Matin - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

widespread: متداول، رایج

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

result in: منجر شدن به، منتهی شدن به

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

multiplication: عمل ضرب در ریاضیات

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ATM: دستگاه خود پرداز، عابر بانک

٤ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rv: وسیله نقلیه تفریحی مخفف:recreation ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

describe: شرح دادن، توصیف کردن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

syrup: شربت thick, sweet liquid with medic ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

exhibition: گالری، نمایشگاه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

back: حمایت کردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ticket collector: بلیط جمع کن

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

indigestion: سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rat: موش صحرایی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reassure: دوباره اطمینان دادن make sb feel le ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

terrified: ترسیده، وحشت زده

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

distinguish: فرق بین دو یا چند چیز را تشخیص دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unpleasant: نا خوش آیند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

Mustache: سبیل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

navy blue: سرمه ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

navy blue: سرمه ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overlook: چشم پوشی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pendant: ( نوعی جواهر که از گردن بند آویزان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pendant: ( نوعی جواهر که از گردن بند آویزان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reverse: وارونه کردن، معکوس کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

robbery: دزدی، سرقت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

signal: اشاره کردن، علامت دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

simplify: ساده کردن، آسانتر کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

skill: مهارت، تخصص

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slip: اشتباه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

step: گام، قدم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

solid: یک نواخت ( مثلا یک لباس تک رنگ )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

witness: شاهد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

combination: ترکیب، تلفیق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leaning: کج Leaning Tower of Pisa

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

happen to do sth: برای درخواست مودبانه used for askin ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

orient oneself: پیدا کردن مسیر یا موقعیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

appetite: اشتها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

approve: تایید کردن، موافقت کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

checkup: معاینه، معاینه کلی، چکاپ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cliff: پرتگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coated: پوشیده شده از یک لایه از چیزی، روکش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

collapse: ولو شدن، از حال رفتن، غش کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cover: پوشش مالی کردن، ساپورت مالی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut off: قطع کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

exception: استثنا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exhausted: خیلی خسته، بی رمق، بی حوصله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faith: ایمان، اعتقاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

relevant: مرتبط، مربوط

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

valve: فلکه اصلی ( در لوله کشی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

addition: جمع کردن ( در ریاضیات )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

subtraction: منها، تفریق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

subtraction: منها، تفریق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

division: تقسیم در ریاضیات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thoroughly: کاملا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crap: قمار بازی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in sb's shoes: به جای کسی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut a long story short: خلاصه گویی، خلاصه مطلب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fit as a fiddle: سالم و سر حال

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get rid of sth: از شر کسی خلاص شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

arrange: قرار گذاشتن/ تدارک دیدن، ترتیب دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bandage: باند زخم،

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

busboy: پادو در رستوران

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chicken pox: بیماری آبله مرغان ( که معمولا بچه ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chicken pox: بیماری آبله مرغان ( که معمولا بچه ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contagious: مسری، واگیردار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

convenience store: فروشگاه ( معمولا همه چیز در آن به ف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dentures: دندان مصنوعی artificial teeth

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

diagnose: ( در پزشکی ) تشخیص دادن بیماری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disinfectant: ماده ضد عفونی کننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

extract: کشیدن ( دندان و . . . )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flyer: تراکت، بروشور a small printed notic ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forceps: ( پزشکی ) انبرک an instrument used ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

handout: پخش یا توزیع کردن چیزی به دیگران

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

indigestion: سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indigestion: سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

infectious: عفونی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

infectious: عفونی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lifeguard: غریق نجات a person who works at a b ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

misfortune: بد اقبالی، بد بیاری unfortunate con ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nursing home: بیمارستان خصوصی a small, usually p ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oculist: چشم پزشک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

oculist: چشم پزشک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ointment: مرهم، پماد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

optician: عینک ساز، عینک فروش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

original: اولین، نخستین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

personally: شخصا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

personally: شخصا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pneumonia: ذات الریه، سینه پهلو a serious illn ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pneumonia: ذات الریه، سینه پهلو a serious illn ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poisoning: مسمومیت giving or taking poison

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reassure: دوباره اطمینان دادن make sb feel le ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scald: سوختگی ( بر اثر تماس با مایعات داغ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spread: منتشر شدن یا کردن/ گسترش یافتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

syrup: شربت thick, sweet liquid with medic ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tough: دشوار، مشکل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wear out: کهنه و فرسوده شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

word processing: واژه پردازی ( در کامپیوتر )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wound: جراحت، زخم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how come: چطور، چگونه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stand on one's own feet: مستقل بودن، روی پای خود ایستادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

newspaper boy: پسر روزنامه فروش

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ticket collector: بلیط جمع کن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sleeping pills: قرض خواب آور

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

serious: جدی، مهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sprayed: افشانه، اسپری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ordinary doctor: پزشک معمولی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adult: بزرگ سال

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rheumatism: رماتیسم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rheumatism: رماتیسم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

digestible: قابل هضم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

curable: در مان پذیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alert: هشیار، زرنگ، باهوش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bulging: برجسته، متورم، ورقلمبیده، بیرون زده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

caller: تلفن کننده، زنگ زننده a person maki ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

concentration: تمرکز حواس، حواس جمعی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

DIP: افت و کاهش در مقدار یا سطح چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disrupt: مختل کردن، به هم زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

effective: موثر، کار آمد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

implication: معنی، مفهوم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

index: فهرست راهنما

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intellectual: خردمند، اندیشمند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mass: توده، انبوه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obese: چاق، فربه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overweight: دارای اضافه وزن، چاق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self employed: دارای شغل آزاد earning money from o ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

substitute: جایگزین، جانشین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suntanned: برنزه، آفتاب سوخته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sync: هماهنگ کار کردن با هم ، دریک زمان ، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

underweight: لاغر تر از حد معمول

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as well: همچنین ( به عنوان کسی یا چیزی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make the most of sth: بیشترین استفاده را از چیزی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on top of: علاوه بر این، به علاوه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accomplishment: کامیابی، موفقیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

achieve: دست یافتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ahead: جلو تر، پیش تر in a more advanced p ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deny: انکار کردن، منکر شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

arrest: بازداشت کردن، توقیف کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attack: حمله کردن، یورش بردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

burglar: سارق، دزد منزل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bury: پنهان کردن ( زیر خاک )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cab: تاکسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

career: شغل، حرفه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

case: مسئله یا ماجرا ( پلیسی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chief: رئیس، فرمانده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

concern: مربوط بودن به have a relation to

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crime: جرم، جنایت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

criminal: مجرم، جنایت کار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

detective: کارآگاه a police officer whose job ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disappointed: مایوس، نا امید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

effort: تلاش، کوشش، سعی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fellow: رفیق، شخص، یارو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

forgery: جعل سند، سند سازی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guilty: گناه کار، مقصر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hide: مخفی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jaywalking: با بی دقتی از محل ممنوعه و خطرناک خ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mystery: راز، رمز، معما

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aisle: راهرو ( بین صندلی ها )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

amazing: بهت آور، حیرت آور very surprising

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

argument: بحث ، مجادله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blanket: پتو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blow up: عصبانی کردن become very angry

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

buddy: رفیق used for talking to a man who ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bother: زحمت دادن ، مزاحم شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

business: خرید و فروش، داد و ستد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

colleague: همکار a person who works at the sa ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come over: تحت تاثیر قرار دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lose one's temper: ناگهان خشمگین شدن become very angry

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lose one's temper: ناگهان خشمگین شدن become very angry

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

compartment: محفظه one of the separate parts of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

customs: هزینه گمرکی the taxes you pay on go ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

destination: مقصد، هدف the place where sb/sth is ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

double check: دوباره بررسی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

essential: ضروری، لازم completely necessary

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

even: حتی used for emphasizing sth that i ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fairly: نسبتا quite, not very

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

firm: مصمم، راسخ definite and not likely ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

headset: a set of headphones, esp one with a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put out: خاموش کردن make sth stop burning

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

regulation: قانون، آئین نامه an official rule

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spare: اختصاص دادن use time, effort, or en ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turbulence: تلاطم آب، باد و . . . sudden viole ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wise: عاقل، خردمند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be oneself: طبیعی رفتار کردن be or appear to be ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

due: به علت، برای انجام sth arranged or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push oneself: به خود فشار آوردن make oneself work ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

basement: زیرزمین ساختمان a room or rooms in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bear away: با خود بردن ( سیل ) carry away

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bold: نترس، بی باک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

break out: ناگهان شروع شدن start suddenly

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conquer: فتح کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

continent: قاره one of the seven main areas of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

damage: خسارت، زیان/آسیب رساندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dreadful: خیلی بد ، افتضاح

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earthquake: زمین لرزه، زلزله sudden, violent mo ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

escape: فرار کردن get away from a place whe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extreme: نهایت، حد اکثر much more severe or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hurricane: تند باد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

likely: محتمل، ممکن probable

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

liquid: مایع substance like water or oil th ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

loan: وام، قرض

١٠ ماه پیش

مدال‌های Matin