ترجمههای مصطفی مرتجی (٩)
٦٠
٤ ماه پیش
I bit into a hefty slab of bread and cheese. When I had got it down I started talking.
٠
یک تکه بزرگ گاز زدم و وقتی آن را قورت دادم ( دادم پایین ) شروع کردم به صحبت کردن
٤ ماه پیش
One can't enjoy oneself if one / he is too tired.
٠
یه نفر اگر خیلی خسته باشه نمیتواند خوش گذرانی کند یعنی یه نفر اگر خیلی خسته باشه بهش خوش نمیگذره
٦ ماه پیش
A new growth of weeds threatened to overtake the vegetable garden.
٠
سربازان در توده انبوه بوته ها پنهان شدند . Growth معنی توده میدهد