علی باقری - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشمهایش البالوگیلاس می چیند: چشمهایش آلبالوگیلاس می چیند ؛ از بی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشم و دل پاک بودن: چشم و دل پاک بودن ؛ کنایه از امانت ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشم و دل سیر بودن: چشم و دل سیر بودن ؛ اعتنا بمال و من ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشم ها را چهار کردن: چشم ها را چهار کردن ، چشمهایش چهار ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشمهایش بسرش رفته است: چشمهایش بسرش رفته است ؛ نهایت متکبر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در چشم امدن کسی یا چیزی: در چشم آمدن کسی یا چیزی ؛ کنایه است ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در چشم کسی گفتن: در چشم کسی گفتن ؛ کنایه است از صریح ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در چشم کسی اراستن چیزی یاعملی را: در چشم کسی آراستن چیزی یاعملی را ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در چشم مردم گذاشتن: در چشم مردم گذاشتن ؛ تظاهر کردن. بر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم انداختن کسی یا چیزی را: از چشم انداختن کسی یا چیزی را ؛ کنا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در چشم امدن: آب در چشم آمدن ؛ اشک شوق در چشم آمد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم کسی افتادن: از چشم کسی افتادن ؛ منفور آن کس شدن ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم کسی انداختن شخصی را: از چشم کسی انداختن شخصی را ؛ آن شخص ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم کسی دانستن یا دیدن کاری یا حادثه ای را: از چشم کسی دانستن یا دیدن کاری یا ح ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم گذاشتن: از چشم گذاشتن ؛ بی محلی و بی اعتنائ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بادام چشم: بادام چشم ؛ دارای چشمی خوش حالت به ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشم چهار کردن: چشم چهار کردن . رجوع بچشم ها را چها ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کاب: کاب : پسوند نوساز کاب از واژه قاب ک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پردیس: واژه ی " پردیس" همان واژه ی " فردوس ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فراخواندن: فراخواندن: معادل فرا خواندن در ترکی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

غول: غول:دیوی است که انسان را گمراه می ک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

استرس: استرس ( Stress ) : [ اصطلاح آکواریم ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اب زیر کاه: آب زیرکاه: مکار، حیله گر. ( مرزبا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hello: واژه ی hello تقریبا معادل حال فارسی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زین: زین ( Saddle ) : [ قطعات دوچرخه ] م ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ابر: : دکتر کزازی در مورد واژه ی می نویس ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تعویذ: تعویذ: چَشمارو دکتر کزازی واژه ی " ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ساغ: ساغ ترکی به معنی بدوش از مصدر ساغما ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اموزش: آموزش: کارهای که برای بالا بردن مها ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تیمار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " تیمار" ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

گنده: گنده: [ گ َ دَ / دِ ] ( ص ) گندیده ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چلیپا کردن: چلیپا کردن : ظاهرا کنایه از خم کردن ...

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خلفت: خِلفَت : آمد و شد شب و روز ، آنچه پ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

شکنج: شکنج: دکتر کزازی در مورد واژه ی "شک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

تهور: تهوّر : مردانگی، جسارت دکتر شفیعی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

قماره: قُماره :[اصطلاح صید ] کابین لنج که ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

اساسنامه: اساسنامه:[اصطلاح حقوق] مقررات یا قر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چلیم: چِلیم در زبان ترکی به حلیمی که هنوز ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ساده: ساده : واژه ساده فارسی با واژه های ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

کوس: کوس: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کو ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

دارو: دارو یعنی منسوب به درخت . دار در زب ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاکان خطه اول: پاکان خطه اول ؛ کنایه از ملائکه و ک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دین پاک: دین پاک ؛ دین درست و راست : و بت پر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پاک خواندن: پاک خواندن ؛ تقدیس کردن.

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پاک و پوست کنده: پاک و پوست کنده ؛ کنایه از صریح و ر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاکش انداز: پاکش انداز ؛ یعنی تمامش انداز، ای ح ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سینه پاک کردن: سینه پاک کردن ؛ سینه روشن کردن. اخل ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاک نبودن: پاک نبودن ؛ حایض بودن.

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قیچی: قیچی یک واژه ترکی است . اما در ترکی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

خرد: دادِ خِرَد دادن : از روی عقل و اندی ...

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

جان: به جان رسیدن : مردن ، ار به جان نرس ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

welcome: به نظر می رسد come در زبان انگلیسی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر نهار: بر نهار ؛ ناشتا: انا علی الریق ؛ بر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر نهار اشامیدن: بر نهار آشامیدن ؛ به ناشتا خوردن. ش ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نهار شکستن: نهار شکستن ؛ ناشتائی خوردن.

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نهار خوردن: نهار خوردن ؛ نهاری خوردن. ناهاری خو ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر نهار بودن: بر نهار بودن ؛ ناشتا بودن. ( یادداش ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نهار چیدن: نهار چیدن ؛ نهاری بر سفره نهادن. سف ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نهار کشیدن: - نهار کشیدن ؛ غذا در ظرف کردن. غذا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نهار کردن: نهار کردن ؛ ناشتائی خوردن. نهار شکس ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

شات: شات ( Shot ) : [ اصطلاح اینستا گرام ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خط یازده سوار شدن: خط یازده سوار شدن : [عامیانه، کنایه ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قوروت: قوروت: ( ghoroot ) : [ اصطلاح چوپان ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مندال: مندال ( mandal ) : [ اصطلاح چوپانی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مقتل: مقتل: [اصطلاح مداحی ] کنایه از کتاب ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عفص: عفص[ اصطلاح طب سنتی ]به کسر فا طعم ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

منبت: منبت:[ اصطلاح طب سنتی ] که ملحم نیز ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نطق پیش از دستور: نطق پیش از دستور : [ اصطلاحات مجلسی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عرصه: عرصه: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تفنگ سرپر: تفنگ سرپر: [ اصطلاح شکار ] تفنگی که ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کومه: کومه: [ اصطلاح شکار ] پناهگاهی برای ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دوش فنگ: دوش فنگ: [ اصطلاح نظامی ]قرار گرفتن ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

لولی: لولی: کولی ( ( گاه ناهید، لولی ِ ر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

فلفل: فلفل : در زبان انگلیسی Pepper . این ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

فحل: فحل شموس: نر چموش و سرکش، کنایه از ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

چپ: چپ : [ اصطلاحات مجلسی ] این اصطلاح ...

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

میخ کوب: میخکوب ( ابزار نجاری ) میخ کوب ابز ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چین بلاک: چین بلاک ( chain block ) چین بلاک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

قشقرق: قشقرق : یک واژه ی ترکی است از مصدر" ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

دایرکت: دایرکت ( Direct ) :[ اصطلاح توییتر] ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

کپشن: کپشن ( caption ) : [ اصطلاح اینستا ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

قوچعلی: قوچ در زبان ترکی استعاره از مرد شجا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بهانه: بهانه : بها به معنای قیمت می باشد و ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

دفتر: دفتر:کتاب دکتر کزازی در مورد واژه ی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش ارزو: خوش آرزو ؛ نیک گزین. به گزین : ریدک ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بهارام: به آرام ؛ ساکن. ساکت. آسوده. مأمون ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو امدن: آرزو آمدن ؛ آرزو دست دادن. آرزو پید ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نفس ارزو: نفس آرزو ؛ قُوّت شَهویه. نفس حیوانی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو خاستن کسی چیزی را: آرزو خاستن کسی چیزی را ؛ اشتهاء آن ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ارزو بردن: آرزو بردن ؛ آرزو کردن. تَمنی. ( دها ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو شکستن: آرزو شکستن ْ کسی و خاصه بیماری را ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو شکستن در دل: آرزو شکستن در دل ؛ یأس و نومیدی از ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به ارزو اوردن: به آرزو آوردن ؛ تشویق.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو رساندن: آرزو رساندن ؛ آرزو و حاجت کسی را بر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بر ارزوی: برآرزوی ، به آرزوی ؛ به اراده. به ا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو خواستن: آرزو خواستن ، آرزو کردن ؛ خواهش کرد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارزو بجوانان عیب نیست: آرزو بجوانان عیب نیست ؛ بمزاح ، این ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

تفریغ: تَفْریق/ تَفْریغ: این دو کلمه را نب ...

٧ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تفهیم: تفهیم و تفهّم/ تفاهم: تفهیم یعنی "ف ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یکدیگر را در اغوش کشیدن: یکدیگر را در آغوش کشیدن ؛ تعانق. مع ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن رود و مانندان: آراستن رود و مانندآن ؛ کوک کردن آن. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اغوش بستن کتاب: آغوش بستن کتاب ؛ ضبر کتب. ( ادیب نط ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل بکسی اراستن: دل بکسی آراستن ؛ دل بدو دادن : تو پ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن دل: آراستن دل ؛ مستعد کردن آن. حاضر کرد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن جامه به تن: آراستن جامه به تن ؛ راست کردن آن بر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن جنگ یا رزم: آراستن جنگ یا رزم ؛ ترتیب ، تنظیم ، ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن خلعت: آراستن خلعت ؛ دادن یا آماده و حاضر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن زن خود را: آراستن ِ زن ْ خود را ؛ تشوف. جلوه ک ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن زبان به: آراستن زبان به ؛ تکلم کردن با آن. گ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن لشکر: آراستن لشکر ؛ بصف کردن. تعبیه آن. م ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن خویشتن: آراستن خویشتن ؛ تصنع. ( دهّار ) .

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در چشم کسی اراستن چیزی را: در چشم کسی آراستن چیزی را ؛ تسویل. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اراستن سخن: آراستن سخن و پاسخ و امثال آن ؛ ادا ...

٧ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

بالقوه: دکتر کزازی واژه ی " درتوان" را در ن ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر ناوک: تیر ناوک ؛تیری که از میان لوله یا ن ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تیر نشانه: تیر نشانه ؛ هدف و جای نشانه تیر. ( ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر نشستن بر چیزی: تیر نشستن بر چیزی و در چیزی ؛ کنایه ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر گز: تیر گز ؛ نوعی از تیر بغایت معروف. ( ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر ناوکی: تیر ناوکی ؛ منسوب به ناوک : آن دیده ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر نشستن در چیزی: تیر نشستن بر چیزی و در چیزی ؛ کنایه ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تیرنی: تیر نی ؛ تیر کوچکی است که در خاک کر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر و کمان حنا: تیر و کمان حنا ؛ و تنها حنا رسم ولا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر خراس: تیر خراس ؛ تیر عصاری. ( از فرهنگ جه ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر خانه: تیر خانه ؛ شاه تیر و حمال و تیربزرگ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر اسیا: تیر آسیا ؛ قطب الرحا. محور : وآنک چ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیرپوش: تیرپوش ؛ سقفی پوشیده به تیر. ( یادد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیردستی: تیردستی ؛ به معنی عصا. ( غیاث اللغا ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تیربالا: تیربالا ؛ تیرقامت. ازاسماء محبوب اس ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر یتاق: تیر یتاق ؛ بهره پاسبانی خلوت خاص. . ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر سقف: تیر سقف ؛ تیر پالار خانه. ( ناظم ال ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر بندوق: تیر بندوق ؛ گلوله بندوق و توپ باشد. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیرقامت: تیرقامت ؛ تیربالا. ازاسماء محبوب اس ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر عصاری: تیر عصاری ؛ غنگ. و آن چوبی است دراز ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم ندار را سر نمیبرند: آدم ندار را سر نمیبرند ؛ المفلس فی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم به ادم بسیار ماند: آدم به آدم بسیار ماند ؛ آنکس نیست ک ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم به ادم می رسد: آدم به آدم می رسد ؛ مردمان بایدبیکد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم با ادم خوش است: آدم با آدم خوش است ؛ لذت حیات در مع ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم بدحساب دو بار میدهد: آدم بدحساب دو بار میدهد ؛ بدمعاملگی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم به ادم میرسد کوه بکوه نمیرسد: آدم به آدم میرسد کوه بکوه نمیرسد ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم با کسی که علی گفت عمر نمیگوید: آدم با کسی که علی گفت عمر نمیگوید ؛ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم از کوچکی بزرگ میشود: آدم از کوچکی بزرگ میشود ؛ خضوع و فر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم نترس سر سلامت بگور نمیبرد: آدم نترس سر سلامت بگور نمیبرد ؛ ناپ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم حسابش را پیش خودش میکند: آدم حسابش را پیش خودش میکند ؛ از شر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم تا کوچکی نکند بزرگ نشود: آدم تا کوچکی نکند بزرگ نشود؛ خضوع م ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم بی اولادپادشاه بی غم است: آدم بی اولادپادشاه بی غم است ؛ پرور ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم دو بار به این دنیا نمی اید: آدم دو بار به این دنیا نمی آید ؛ با ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم مال را پیدا میکند مال ادم را پیدا نمیکند: آدم مال را پیدا میکند، مال آدم را پ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم دو دفعه نمی میرد: آدم دو دفعه نمی میرد ؛ گاه دفاع از ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم که از زیر بته بیرون نیامده است: آدم که از زیر بته بیرون نیامده است ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم لخت کرباس پهنادار خواب بیند: آدم لخت کرباس پهنادار خواب بیند ؛ ا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم نمیداند بکدام سازش برقصد: آدم نمیداند بکدام سازَش برقصد ؛ هر ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم یک بار پایش بچاله میرود: آدم یک بار پایش بچاله میرود ؛ از مص ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم یک دفعه میمیرد: آدم یک دفعه میمیرد ؛ ترس و هراس از ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهوکان: آهوَکان ؛ آهوان خُرد.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهوی سپید: آهوی سپید ؛ رئم. ج ، اَرْآم ، آرام.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهو شدن: آهو شدن ؛ در تداول عوام ، برای یافت ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ماده اهو: ماده آهو ؛ظبیه.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهوی مانده: آهوی مانده ( آهوی لنگ ) گرفتن ؛ زبو ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهوی ناگرفته بخشیدن: آهوی ناگرفته بخشیدن ؛ چیز را که در ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اهو گوید دو بتازی گوید گیر: به آهو گوید دو بتازی گوید گیر ؛دو ت ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر از کمان بدررفتن: تیر از کمان بدررفتن ؛ تیر از شست بد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اهو: - مثل آهو ؛ تند در تک. - || با چش ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر برگشاد: تیر برگشاد ؛ بالاضافت ، تیر ازکمان ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر به تاریکی افکندن: تیر به تاریکی افکندن ؛ تیر به تاریک ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر بدخشان: تیر بدخشان ؛ تیر دوسر. ( ناظم الاطب ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر بر نشانه زدن: تیر بر نشانه زدن ؛ به مقصود رسیدن. ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر بیله: تیر بیله ؛ بیلک : اگر که رستم پیلی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر تام: تیر تام ؛ تیر تمام که بکار تیرانداز ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر بسنگ خوردن: تیر بسنگ خوردن ؛ به مقصود نرسیدن و ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر چارپر: تیر چارپر ؛ نوعی از تیر که چارپر دا ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر تیزپر: تیر تیزپر ؛ تیری که به سرعت و تندی ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر خاکی: تیر خاکی ؛ نوعی از تیر که پیکانش از ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیردوزکردن: تیردوزکردن ؛ با تیر دوختن. تیر فراو ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر در جعبه گذاشتن: تیر در جعبه گذاشتن ؛ تیر در ترکش نگ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر روی ترکش: تیر روی ترکش ؛ به معنی تیر خوب و به ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر دوکمانه: تیر دوکمانه ؛ تیری که چون گشاد یابد ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر ریختن: تیر ریختن ؛ تیر زدن بر چیزی. ( آنند ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر سبک زخمه: تیر سبک زخمه ؛ تیر شکرزخمه. مراد از ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر شکرزخمه: تیر شکرزخمه ؛ تیری که هر جا زنند بص ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر قرعه: تیر قرعه ؛دو تیر باشد که بدان فال گ ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر قمار: تیر قمار ؛ قدح. ( منتهی الارب ) . ز ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تیر کاکل ربا: تیر کاکل ربا ؛ به معنی تیری که از س ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

یکدستی زدن: یکدستی زدن: [ اصطلاح در تداول عامه] ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

وزر: وزر در لغت به معنی سنگینی است ، واژ ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زر قلب: زر قلب:زر نا خالص ، طلای نا خالص " ...

٧ ماه پیش

مدال‌های علی باقری