پیشنهادهای محمد علی پدرام (٣٠)
برشت، بریده، پاره، پاره ای از ککل ، بخشی، بر، قاچ، بدهی، دیون، بخشی از یک مال یا دارایی یا پول که به دیگری می دهند تادر زمانی دیگر پس بدهد ، گاهی باس ...
تیره ای از مردم لرستان، این تیره در میان بیرانوندهاوحسنوند ها وبا نامی دیگر در میان یعقوب وند ها وبخیاری ها هستند. سوزلی، سوزولی، سبزعلی، کرمهراو، ک ...
وحی =وخش ، وخشور=پیامبر وخشور ایرانی=زردشت وی=پیام، الهام، اندریافت پیام خدا، خبر، پیک نهان و. . . . . . .
تپه وپشته ی جدا افتاده دریک دشت یاسرزمین هوار گریوه گویند. . . . . . . . . . . . . . بالاگریوه نام گروه هایی از مردم لرستان است. . . . . . . . . . ...
پانل، پاره دیوار. پهنک، گروه، پاره. رویه وصفحه.
روش ، خون روش، پریود، قاعده بودن، عادت ماهانه در زنان، رگل
این واژه هم نام حشره ای است وهم نام پروانه ی هواپیما یا دستگاه های دیگر است.
قوله، قویله ، قله که در زبان لری فیلی وبختیاری وگویش های این گروه به معنی ملخ است نوع سبز آن هارا قله سیدی ( صیدی ، چیدی ) گویند. این حشره که دشمن غ ...
این واژه ریشه ی یونانی دارد از واژه ( kubermetes ) به معنی سکاندار، مدیر، گرداننده، فرماندار. در نظر ارسطو به معنی نیک فرمان راندن بر خود. واما cy ...
نقاشی گنجایش گرا. برگرفته از cub به معنی قاپ یا کعب یابجول. دراین شیوه ی نقاشی از خط ها ونما های هندسی ورنگ های تند و زاویه های دید چندگانه به دادن م ...
ویرایش ، از ریشه ی ویر که به معنی نگهداری ، حفظ کردن، بخاطر سپردن، انبار داری، یامعنی های این چنین باشد. در معنای مجازی یعنی بازبینی وبهسازی ونقطه گ ...
الو، اولو، اله =عقاب ، شاهین ، هما، شراره ی آتش. اله موت، الموت= خانه ی عقاب. واژه لری می باشد.
الو، اولو، اله، به معنی عقاب وشاهین ویا هماوکرکس است ، درزبان لری بکار میرود، الموت به معنی خانه ی عقاب است. ، ( اله موت ) الۉ =شراره ی آتش. عقاب
گچگ، نمونه ای مهره . برای افسون وطلسم از این مهره بکار می رفت .
گچک ، مهره گچی کوچک، مهره ای برای پیش گیری طلسم وافسون . این مهره به کودکان یاجانوران مانند اسب وغیره آویزان می شد . خرمهره.
اگر به فارسی جهت ها گفته شود شاید چنین باشد . نسار=شمال نیمروز=جنوب خاور=مشرق باختر=مغرب
کپر . پوششی که بر ستون ها یا دیوار هایی استوار بوده واز چوب وبرگ وپوشال وخس وخاشاک درختان و نی وغیره بر بام آن ریخته شده باشد ، برای اینکه باد آن ها ...
هوشیار، زیرک، چاره گر، چاره اندیش، نیرنگ باز. راه اندیش، سیاستمدار. چاره کار. ( سیاس در قالب عربی است ولی چنین واژه ای در عربی برای این معنی بکار نمی ...
سپاس جویی. درخواست سپاس. سپاس خواهی . سپاس.
اخترشناس، منجم، نجوم دان، سرسام آور، هنگفت. پرشمار. اخترشمار. کنایه از شمارش وعددبزرگ به اندازه ی شمارش ستارگان. اختری. ستارگانی، پول فراوان. فراتراز ...
پوشابه . پوشش آبکی مانند.
پژوابوم. بوم سامانه
خود باش. خود بود.
سامانه ی زیستی . پژوابوم
تراشه=مخرۉط
تراشه، بریده شده ، تراش داده شده ، مخروط.
تراشه=بریده شده، تراش داده شده، مخروط
تنگه در برخی گویش ها به معنی قبر وگور یا کنایه از قبر وگور است. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . باریکه، باریکاب، دوتا کوه که فاصله ی کم ...
حنیف عربی است به معنی یکتاپرست است وهمتراز معنایی آن اهورایی است یا پیروان نیکی وخدای یگانه.
پوشش ۉپنهان کردن چیزی . انگار کردن خدا یا پیامبر واصول یافروع دین. کفر در پایه واژه ای همسان پوشش وپنهان است دیگر معنی ها قرار دادی هستند . مانندی ن ...