پیشنهادهای theo (٢)
٩
١ سال پیش
٠
نگون بخت
١ سال پیش
٢
مواجه شدن روبرو شدن. . he Faced once with a candidate he considered boring او یک بار با داوطلبی روبرو شد که او را خسته کننده می دانست.