Farhood - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مورد تحسین قرار دادن: compliment تعریف کردن ( از )

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اظهار ارادت: compliment سلام رسانی، سلام رساندن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم سوگوار: mourner ( آدم ) عزادار، ماتم زده ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pay one's respects: 1 ) formal. : to visit or speak wit ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay a compliment: 1 ) pay ( someone ) a compliment : ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pay heed to: 1 ) : to pay attention to He failed ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

office supplies: 1 ) Office supplies are consumables ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

executive pay: 1 ) Executive compensation or execu ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با صداقت: simply

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با عصبانیت: crossly

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با حالتی خوش: airily

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

national story: national myth

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

national myth: A national myth is an inspiring nar ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an awful lot: 1 ) informal I: a large amount They ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

evacuation center: 1 ) An evacuation centre is defined ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اگاهی خود به امری را اشکار کردن: let on

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دانستن خود به امری را اشکار کردن: let on

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in effect: 1 ) In or into operation, as in Th ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وابسته به زندگی یا زنده ماندن: vital ( adj )

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

deep orange: نارنجی غلیظ . . . Different shades ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرخ شدن: سرخ شدن ( پوست صورت ) After sleddi ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرخی و طراوت پوست انسان: glow ( در مورد انسان ها ) سرخ شدن، ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشید در حال غروب: ( the ) setting sun

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

لی لی به لالای کسی گذاشتن: indulge

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقام سزاوار: niche

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مرخصی استعلاجی: off sick E. g. When you're off sick ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مرخصی مریضی: off sick مرخصی استعلاجی E. g. When ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عضو وابسته: associate

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

صرفه جویی در خرج کردن پول: scrimp

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انعطاف پذیری مغز: brain plasticity

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

theatre programme: A programme or program ( see spelli ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نشان دادن: proclaim نمایاندن حاکی بودن اشاره د ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هم وا شدن: separate

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تفکیک شدن: separate

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از هم جدا شدن: separate

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سرزنش کردن: scold سرزنش کردن با بد خلقی یا خشم

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عدم تنوع: monotony یکنواختی، عدم تنوع The ro ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بطرز خطرناک: Perilously

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هزینه کرد: expense

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قطع کردن اندیشه: interrupt قطع کردن اندیشه یا رشته ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clean break: 1 ) : complete separation from some ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اراده محکم: determination

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

استراحت کامل: complete break E. g. When a relatio ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حضرت اشرف: your ( or his ) excellency

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بسرعت گسترش پیدا کردن: sweep بسرعت پخش شدن بین، ( در سرت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بسرعت پخش شدن بین: sweep بسرعت پخش شدن بین، ( در سرت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موج هوای گرم: heat wave

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تعطیلات بهاری: spring break

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شروع بکار کردن: set out شروع بکار کردن We set out a ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شروع به کار کردن: set out شروع بکار کردن We set out a ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یر به یر شدن: break even یر به یر شدن، نه سود کرد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شروع به ساخت یک ساختمان جدید: Break ground ( بنای جدید و غیره ) ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کشف کردن امکانات جدید: break new ground to do or discove ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پول خیلی زیادی خرج کردن: break the bank informal to cost t ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شناختی: cognitive شناختی ذهنی cognitive fun ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extra virgin olive oil: Extra virgin olive oil is the highe ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

kale: این سبزی بیشتر شبیه جعفری و گشنیزه ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kale: این سبزی بیشتر شبیه جعفری و گشنیزه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cognitive decline: زوال ذهنی

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cognitive decline: زوال ذهنی

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زوال ذهنی: cognitive decline

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ظرف شیشه ای پخت غذا: casserole A casserole ( French: dim ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فلفل زردچوبه: seasoning

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دانه های گیاهی: seeds

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در شرف اقدام به کاری: be about to در آستانه/شرف اقدام به ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم خوابه: concubine

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با تقدیم احترامات: respectfully yours

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هوای یخبندان: frost

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hothead: آدم کله خراب، قاطی

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hothead: آدم کله خراب، قاطی

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زیور الات: ( ornament ( ornaments زیورآلات، ت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مراسم گام برداری: procession ( در مراسم رسمی و تشییع ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

critical way: روش ( طرز ) انتقادی

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مجاز شناختن: warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ایجاب کردن: warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ایجاب کردن: warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

first hand look: نگاه مستقیم ( بدون واسطه/توسط خود ش ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حالت چهره: expression حالت، حالت چهره He didn' ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fresh look: I think it's time to take a fresh l ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عابران پیاده: passers - by رهگذران

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عابران پیاده رهگذر: passers - by رهگذران

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شانه بالا انداختن: بی اعتنایی نشان دادن، شانه بالا ان ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شانه بالا انداختن: بی اعتنایی نشان دادن، شانه بالا ان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تحقیر و بی اعتنایی: contempt E. g. He darted her a look ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

panicked look: A panicked look crossed his face نگ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

puzzled look: E. g. His comment was greeted by a ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

puzzled look: E. g. His comment was greeted by a ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quizzical look: My relatives gave me quizzical look ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

smug look: E. g. Take that smug look off your ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wild look: graded adjective If you say that so ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تمیز و خوش پوش: his clean - cut, boyish good looks ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sophisticated look: ظاهر تصنعی، مصنوعی، آرایش کرده

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

finished look: Finishing a job means the job is do ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

punk look: =punk fashion Punk fashion is the c ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کنترل چیزی را به دست گرفتن: 1 ) take hold 2 ) take hold ( of ) ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شیرجه رفتن به سمت شکار: swoop ( به ویژه در مورد پرنده ی شک ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حرکت دادن: sweep . E. g ( مثل هنگام جارو کردن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کلیه ی مسابقات را بردن: sweep E. g. he made a clean sweep ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برای یافتن چیزی ته رود خانه و غیره را جستجو کردن: Sweep The river swept the child aw ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با امتیاز یا رای بسیار بردن: sweep The team swept their last fo ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جارو کردن: The maid swept the floor خدمتکار کف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قابلمه دسته دراز: saucepan

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زننده توپ در بیسبال: batsman

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زننده گوی در کریکت: batsman . E. g The batsman was caug ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

توپ را با دستکش گرفتن: glove ( در بیس بال ) توپ را با دست ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پست خود را ترک کردن در نظام: desert Soldiers who deserted and w ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اطلاع پیدا کردن: notice مطلع شدن، اطلاع یافتن He cau ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اگاه شدن: notice مطلع شدن، اطلاع یافتن، آگاه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

caught imagination: 1 ) capture/catch someone's imagina ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرواز شبانه: overnight flight We caught the ove ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fastening device: 1 ) A fastener ( US English ) or fa ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

محوطه نمایشگاه: fairground He sneaked into the fai ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

محل یا محوطه سیرک: fairground He sneaked into the fai ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مشمولیت: liability مشمولیت A lot of taxpayer ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مورد توجه عموم: high - profile The high - profile ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بسیار شناخته شده: high - profile

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صندوق پوشش ریسک: hedge fund The firm was caught up ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صندوق سرمایه گذاری تامینی: hedge fund The firm was caught up ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مشکل یا ایراد پنهان: catch The catch is that during the ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تحویل دادن: hand in If you found �20 in the st ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم خطاکار: culprit A window was broken and we ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

considerable variation: Considerable variation was found in ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مسخره بازی: farce We found the whole thing a f ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مایه گرفتاری: nuisance I found it a nuisance to ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clay: clay: خاک رس decay: فاسد شدن

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fine china: 1 ) Fine china is a term that typic ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run down: 🔰دنبال کردن/رفتن ( سمت جایی/پایین، ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

find: 1 ) I found myself wondering why مت ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صاحب زمین: I reported my find to the landowner ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stray: Stray finds are more commonly disco ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جداافتاده: stray Stray finds are more commonly ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yield: ( محصول یا نتیجه و غیره ) دادن - به ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عمدا اسیب رساندن: vandalize Nancy Pelosi's house van ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زیرانداز: mat Please remember to bring a mat ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کننده کار: doer

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منافع مشترک: common good

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

explicit: Hide explicit results پنهان کردن نت ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

لباس های شستنی: laundry

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برنامه رادیویی و تلویزیونی: broadcast This broadcast was broug ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring: 1 ) The rain brought some relief fr ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

funding cuts: finding cuts=budget cuts=cutbacks i ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مدیر کل مالی: chief financial officer Detectives ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

think: 1 ) That's my opinion, but you migh ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

درباره ی جنبه های مختلف چیزی اندیشیدن: speculate

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نوع: species

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

folate: 1 ) A nutrient in the vitamin B com ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

folate: 1 ) A nutrient in the vitamin B com ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

appallingly: ⁦✔️⁩بصورت تحت تاثیر قراردهنده/شوکه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

متحد کردن یا شدن: 1 ) unify 2 ) consolidate

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دره تنگ و عمیق: دره تنگ و عمیق ( مسیر عبور رود و رو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روی زمین ولو شدن: crumple He fainted and crumpled in ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غلت خوردن: tumble A huge rock tumbled down th ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plunge: ✅سقوط کردن ( از کوه و غیره ) Four ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوبیدن سر به جایی: knock She knocked her head against ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به جا گذاشتن: deposit

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

جریمه شدن: Nick If your bank account balance ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall: 1 ) Although the curtain has now fa ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تکه تکه شدن: fragment The satellite will fragme ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کاملا سوختن: burn up The satellite will fragmen ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ambit: They believe that all the outstandi ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چوب کریکت: wicket

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تاب خوردن به حالت اویزان: dangle

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fall in profits: کاهش سود

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blaze: The garden is a blaze of colour in ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall over: Don't fall over, honey عزیزم ( حواس ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

توام: simultaneous توأم، همزمان

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دانش اموز: Pupils may be newly arrived in Brit ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of something: درباره چیزی/شی ای/رویدادی ( of a s ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of a something: درباره چیزی/شی ای/رویدادی ( of som ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of somebody: درباره کسی/شخصی در مورد کسی/شخصی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of a somebody: درباره کسی/شخصی در مورد کسی/شخصی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

arrive: 1 ) The wedding day finally arrived ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پول کلان: We spent a fortune when we were in ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take on: ✔️استخدام کردن The number of staff ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

economic drive: 1 ) an effort to reduce the amount ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حد و مرز: bound

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امکانات عمومی: public amenities

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قصد داشتن: The council has some spare cash whi ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تمنا کردن: We would spend every meal time entr ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عصبانیت: Her anger soon spent itself ( = sto ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

customer relationship: They need to spend more time improv ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم ناجور: misfit

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غش و ضعف: faint The heat made him feel faint ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inspired: I suddenly felt inspired یهو احساس ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

درخور توجه: notable notable work کار در خور تو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با عظمت: noble noble trees درختان باعظمت a ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شهیر: noble a noble leader رهبری شهیر/نا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مانند کرم و مار خزیدن: crawl

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خزیدن: crawl I felt something crawl up my ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عقب نشستن: give way We felt the ground give w ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well up: I felt tears welling up in my eyes ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

احساس با دست: handle I felt the handle wobble wh ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disapproval: I felt their disapproval مخالفت/ناخ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chemistry: You can feel the chemistry between ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

opening scene: You can feel the chemistry between ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

opening scene: You can feel the chemistry between ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باعاطفه: caring Women feel society's expect ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tension: The tension between the film - make ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sore: My eyes feel sore حس می کنم چشام با ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

velvety: The sand under my feet felt cool an ...

٨ ماه پیش

مدال‌های Farhood