پیشنهادهای فلاحتگر (٤)
								
									٢٧
								
							
						
											١ سال پیش
										
									
											٠
										
									فکر کردن، باور کردن یا خیال پردازی: He imagined the house was haunted او تصور کرد خانه خالی از سکنه است. ایجاد یا داشتن تصویر ذهنی یا تصوری از چیزی ...
											١ سال پیش
										
									
											١
										
									noun something given; a present اسم چیزی داده شده؛ یک هدیه a special aptitude, ability, or power; talent استعداد، توانایی یا قدرت خاص؛ استعداد
											١ سال پیش
										
									
											٥
										
									حالا، خیلی زود، یا خیلی اخیر "Where are you, Jim?" "I'm just coming. " �کجایی ، جیم ؟� �من خیلی زود می آیم. �
											١ سال پیش
										
									
											٣
										
									حالا، خیلی زود ، یا خیلی اخیر :