سعید ترابی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scrutinize: موشکافی کردن، بدقت بررسی کردن

٦ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

practice makes perfect: تمرین یا تکرار عالی می کند

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

treatment: 1. معالجه 2. رفتار 3. برخورد 4. پال ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prevailing: رایج، متداول، غالب

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

discharge: 1. مرخص کردن، عزل کردن، بیرون کردن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

resume: فعل 1. از سر گرفتن 2. دوباره به دست ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discrimination: 1. تبعیض 2. تمییز

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lay: 1. گذاشتن 2. lay bricks/carpet/conc ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wholeheartedly: با تمام وجود

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stand somebody up: قال گذاشتن کسی

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obsess: بیش از حد درباره چیزی اندیشیدن، نگر ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

factual: حقیقی، بر اساس حقیقت

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

progressive: 1. ترقی خواهانه، مدرن 2. تدریجی، رو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

portfolio: 1. کیف اسناد و مدارک 2. آلبوم کار 3 ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

divergent: متفاوت

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

garrison: پادگان، سربازان درون پادگان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

withhold: امتناع کردن، خودداری کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

veteran: رزمنده کارکشته، کار آزموده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reservoir: 1. آب انبار، دریاچه مصنوعی برای ذخی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

squander: هدر دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

venue: محل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

progression: 1. پیشرفت 2. متوالی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

constitution: 1. قانون اساسی 2. بنیه 3. ساختار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mentor: مربی، راهنما راهبری کردن، راهنمایی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unlicensed: بدون مجوز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grudge: کینه با بی میلی انجام دادن یا دان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

generalize: تعمیم دادن، عمومیت دادن، نتیجه کلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fertilize: 1. بارور کردن، لقاح انجام دادن 2. ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

confer: 1. مشورت کردن 2. اعطا کردن، دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bias: 1. تبعیض، جانبداری 2. گرایش، تمایل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discrimination: 1. تبعیض 2. تمییز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

partiality: 1. جانبداری، تبعیض 2. علاقه، دلبستگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

partiality: 1. جانبداری، تبعیض 2. علاقه، دلبستگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cultivated: 1. متمدن، بافرهنگ 2. ( گیاه ) پرورش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cultivated: 1. متمدن، بافرهنگ 2. ( گیاه ) پرورش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cultivated: 1. متمدن، بافرهنگ 2. زیر کشت 3. ( گ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

insinuate: 1. اشاره کردن، گفتن 2. کم کم خود را ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mentor: مربی، راهنما راهبری کردن، راهنمایی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

undertake: 1. انجام دادن، عهده دار شدن 2. قول ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

benchmark: شاخص، معیار، استاندارد ارزیابی کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resign: 1. استعفا دادن 2. به خود قبولاندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vent: اسم: 1. منفذ 2. ( خشم و دق و دل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extinguish: 1. خاموش کردن 2. پایان دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stuff: اسم: 1. چیز ( چیزها ) 2. somebod ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

adverse: 1. بد، ناگوار 2. adverse conditio ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ruling: اسم: حکم، تصمیم صفت: 1. متصدی، حکو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ruling: اسم: حکم، تصمیم صفت: 1. متصدی، حکو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dilemma: دو دلی، سر دو راهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sue: 1. شکایت کردن، دعوی کردن 2. sue ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

civic: 1. شهری 2. مدنی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

civic: 1. شهری 2. مدنی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hazard: اسم: 1. خطر 2. ریسک فعل: 1. ( ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

innovate: نوآوری کردن، ابداع کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

disguise: فعل: 1. تغییر قیافه دادن 2. پنهان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accentuate: برجسته کردن، تاکید کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

voracious: سیری ناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

voracious: سیری ناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

partial: 1. بخش، قسمتی، ناقص 2. طرفدار 3. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conquer: 1. فتح کردن، تسخیر کردن 2. مغلوب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

submit: 1. دادن، فرستادن 2. تسلیم شدن 3. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

contribute: 1. گذاشتن یا دادن ( زمان، کمک، پول ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

digress: از موضوع اصلی خارج شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

digress: از موضوع اصلی خارج شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shrink: 1. جمع شدن 2. کوچک کردن یا شدن 3. ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

novice: 1. مبتدی، تازه کار 2. تازه وارد، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

novice: 1. مبتدی، تازه کار 2. تازه وارد، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

resume: فعل 1. از سر گرفتن 2. دوباره به دست ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rarity: 1. چیز نادر یا کمیاب 2. هر چیز پر ق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

launch: فعل: 1. دست به کاری زدن، شروع کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

propose: 1. پیشنهاد کردن یا دادن 2. مطرح کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conspicuous: 1. مشهود، توی چشم 2. چشمگیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

suppress: ۱. سرکوب کردن ۲. پنهان کردن ۳. مخفی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

slip: فعل: 1. لیز خوردن، سر خوردن 2. جیم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

restoration: ۱. ترمیم، بازسازی، مرمت ۲. بازگردان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

reserved: تودار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

retract: ۱. پس گرفتن ۲. عقب کشیدن، تو کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

doubtful: ۱. مبهم، نامعلوم، مورد تردید ۲. دود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wreck: داغون ( از نظر روحی )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

major: تحصیل کردن در ( رشته ) رشته تحصیلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entice: وسوسه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

muddle: اشتباه گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

phony: جعلی، غیر واقعی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breach: نقض

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obsess: بیش از حد درباره چیزی اندیشیدن، نگر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ailment: ناخوشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over the counter: خرید دارو بدون نسخه پزشک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hand in: تسلیم کردن، دادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

draw a comparison parallel distinction etc: مقایسه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trajectory: مسیر - فرایند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

internship: کارآموزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slack off: از زیر کار در رفتن، کم کاری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

generic: عام، عمومی، کلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

squander: هدر دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go downhill: بدتر شدن، در سرازیری افتادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to top it all: بدتر از همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to top it all off: بدتر از همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bumpy: پر تکان ( بالا و پایین رفتن )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lay over: توقف بین راه، توقف بین مسیر ( برای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stuck: گیر افتاده، گیر کرده، گرفتار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bask: آرمیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bask: آرمیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

biting: سرمای ناخوشایند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trendy: به روز ترین، باب روز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

winding: پر پیچ و خم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rolling: شیب ملایم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

magnificent: خارق العاده، محشر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

panoramic: دید وسیع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crazed: روانی، دیوانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crazed: روانی، دیوانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look into: بررسی کردن، تحقیق و تفحص کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

circumstantial: به نظر درست اما ثابت نشده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

circumstantial: به نظر درست اما ثابت نشده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unprovoked: بدون تحریک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unprovoked: بدون تحریک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cross fire: خط آتش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peacekeeping: حافظ صلح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

once: یک زمانی، یک روزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take your time: با حوصله کاری را انجام دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

background: ( سر و صدای ) اطراف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uncharacteristically: به طور غیر عادی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crispy: برشته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crispy: برشته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snack: میان وعده خوردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at a snail’s pace: خیلی آهسته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unprecedented: برای اولین بار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wholeheartedly: با تمام وجود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spur of the moment: یهویی، بدون برنامه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

arbitrary: بی حساب کتاب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blessing: حمایت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

troubled: پر درد و سر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give the baby up for adoption: بچه رو به عنوان فرزند خوانده به شخص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give the baby up for adoption: بچه رو به عنوان فرزند خوانده به شخص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

engross: جلب شدن توجه به چیزی، محو شدن در چی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

arrangement: اقدامات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

area: حوزه، حیطه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

night work: شب کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appealing: یاری خواهانه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stand to attention: خبردار ایستادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stand somebody up: قال گذاشتن کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

erratic: بی اصول، نا منظم، آشفته

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

where to get off: بهش بگو برود رد کارش یا پی کارش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you know what: اگر عاقل باشی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in somebody’s shoes: به جای کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at a time: چندتا چندتا ( مثلاً یکی یکی یا سه ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

time was: یک زمانی بود که

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

time of life: به سن کسی ( مثلاً به سن من )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

first things first: اول از همه، قبل از هر چیزی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at first light: صبح اول وقت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

publicity: رسانه ای، رسانه ای شدن

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

depressed: کساد شده، رکود

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rate: 1. میزان، مقدار 2. مبلغ، نرخ 3. سرع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

degradation: تخریب شده، بدتر شده، خراب شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disadvantage: اشکال، بدی، عیب، ضرر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

loss: 1. از دست دادن 2. ضرر 3. مرگ، تلفات ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

disparity: ناهمخوانی، نابرابر، تفاوت، اختلا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disparity: ناهمخوانی، نابرابر، تفاوت، اختلا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hazard: خطر، ریسک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

breakdown: 1. شکست، خرابی، فروپاشی ( خانواده ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

run off: 1. انتخابات دور دوم 2. روان آب ( جر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dump: 1. زباله دانی 2. انبار یا زاغه ( بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leakage: 1. نشت 2. درز ( اطلاعات )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

disposal: 1. خلاصی از چیزی مثل دور ریختن 2. د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

treatment: 1. معالجه 2. رفتار 3. برخورد 4. پال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discharge: 1. ترخیص، خلع 2. تخلیه 3. ترشح، چرک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dump: 1. خالی کردن 2. خلاص شدن از چیزی ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sanctuary: 1. منطقه حفاظت شده 2. پناهگاه، پناه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

quality: 1. کیفیت 2. صفت، خصوصیت 3. مرغوبیت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prompt: 1. واداشتن، موجب شدن 2. فوری، بی در ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thematically: موضوعاً مربوط به موضوع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thematically: موضوعاً مربوط به موضوع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

background: 1. پیشینه، ریشه ( خانواده، تحصیل، . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

garrison: پادگان، سربازان درون پادگان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sanitation: 1. بهداشت 2. سیستم فاضلاب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

competence: 1. مهارت 2. حوزه اختیارات، اختیار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

utility: 1. خدمات شهری مانند گازف برق، آب، ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

administration: 1. اداره، مدیریت 2. دولت، حکومت 3. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resent: خشمگین شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pedestrian: عابر پیاده، معمولی، پیش پا افتاده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lay the foundations: بنای چیزی را گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay the base: بنای چیزی را گذاشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lay: 1. گذاشتن 2. lay bricks/carpet/conc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lay: 1. گذاشتن 2. lay bricks/carpet/conc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reservoir: 1. آب انبار، دریاچه مصنوعی برای ذخی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

socket: 1. پریز 2. سرپیچ، سوکت 3. سوراخ یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prevailing: رایج، متداول، غالب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outbreak: شروع ناگهانی، شیوع، وقوع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discharge: 1. مرخص کردن، عزل کردن، بیرون کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

conduct: فعل 1. انجام دادن 2. رهبری کردن ( ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overriding: مهمترین، اصلی ترین

١ سال پیش

مدال‌های سعید ترابی