Artina.A - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chew: جویدن تعریف = use your teeth to ma ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

choke: خفه شدن تعریف = . Not be able to br ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

awful: بسیار بد / وحشتناک تعریف = very bad ...

٧ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perhaps: شاید . a word that you use when yo ...

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faucet: دسته یا لوله شیر اب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plot: توتئه , دسیسه A secret plan to do s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

silk: ابریشم مثال = this scarf is made of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

silly: احمق , ابله not clever

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crow: کلاغ A large black bird that makes ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earth: کره زمین The planet that we live on ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

murder: قتل عمد جمله = . He was sent to pri ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crazy: احمق / دیوانه / دلباخته mad or very ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fantasy: تخیل something nice that you think ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grave: بد / ناگوار very bad or serious گور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fan: طرفدار A person who likes somebody ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

along: در طول / در امتداد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ally: متحد . Definition =[noun] A person ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fussy: وسواسی / بهانه گیر تعریف = A fussy ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flat: هموار / مسطح / صاف جمله نمونه = . W ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chop: 1 - بریدن / خردکردن تعریف= Cut some ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خفه شدن: choke تعریف = . not be able to brea ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خفه شدن: choke تعریف = . not be able to brea ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

choke: خفه شدن تعریف = . Not be able to br ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chew: جویدن تعریف = use your teeth to ma ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chequebook: دسته چک تعریف = A book of cheques

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

check: [verb]در هتل یا فرودگاه به معنی اعل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ارتینا: راستگو و درستکار / بانو ی خوب سرشت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ای ناز: ایناز به معنی ماه ناز یا ماه زیبا ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ارمان: ارمان به معنی امید , ارزو و اهداف ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bill: صورت حساب تعریف = A piece of paper ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spittle: اب دهان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wag: تکان دادن / جنبیدن [verb] تعریف = m ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wag: تکان دادن / جنبیدن [verb] تعریف = m ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

voyage: سفر دریایی / سفر فضایی تعریف = A lo ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

villa: ویلا / خانه ییلاقی تعریف = A house ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cab: 1 - تاکسی تعریف = another word for ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow a wistle: سوت زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow a wistle: سوت زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bother: [verb] زحمت دادن \ اذیت کردن \ مزاح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

complain: شکایت کردن / موافق نبودن / ایراد گر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

awful: بسیار بد / وحشتناک تعریف = very bad ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fairly: 1 - عادلانه \ منصفانه Definition = ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

CAR: اتومبیل / خودرو جمله نمونه = she we ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wet: مرطوب / خیس / تر تعریف = covered in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

welfare: رفاه / اسایش / سعادت [noun] تعریف = ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

famine: قحطی / گرسنگی [noun] تعریف = A fami ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wheat: گندم[noun]

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fake: چیز بدلی / تقلبی / جعلی تعریف = A c ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knock on the door: در زدن / به در کوبیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

schedule: برنامه زمانی / فهرست / برنامه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

avenue: خیابان تعریف = a wide road or stree ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

famous: معروف / مشهور / سرشناس [ adjective ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fame: شهرت / معروفیت / محبوبیت [noun] تعر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

far: دور / دوردست [adjective] تعریف = a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

false alarm: هشدار دروغین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

false alarm: هشدار دروغین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

west: [noun] غرب \ مغرب //////// [adjecti ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

anyway: به هر حال در هر حال

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

elevator: اسانسور / بالابر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

گاو: گاو ماده = cow گاو نر = ox

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lenght: طول / اندازه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lenght: طول / اندازه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ارسام: ارسام نام یکی از فرماندهان سپاه هخا ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

audience: تو باید روی صحنه بلند صحبت کنی تا ح ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

مدال‌های Artina.A