدن: روز کسی سیاه یا سیه شدن ؛ کنایه از ...

٨ ماه پیش

مدال‌های علی باقری