پیشنهاد‌های محمد علی‌پور (٣٠)

بازدید
١٠
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به جای آوردن: متوجه شدن مثال: در آن هنگام من اندیشه ی وی را به جای آوردم

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جاشو: این واژه با شکل "جاشوب" هم آمده است. شاشان جاشوب استاد همه ی جاشوبان مگر شاه او را به شهر فرستاده است. کتاب سمک عیار جلد 2 ص 421

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دونی: نوعی قایق که ظرفیتی برابر حداکثر ده تن در آن جای می گیرد. ( اگر هزار مرد باشند قهر توان کرد. آخر پهلوان دبور با ماست، خاصه که در "دونی" اگر ب ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تنگه: دست لباس، قواره پارچه، قواره جامه. ( سمک عیار ، جلد2، دکتر خانلری )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهنه: نوعی بلم یا زورق با ظرفیت کمتر از ده نفر - کتاب سمک عیار ( شش جلدی ) جلد دو، چاپ نهم، سال 1403 ، ص 366

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهنه: نوعی زورق است با گنجایش کمتر از ده نفر - سمک عیار ( شش جلدی ) ، دکتر خانلری، تهران، انتشارات آگاه، چاپ نهم، سال 1403، جلد دوم، ص366

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعهد کردن: بر خود گرفت

پیشنهاد
٠

در جوال کسی یا چیزی شدن: خام شدن، در تعهد کسی یا چیزی شدن عیلاق خود در جوال زر شده بود، بفرمود تا ایشان را در گذرانند. سمک عیار/جلد یک ( شش جلدی ) /ص ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادرزاده در گفتگوی محاوره ای بیشتر اوقات مفهوم را نمی رساند. مثلاً: برادرزاده ات آمد پیغام کذاشت و این بسته را برای تو آورد. در این جمله معلوم نیست ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شحشام: یکی از پهلوانان سپاه ارمن شاه و پیک شهرانِ وزیر، وزیر ارمن شاه به قلعه دوازده دره. داستان سمک عیار /جلد یک/ ص 490

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این واژه در متون کهن چون "سمک عیار" نیز آمده است ( خود و اسب در آهن مغروق شده بودند. ) سمک عیار/جلد یک/ ص 169/تصحیح دکتر خانلری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گویش محلی بهبهان " بلِس" گویند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ما چیزی از جوانمردی سمک در این کتاب ندیدیم. این چه جوانمردی که افرادی را به خاطر رسیدن خورشید شاه بکشد و سر ببرد؟ این رفتار بسیار نامردی و ناجوانمردا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیک: دیروز . از کتاب سمک عیار . در گویش بهبهان این واژه " دیگ" تلفظ می شود. منبع: کتاب سمک عیار، جلد اول چاپ پنجم، ص 81، با مقدمه و تصحیح دکتر پرویز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شغال: نام یکی از عیاران در کتاب سمک عیار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تسلیم: تن دردادن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان آیا کاهل به معنی سست و تنبل و تن پرور واژه فارسی است یا عربی؟

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُغَس ( مُغَص ) : در گویش بهبهان به خسیس، کِنِس، لئیم و نخور گفته می شود

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تُپ: قطره. در گویش محلی بهبهان Top

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدال: در گویش محلی بهبهان معادل این واژه " پایه دو" کاربرد دارد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

پرتو: در گویش محلی بهبهان پرتو به معنی : پشتوانه، حمایت مالی، در حمایت کسی بودن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مناره: سازه های مخروطی شکل بلندی بوده که در راه ها به فاصله تقریبی هر دو کیلومت که برابر با یک میل بوده، می ساختند تا کاروانیان و رهگذران بر اساس آن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتاق ( اطاق ) : تو TO بر وزن مو در گویش محلی بهبهان به جای اتاق ( اتاق ) از واژه ی "تو" استفاده می شود

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گویش بهبهان ربا: سودی گرفتن، سودی دادن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در گویش محلی بهبهان تو: اطاق ( too )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گویش بهبهان رکاب: پایه دو ( Payedoo ) گفته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوش: سقف. در گویش بهبهان. پوش تیرآهن. پوش تیرچه بلوک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیزُم: هیزم . در گویش بهبهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به گویش بهبهان: میمنوهی mimenohy گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلام معادل پارسی "عاریه، عاریت" را چه واژه ای پیشنهاد می دهید؟