رضا فرهنگ - جزئیات مدال‌ها

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

direct sunlight: تابش مستقیم اشعه خورشید مثال: Prote ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

two storey dwelling: خانه دو طبقه مثال: We rented a two ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

steep ascent: سربالایی تند مثال: The heavy truck ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beetle off: سراسیمه رفتن مثال: I last saw him b ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

utmost courtesy: نهایت ادب مثال: He was treated with ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

batty idea: فکر احمقانه مثال: He came up with t ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chatty neighbor: همسایه ورّاج مثال: She sneaked out ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brimful of energy: سرشار از انرژی مثال: She woke up al ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

political backwater: مهره راکد سیاسی مثال: That country ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

teller machine: عابربانک – خودپرداز مثال: Bank depo ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

earliest memories: اولین خاطرات مثال: My earliest memo ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

emblem of peace: نماد صلح مثال: The dove is an emble ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cannon fire: آتش توپخانه مثال: Cannon fire went ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embryo politician: سیاستمدار نوپا مثال: She married an ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

notional figures: ارقام ذهنی مثال: My calculation is ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

explosive growth: رشد انفجاری مثال: No one could have ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

physical endurance: استقامت جسمی مثال: This event tests ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ebb away: کاهش یافتن مثال: After they scored ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

compass needle: عقربه قطب نما مثال: The compass nee ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

misuse of authority: سوء استفاده از اختیارات مثال: A mis ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

handsome profit: سود قابل توجه مثال: Samsung made a ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loony ideas: افکار احمقانه مثال: His loony ideas ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

imitation leather: چرم مصنوعی مثال: Imitation leather ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overweening pride: غرور بی اندازه مثال: His overweenin ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kidney implant: پیوند کلیه مثال: He is waiting for ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

murky statement: اظهارنظر گنگ و مبهم مثال: He made a ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worthy of impeachment: درخور استیضاح مثال: What he has don ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

incorrigible liar: دروغگوی اصلاح ناپذیر مثال: My wife ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

impenetrable barrier: حصار غیرقابل عبور مثال: The soldier ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pillow cover: روبالشی مثال: She embroidered the p ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

political economist: اقتصاددان سیاسی مثال: Max Weber was ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

poetry recitation: شعرخوانی مثال: We have poetry recit ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sudden entrance: ورود ناگهانی مثال: The teacher’s su ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dissonant sounds: صداهای گوشخراش مثال: I was going de ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crosspatch: بداخلاق مثال: Don’t be such a cross ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dissonant color: رنگ ناهماهنگ مثال: The actress ente ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

velocity of light: سرعت نور مثال: The velocity of ligh ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tepid applause: استقبال نه چندان گرم – تشویق نه چند ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rude behavior: رفتار بی ادبانه مثال: ?How do you e ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wading pool: استخر کم عمق مخصوص بچه ها مثال: Tha ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

umpteenth time: ( برای مبالغه ) دهمین بار، صدمین با ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trembling hands: دست های لرزان مثال: He opened the l ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attraction of magnets: قوه جاذبه آهن ربا مثال: Physics stu ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

effetely: با ضعف و سستی مثال: The Indian prem ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

conduct unbecoming: رفتار غیرشایسته مثال: He was accuse ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shrug aside: با بی اعتنایی رد کردن مثال: He shru ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rambling answer: جواب طولانی و بی سر و ته مثال: The ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

medical supervision: نظارت پزشکی مثال: This drug should ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bus depot: پایانه اتوبوس – ایستگاه اتوبوس مثال ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earliest memories: اولین خاطرات مثال: My earliest memo ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

charter boat: قایق کرایه ای مثال: His father oper ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

direct sunlight: تابش مستقیم اشعه خورشید مثال: Prote ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baud: واحد سنجش سرعت انتقال داده های الکت ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

usual excuse: بهانه همیشگی – بهانه معمول مثال: Sh ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brimful of energy: سرشار از انرژی مثال: She woke up al ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unclaimed: بدون صاحب مثال: All unclaimed lugga ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

riotously: فوق العاده – بی اندازه – بی نهایت م ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prevaricating: دوپهلو حرف زدن مثال: Stop prevarica ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

two storey dwelling: خانه دو طبقه مثال: We rented a two ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turquoise dress: لباس فیروزه ای رنگ مثال: The mother ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

long absence: غیبت طولانی مثال: His long absence ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

physical endurance: استقامت جسمی مثال: This event tests ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

barnstorm: سفر کردن برای سخنرانی یا اجرای برنا ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

political economist: اقتصاددان سیاسی مثال: Max Weber was ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

steep ascent: سربالایی تند مثال: The heavy truck ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teller machine: عابربانک – خودپرداز مثال: Bank depo ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

political backwater: مهره راکد سیاسی مثال: That country ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

batty idea: فکر احمقانه مثال: He came up with t ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sunken ship: کشتی غرق شده مثال: The captain of t ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

modern era: عصر حاضر مثال: Computer have been t ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cannon fire: آتش توپخانه مثال: Cannon fire went ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emblem of peace: نماد صلح مثال: The dove is an emble ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chatty neighbor: همسایه ورّاج مثال: She sneaked out ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embryo politician: سیاستمدار نوپا مثال: She married an ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit trouble: به مشکل برخورد کردن مثال: Everythin ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inopportune time: بدموقع – وقت نامناسب مثال: The gues ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nonconductive: ( برق ) نارسانا مثال: Wood is nonco ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poetry recitation: شعرخوانی مثال: We have poetry recit ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sudden entrance: ورود ناگهانی مثال: The teacher’s su ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sloganeering: هوچی گری - عوام فریبی - شعار پراکنی

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

with bad grace: با اکراه تمام – با بی میلی – با نار ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

past perfect tense: زمان گذشته کامل – ماضی بعید مثال: “ ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

velocity of light: سرعت نور مثال: The velocity of ligh ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pillow cover: روبالشی مثال: She embroidered the p ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bus depot: پایانه اتوبوس – ایستگاه اتوبوس مثال ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

disciplined army: ارتش منضبط مثال: The disciplined ar ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

infractions: تخطی – تخلف – نقض مثال: Sweden is a ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

poet laureate: شاعر دربار مثال: He was a Poet Laur ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

non compos mentis: بی عقل مثال: How could such a non c ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

utmost courtesy: نهایت ادب مثال: He was treated with ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dissonant sounds: صداهای گوشخراش مثال: I was going de ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

out for fame: دنبال شهرت بودن – در فکر معروفیت بو ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jump into conclusions: زود قضاوت کردن مثال: Don’t jump int ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tepid applause: استقبال نه چندان گرم – تشویق نه چند ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crosspatch: بداخلاق مثال: Don’t be such a cross ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

outwards: به بیرون – به سمت بیرون مثال: This ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sunken ship: کشتی غرق شده مثال: The captain of t ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

with good grace: با رضایت خاطر – با گشاده رویی مثال: ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

melodramatics: کولی گری – اَدا درآوردن برای تحت تأ ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

maunder: پرت و پلا گفتن – بی سر و ته صحبت کر ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dissonant color: رنگ ناهماهنگ مثال: The actress ente ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

muzzy: گیج و منگ – درهم برهم و غیرواضح مثا ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

downscale: پایین آوردن سطح، قیمت و مقیاس چیزی ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

atwitter: بی قرار و هیجان زده مثال: The stude ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

newly independent: تازه استقلال یافته مثال: In those d ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rude behavior: رفتار بی ادبانه مثال: ?How do you e ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unladen: بدون بار مثال: This truck has an un ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

infra: در زیر – ذیلاً مثال: Their names ar ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go swimmingly: به خوبی پیش رفتن – به طور سهل و راح ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

of few words: کم حرف مثال: He is a man of few wor ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for the foreseeable future: تا مدت ها – حالا حالاها مثال: Their ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unsnarl: ( کلاف سردرگم ) باز کردن، باز شدن – ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peerless performance: اجرای بی همتا – نمایش بی نظیر مثال: ...

٥ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

modern era: عصر حاضر مثال: Computer have been t ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turquoise dress: لباس فیروزه ای رنگ مثال: The mother ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

usual excuse: بهانه همیشگی – بهانه معمول مثال: Sh ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

not to rise to the bait: واکنش نشان ندادن مثال: Their behavi ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

will of the individual: اراده ی شخصی – خواستِ فردی مثال: An ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

human decoy: مترسک مثال: He has installed a huma ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chidingly: به طور سرزنش آمیزی مثال: His father ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

library catalogue: فهرست کتابخانه مثال: He went throug ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

earliest memories: اولین خاطرات مثال: My earliest memo ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trade mission: هیئت تجاری مثال: The trade mission ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

long absence: غیبت طولانی مثال: His long absence ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disciplined army: ارتش منضبط مثال: The disciplined ar ...

٥ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

oxidization: زنگ زدگی مثال: Moisture will lead t ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

health minister: وزیر بهداشت مثال: The Health Minist ...

٦ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

infractions: تخطی – تخلف – نقض مثال: Sweden is a ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hit trouble: به مشکل برخورد کردن مثال: Everythin ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

attraction of magnets: قوه جاذبه آهن ربا مثال: Physics stu ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

charter boat: قایق کرایه ای مثال: His father oper ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

brimful of energy: سرشار از انرژی مثال: She woke up al ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two storey dwelling: خانه دو طبقه مثال: We rented a two ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

physical endurance: استقامت جسمی مثال: This event tests ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

direct sunlight: تابش مستقیم اشعه خورشید مثال: Prote ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hallucinogenic effects: عوارض توهم زایی مثال: Some sleeping ...

٦ ماه پیش

مدال‌های رضا فرهنگ