حسین پیشدار - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the eyes of: از نظر . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the eyes of: از نظر . . .

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

perceive: برداشت کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

intertwine: 1 - در هم پیچیدن 2 - wrrap around

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intertwine: 1 - در هم پیچیدن 2 - wrrap around

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

judument day: روز قیامت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

judgmental: کسی که زود قضاوت می کند ( اصطلاح )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straddleways: به طرز پیچیده ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stick it out: مجبور به ادامه دادن کاری بر خلاف می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trapped: گیر افتادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick it out: ادامه کار تا انتها ، حتی وقتی دشوار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

high on: خراب کسی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high on: خراب کسی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard time: روزگار سخت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

place call: تماس تلفنی ( جهت ارایه یک خدمات در ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in forced: در اجبار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

low status: زندگی سطح پایین ( از لحاظ اجتماعی ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stick her nose in: دخالت کردن در کاری که وظیفه او نیست

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wash her hands of: ( عامیانه ) آب پاکی ریختن - پایان د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wash her hands of: ( عامیانه ) آب پاکی ریختن - پایان د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

being on bed rest: در بستر بودن ( به دلیل بیماری یا مش ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be over to: دیدار کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be over to: دیدار کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take it upon herself: انجام دادن کاری بدون گرفت نظر کسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take it upon herself: انجام دادن کاری بدون گرفت نظر کسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strong willed: یک دنده، لجباز، کله شق

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

takes things the wrong way: برداشت نادرست از کاری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sick of: خسته شدن از

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sick of: خسته شدن از

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lousy: شلخته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nudist: آدم لخت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

retrieve: رفتن و آوردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the buff: لخت ، برهنه ( اصطلاح عامیانه )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the buff: لخت ، برهنه ( اصطلاح عامیانه )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

streak: برهنه دویدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

normal course: زندگی عادی ، زندگی روزمزه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to cross path: با کسی بصورت ناگهانی مواجهه شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

busty: زن سینه بزرگ ( عامیانه )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

busty: زن سینه بزرگ ( عامیانه )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

flash man: قلدر ( مراقب ) بار یا فاحشه خانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fella: guy - man - یک عبارت قدیمی بمعنی "م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

damet: لعنتی معادل ( damn )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get start: بریم شروع کنیم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obsessive compulsive disorder: بیماری وسواس فکری ( OCD )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

owned by: متعلق به

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

owned by: متعلق به

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

well disposed: خوش قلب، خوش رو ، مردم با نیت خوب، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well disposed: خوش قلب، خوش رو ، مردم با نیت خوب، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

against their wills: بر خلاف اراده آنها

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

doing so: برای انجام این کار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

doing so: برای انجام این کار

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

مدال‌های حسین پیشدار