حمید - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

washcloth: لیف حمام

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a think: فکری کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

child marriage: کودک همسری/ازدواج دختران زیر ۱۸ سال

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت حلال: Permissible meat

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوشت حرام: Forbidden meat

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pension credit: کمک هزینه مستمری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

outsource: از منابع و امکانات خارج از شرکت است ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

remind someone a favor: سر کسی منت گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on the same page: باهم توافق داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be on the same page: باهم توافق داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be pissed off: کفری بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lock horns with someone: با کسی دست به یقه شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a skycap: باربر فرودگاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یه مو از سرش کم بشه: If you harm/touch a hair of/on her ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're up: نوبت توئه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you're up: نوبت توئه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be go: آماده بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

یادش بخیر: The good old days/those were the da ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be off the books: چیزی که گزارش نشده/ثبت نشده/حساب نش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it can wait till tomorrow: بمونه برای فردا

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unsweetened tea: چای دیشلمه/قند پهلو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رقم زدن سرنوشت: Write destiny

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

speaking of someone: حرف . . . شد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speaking of someone: حرف . . . شد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ببینیم و تعریف کنیم: We'll see about that

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

schway: عالی/باحال

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play well with others: با بقیه خوب تا کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

good going: باریکلا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بزن قدش: Give me a high five

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go: گفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تصمیم با خودته: It's your call

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چطور مگه: How so

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

چطور مگه: How so

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از شوخی گذشته: Joking apart

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

television broadcasting receiving licence: هزینه استفاده از کانال های تلویزیون ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

when it comes to: حرف . . . که میشه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cast: انتخاب کردن بازیگر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stay put: ماندن، نرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

baller: بستکبالیست حرفه ای در بازی های غیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a think: فکری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش مرگ شدن: Die before one's time

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

release: اکران کردن فیلم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

franchise: سری فیلم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

huss: دادا/داداچ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kill nail it: کاری رو عالی انجام دادن/ترکاندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move it: بجنب!

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

move it: بجنب!

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jarhead: تکاور نیروی دریایی آمریکا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jarhead: تکاور نیروی دریایی آمریکا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

washcloth: لیف حمام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

washcloth: لیف حمام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leer at someone: کسی رو با چشم خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قهر کردن: Be not speaking/not be on speaking ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدل کار: stunt performer/stuntman/stuntwoman

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بدل کار: stunt performer/stuntman/stuntwoman

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بندباز: Trapeze artiste

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

watch your 6: ( نظامی ) حواست به پشت سرت باشه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

watch your 6: ( نظامی ) حواست به پشت سرت باشه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

single use: ( پلاستیک و . . . ) یک بار مصرف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

لوازم خانگی: Home/domestic appliances

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سد معبر: Blockage

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a way: راه دادن/باز کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خر تو خری: Dog eat dog

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a trapeze artiste: بند باز سیرک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an acting workshop: کارگاه بازیگری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be stressed: دلواپس/نگران/پریشان/مضطرب بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

remind sb a favor: سر کسی منت گذاشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

youtuber: اشتراک گذار فیلم در یوتیوب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tomato sauce: رب گوجه فرنگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you wish: خواب دیدی خیر باشه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a lab rat: موش آزمایشگاهی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شکست عشقی خوردن: Have a broken heart

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

easy peasy: خیلی راحت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

remote working: دورکاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

remote working: دورکاری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

social physical distancing: فاصله گذاری اجتماعی/جسمی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a telemarketer: بازاریاب تلفنی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pay a marriage visit: به خانه کسی رفتن و ازدواجش را تبریک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

jump to one`s death: به قصد خودکشی از پل پریدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

renew calls: صدای مردم را دوباره درآوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

first line: First line treatment اولین روش درما ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نمک روی زخم پاشیدن: Pour gas/gasoline on the fire

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های حمید