علی باقری - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان سیاه: نان سیاه ؛ نانی که سپوس آن را نگرفت ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان سیلو: نان سیلو ؛ نانی که از گندم کهنه در ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان سوخاری: نان سوخاری ؛ قسمی از نان بکسمات و س ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان شیرمال: نان شیرمال ؛ نانی که آرد آن را با ش ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان شیری: نان شیری ؛ نان شیرمال. نانی که آرد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان عدس: نان عدس ؛ نانی که از آرد عدس پخته ب ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان طابون: نان طابون ؛ نانی که در گرفتن سبوس آ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان فرنی: نان فرنی ؛ به عربی خبزالفرنی نامند ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان فطیر: نان فطیر ؛ نانی که در آرد آن خمیرما ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان فخفره: نان فخفره ؛ نان مانده سبزی زده پزند ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان فطیری: نان فطیری ؛ نانی که خمیر آن برنیامد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان کسمه: - نان کسمه ؛ نان کلیچه. ( ناظم الاط ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان فیروزخانی: نان فیروزخانی ؛ نانی بوده است به وز ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گرم: نان گرم ؛ نان تازه. نانی که از تنور ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان کشک: نان کشک ؛ نانی که از آرد جو و گندم ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان کشکین: نان کشکین ؛ نانی که از آرد باقلا و ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان کماج: نان کماج ؛ خبزالفرنی. و رجوع به کما ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گندمین: نان گندمین ؛ نان گندم : گفتم که ارم ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان لاکو: نان لاکو ؛ نانی رایج گیلان. ( آنندر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گلاج: نان گلاج ؛ یک قسم نان بسیار نازکی ک ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گندم: نان گندم ؛ نانی که از آرد گندم پزند ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان مربائی: - نان مربائی ؛ قسمی شیرینی است. رجو ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان مسی: نان مسی ؛ نانی که ماش و آرد گندم و ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان مشوش: نان ِ مُشوش ؛ نانی را گویند بسیار ن ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نان نخودی: نان نخودی ؛ قسمی شیرینی است. رجوع ب ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان یخا: نان یخا ؛ نان یوخه.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان یخه: نان یخه ؛ نان یوخه. - نان یوخه ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان ورنیامده: نان ورنیامده ؛ نانی که خمیر آن فطیر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان از تنور سرد پختن: نان از تنور سرد پختن ؛ کار عجیب و غ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان از تنور سرد پخته برامدن: نان از تنور سرد پخته برآمدن ؛ کنایه ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان از تنور سرد بیرون اوردن: نان از تنور سردْ بیرون آوردن ؛ کار ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان با ناخن خوردن: نان با ناخن خوردن ؛ نهایت خسیس و فر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان بر پشت شیشه مالیدن: نان بر پشت شیشه مالیدن ؛ بی نهایت خ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان بر دیوار بستن: نان بر دیوار بستن و نان به دیوار زد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان به دیوار زدن: نان بر دیوار بستن و نان به دیوار زد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان بر شیشه مالیدن: نان بر شیشه مالیدن ؛ نان بر پشت شیش ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان به اب تر کردن: نان به آب تر کردن ؛ به خست و امساک ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان به خون افتادن: نان به خون افتادن ؛ با سختی و خون د ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان خود را حلال کردن: نان خود را حلال کردن ؛ سودی را در ب ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان خود را خوردن و حرف مردم را زدن یا غیبت مردم را کردن: نان خود را خوردن و حرف مردم را زدن ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در اب زدن: نان در آب زدن ؛ به سختی و امساک زیس ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان دراستین خوردن: نان درآستین خوردن ؛ غایت خسّت و فرو ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در انبان گذاشتن: نان در انبان گذاشتن و نهادن ؛ سامان ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در انبان کسی نهادن: نان در انبان کسی گذاشتن یا نهادن ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در انبان نهادن: نان در انبان گذاشتن و نهادن ؛ سامان ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در انبان یافتن: نان در انبان یافتن ؛ موجود یافتن اس ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در انبان کسی گذاشتن: نان در انبان کسی گذاشتن یا نهادن ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در خون افتادن: نان در خون افتادن . رجوع به نان به ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در تنور سرد بستن: نان در تنور سرد بستن ؛ نان به دیوار ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان در جامه کردن: نان در جامه کردن ؛ آهار دادن جامه. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان را به اشتهای مردم خوردن: نان را به اشتهای مردم خوردن ؛ با سل ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان شیرین بودن: نان شیرین بودن ، یا شیرین بودن نان ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شیرین بودن نان: نان شیرین بودن ، یا شیرین بودن نان ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گربه به تیر زدن: نان گربه به تیر زدن ؛ کنایه از مفلس ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گفتن و جان دادن: نان گفتن و جان دادن ؛ کنایه از تنگ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیم نان: نیم نان ؛ قطعه نان. قوت لایموت. غذا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نانش به نانش نمی رسد: نانش به نانش نمی رسد ؛ سخت فقیر و ت ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نانش توی روغن است: نانش توی روغن است ؛ وسایل راحت و آس ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نانش پخته است: نانش پخته است ؛ اسباب معاش او را حا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان کافر را میخورند بالاش شمشیر میزنند: نان کافر را میخورند بالاش شمشیر میز ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نانش ندارد اشکنه: نانش ندارد اشکنه ، بادش درخت را می ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان گندم شکم فولادی میخواهد: نان گندم شکم فولادی میخواهد؛ سفله چ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان میگوید و جان میدهد: نان میگوید و جان میدهد؛ کنایه از آن ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از نان انداختن کسی را: - از نان انداختن کسی را ؛ ممر معاش ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به نان رساندن کسی را: به نان رساندن کسی را ؛ وسایل معاش و ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به نان رسیدن: به نان رسیدن ؛ به رزق و روزی رسیدن. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به نان شدن: به نان شدن ؛ بر سر سفره رفتن. بر سر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به نانی نیرزیدن: به نانی نیرزیدن ؛ سخت کم ارز بودن. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نان ابی: نان آبی ؛ نانی که خمیر آن رابا آب س ...

٧ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

یاغی: واژه ی یاغی که امروزه در معنای گردن ...

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

کافی: کافی : واژه ایرانی کافی که از دو بخ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اب: آب را تیغ کردن : آب را منجمد کردن و ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

اب: آب :: دکتر کزازی در مورد واژه ی آب ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

جوان: جوان: در پهلوی یوان yuwān بوده است. ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

استوار: اُسْتْوار: دکتر کزازی در مورد واژه ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

سامان: سامان: به معنی مرز و اندازه در پهلو ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بسیج: بسیج:آماده و فراهم شده و ساخته دکت ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

قاچاق: قاچاق ( SMUGGLING ) : [اصطلاح اعتیا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

هندسه: هندسه: دکتر کزازی در مورد واژه ی "ه ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

صابون: صابون : تحریف سابان به معنای سابنده ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

فید: فید ( Feed ) : [ اصطلاح اینستا گرام ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

ترنان: ترن آن ( turn on ) :[ اصطلاح توییتر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

فتیش: فتیش برگرفته از واژه ی انگلیسی Feti ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بها: بها:در پهلوی در ریخت وهاگ wahāg بکا ...

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ضحاک: ضحّاک: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سکینه: سکینة در اصل از ماده سکون به معنی ی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گلنگدن: معنی گلنگدن در زبان ترکی می شود: "چ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کلان: کلان CLAN :[اصطلاح جامعه شناسی] یک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بروشور: بروشور ( Brochure ) :[اصطلاح گرافیک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ملوان: شنا : تحریف آشنا به معنای آشنائی با ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خسروی: خسروی: در پهلوی هسرویگ husrawīg بود ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اختر سعد: اختر سعد: فال نیک. ( مرزبان نامه، ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تفکر: تفکر مربوط به بررسی علل و خصوصیات ی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پر: پر : به معنی پناه و پشتیبانی مرا آف ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

افکندن: افکندن به معنی رساندن و یا کشیدن " ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نیرنگ: نیرنگ: در پهلوی نرنگ nērang بوده اس ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گوساله: واژه ی گوساله در ریخت وسالک=گوساله ...

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کوه: کوه : این کلمه را در زبان فارسی میا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دزد: به دزد در زبان ترکی اوغؤرو گفته می ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

لاژورد: لاژورد: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اواز مرگ: آواز مرگ ؛ صدای مرگ آواز شکستگی در ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به مرگ مردن: به مرگ مردن یا از جهان رفتن ؛ به اج ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قدر چیزی یا کسی بردن: قدر چیزی یا کسی بردن ؛ بی ارزش و آب ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قدر اوردن: قدر آوردن ؛ ارزش داشتن : چه قدر آور ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قدر چیزی یا کسی شکستن: قدر چیزی یا کسی شکستن ؛ بی ارزش و ا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قدر بودن جنگ و کشتی: قدر بودن جنگ و کشتی ؛ کنایه از براب ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجیل اچار: آجیل آچار ؛ آجیل که بدان زعفران و آ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قدر کردن جنگ و کشتی: قدر کردن جنگ و کشتی ؛ برابر کردن. ر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بیهوده: بیهوده : دکتر کزازی در مورد واژه ی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

گنبد: گنبد : گنبد در پهلوی گومبت gumbat ب ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

خانه دار: خانه دار : [عامیانه، اصطلاح] زنی که ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

صد: صد: دکتر کزازی در مورد واژه ی " صد" ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

orange: Orange: ایرانیان در قدیم به پرتقال ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

دموکراسی: دموکراسی DEMOCRACY :[اصطلاح جامعه ش ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

رنج: رنج: در پهلوی در همین ریخت بکار می ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prayer: پرستیدن: کلمه پرست در فارسی دو معنا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نرم: نرم: در پهلوی با همین ریخت کار برد ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تخصیص اعتبار: تخصیص اعتبار: ( Allotment ) [اصطلاح ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گسی: گُسی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

هورت کشیدن: هورت کشیدن: [ اصطلاح در تداول عامه ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : [ عام ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

هندلینگ: هندلینگ ( Handling ) [اصطلاح پاراگل ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عجله: در مجمع البیان می گوید: فرق بین سرع ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

درنگ: درنگ: در پهلوی دْرنگ drang بوده است ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خاکستری: به خاکستری در زبان آذری "بوز " گفته ...

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زندیق: زندیک یا زندیق از لغت زند zand به م ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

دروغ: دروغ:دروغ در پهلوی دروج druj و دروز ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

فیو: فیو ( Favorite ) :[ اصطلاح توییتر]ا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

سلیم: سلیم از ماده سلامت است. قلب سلیم یع ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اوغور: اوغور: این واژه به شکل اقور هم ثبت ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

افغانی: اَفغان: اهل کشور افغانستان اَفغانی: ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

طبل: دکتر کزازی اعتقاد دارد واژه ی طبل ر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نان: دو نان داشتن : کنایه است از نادار و ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زر: زر خالص: طلای ناب. ( مرزبان نامه، ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ماشاءالله: ما شاء الله: یعنی آنچه خدا بخواهد و ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

روش: روش ( method ) :[ اصطلاح علوم تربیت ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall: واژه ی fall انگلیسی با واژه ی" افول ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شیراز: شیراز: ( shirăz ) : [ اصطلاح چوپانی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بازدارندگی: بازدارندگی DETERRENCE :[اصطلاح جامع ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اشعار: اَشعار/اِشعار: این دو کلمه را نبای ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نعلبکی: نعلبکی: زیر استکان ؛ زیر فنجان . در ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

لات: لات: ارباب

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پرستار: پرستار : کلمه پرست در فارسی دو معنا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پود: پود:[ اصطلاح فرش بافی ]پودها نیز مع ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

لاشخور: لاشخور : لاشخور تغییر یافته ی لَش خ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سر: سر ( sor ) : [ اصطلاح چوپانی ] این ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زشت: زشت باز ستاندن : به نحو زشتی پس گرف ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خواب: خواب: دکتر کزازی در مورد واژه ی " خ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پویش: پویش :این کلمه از دو بخش تشکیل شده ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

best: better/best : از ریشه بهتر و بهشت ف ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پیاده: پیاده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "پ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

همیشه: همیشه: در پهلوی همیشگhamēšag بوده ا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجر ختایی: آجر ختایی ؛ نوعی از آجر، بزرگتر از ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجر زدن: آجر زدن ؛ سه پایه دوختن و شبکه زدن.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجر غیرممنون: اجر غیرممنون ؛ ثواب بی نقصان.

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجر جوش: آجر جوش ؛ آجر بسیار پخته و از صورت ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مختال: مختال از ماده خیال گرفته شده و به م ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

قنات: واژه های " خندق ، قنات، کانال" همان ...

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

food: food :فود برگردانده کود فارسی است . ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برف انبار: برف انبار ؛ انباشته و متراکم و توده ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف افتادن: برف افتادن ؛ در تداول ، برف باریدن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف انداختن: برف انداختن ؛ فروریختن برف از پشت ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف انگیز: برف انگیز ( باد. . . ) ؛ باد که برف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف باریدن بر سر: برف باریدن بر سر ( پر زاغ ) ؛ کنایه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف پیری: برف پیری ؛ کنایه از سپید شدن موی سر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برفگیر: برفگیر ؛ جایی که برف آنجا بسیار افت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف کردن: برف کردن ؛ برف آمدن : قریب بیست روز ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برف دان: برف دان ؛ جایی برای نگهداری برف. مث ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برفساب: برفساب ؛ فرسایش ناشی از اثر برف. ( ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برف پهنه: برف پهنه ؛ ناحیه ای پوشیده از برف د ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برف مرز: برف مرز ؛ خطی بر دامنه یک کوه با تپ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف ناک: برفناک ؛ برفی. بابرف : روزی برفناک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف نمای: برف نمای ؛ نشان دهنده برف : نکهت خو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برف موی: برف موی ؛ سپیدی موی : چو کوهی سفیدش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل برف و خون: مثل برف و خون ؛ سپید وسرخ.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل برف: مثل برف ؛پاک و سفید : دفتر صوفی سوا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت گرفتن: گوشت گرفتن ؛ فربه شدن.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت و پوست کسی از نان کسی دیگر بودن: گوشت و پوست کسی از نان کسی دیگر بود ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گوشت مرده: گوشت مرده ؛ گوشت غانغرایاشده. ( ناظ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل گوشت قربانی: مثل گوشت قربانی ؛ که هر جزء آن را ک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل گوشت پخته: مثل گوشت پخته ؛ میوه ای که شاداب نب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل گوشت گاو: مثل گوشت گاو ؛ کسی که زود رام نگردد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت جوان لب طاقچه است: گوشت جوان لب طاقچه است ؛ هزالی ( لا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت به دست گربه سپردن: گوشت به دست گربه سپردن ، نظیر: دنبه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشتش گوشتش را می خورد: گوشتش گوشتش را می خورد، گوشتم گوشتم ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت را باید از بغل گاو برید: گوشت را باید از بغل گاو برید ؛ سود ...

٨ ماه پیش

مدال‌های علی باقری