دیکشنری
امتیاز در دیکشنری
٢,٤٩٢
رتبه در دیکشنری
١,٦٦٤
لایک
١٣
دیسلایک
٠
جدیدترین پیشنهادها
١ هفته پیش
٠
دست به کار شدن. . . شروع به کار کردن To begin an activity /a work
٢ هفته پیش
٠
ناظر یک واقعه، بیننده یک حادثه ( مثلا کسی یا کسانی که یک حادثه تصادف را نگاه می کنند و اغلب مزاحم کمک رسانی هستند. )
٣ هفته پیش
٠
بر ارزش چیزی افزودن. . ارزش افزایی کردن. . To raise the value of
١ ماه پیش
١
تا سرحد مرگ
١ ماه پیش
١
برای ( نیل به ) چیزی هدف گذاری کردن. . . برای ( رسیدن به ) چیزی برنامه داشتن �to decide on a goal and try hard to achieve it� She set her sights on ...
جدیدترین ترجمهها
ترجمهای موجود نیست.
جدیدترین پرسشها
پرسشی موجود نیست.
جدیدترین پاسخها
پاسخی موجود نیست.