لیلی موسوی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bifurcate: دوبخشی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chip away: to remove, take away, or withdraw g ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

run into the ground: شیره ی چیزی/کسی را کشیدن، رمق کسی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run into the ground: شیره ی چیزی/کسی را کشیدن، رمق کسی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

track: stop something or someone in its or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

structure: سر و سامان

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at a moment’s notice: فوری، بی درنگ، بلافاصله، به محض اطل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dearly: خیلی، زیاد، بسیار، سخت، گران

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unnecessary: نابه جا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prop: to give props: درود فرستادن، تحسین ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to give props: درود فرستادن، تحسین کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to give props: درود فرستادن، تحسین کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for starters: در درجه ی اول

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

getting work done: کاری را به ثمر رساندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

finance: پرداخت هزینه ی چیزی ( فعل )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

safety net: پشتوانه ی امن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay off: جبران یک هزینه، بازپرداخت، به صرفه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to the best of: بنا بر، تا جایی که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fast lane: بیش از حد کار و تقلا کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

value: بصورت جمع values: معیارها، اصول، ضو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you’re at it: used for telling someone to do some ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

call the shots: صاحب اختیار بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in the picture: مطلع، آگاه، در جریان چیزی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

health care: مراقبت های پزشکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand: as it stands: در شرایط کنونی، با ای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

micromanaging: کنترل کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of the loop: بی خبر بودن، در جریان نبودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

twenty four seven: بیست و چهار ساعته و هرهفته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

twenty four seven: بیست و چهار ساعته و هرهفته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the way: بر سر راه کسی یا چیزی قرار داشتن، م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

الکن: speechless

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speechless: اَلکَن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pry: سَرَک کشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

samosa: سمبوسه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to hold back: دست کشیدن از کاری، جلوگیری، ممانعت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

detractor: عیب جو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strike: strike against : جبهه گیری بر علیه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mooch: mooch off :وبال گردن کسی بودن، تَلَ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mooch: mooch off :وبال گردن کسی بودن، تَلَ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fall around: to fall over continuously

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

devil’s advocate: ساز مخالف زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

devil’s advocate: ساز مخالف زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

emotional baggage: بار عاطفی یا احساسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emotional baggage: بار عاطفی یا احساسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cook's tour: a rapid or cursory survey or review ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nothing new under the sun: به هر کجا بروی آسمان همین رنگ است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prickly: بدقلق، بدعنق، نحس

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waits out the clock: وقت کُشی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

small amounts collected over time add up: قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

CFP: Certified Financial Planner: برنامه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

logistics: جزئیات کار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

motherload: A very large amount of something, e ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تعارض: ساز مخالف

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

carried the day: فاتح شدن، پیروز شدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

counterproductivity: زیانبار بودن، نتیجه ی عکس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

passive: منفعلانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cryptic: اسرارآمیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cryptic: اسرارآمیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

undisclosed: مبهم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waxe and wane: طلوع و افول، اوج و حضیض

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embellishment: رنگ و لعاب، شاخ وبرگ

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

omerta: قانون سکوت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

omerta: قانون سکوت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nontrivial: قابل توجه، در خور توجه یا اهمیت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

capital appreciation: افزایش ارزش سرمایه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

capital appreciation: افزایش ارزش سرمایه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

supercharged: تقویت شده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the straw that broke the camel’s back: طاق شدن طاقت، کاسه صبر کسی لبریز شد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the straw that broke the camel’s back: طاق شدن طاقت، کاسه صبر کسی لبریز شد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to fall short of: کمتر بودن از، نرسیدن به حد، بدتر بو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give: موجب . . . شدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i hope you’re sitting down: امیدوارم که آمادگی شنیدنش را داشته ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ragingly: به شدت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sporadically: هرازگاهی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

promoter: سازمان دهنده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

edge: مزیت، امتیاز، برتری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shy: دچار کمبود ( آمریکایی محاوره ای )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hunch: play hunch: از روی غریزه تصمیم گرفت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prot�g�: مرید، شاگرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

maxim: حکمت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

steer: دنبال کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plain vanilla: ساده، عادی، معمولی، استاندارد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grit and guts: دل و جرأت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grit and guts: دل و جرأت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overpowering: طاقت فرسا، ازپای درآوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

freely: با کمال میل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at the heart of: در رأس . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preemptive: زودهنگام

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

miniplay: نمایش کوتاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

play off: اجرا کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

color within the lines: مبادی آداب بودن To think or act in ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

epic fail: شکست مفتضحانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

epic fail: شکست مفتضحانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unhirable: غیرقابل استخدام

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

free standing: غیرمتصل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

urge: عطشِ دست یافتن یا رسیدن به چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bug: bitten by the ( activity ) bug: bec ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bitten by the bug: bitten by the ( activity ) bug: bec ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cutthroat: زیرآب زنی، زیرآب کسی را زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shortchange: محروم کردن، حق کشی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adjust: تغییر جزئی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rogue: rogue trading دادوستد غیرمجاز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گلدیلاک: گلدیاک یک استراتژی قیمت گذاری روانش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run away: خارج از کنترل a runaway trolley=یک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discrepancies: مغایرت ها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

demoralizing: دلسردکننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

demoralizing: دلسردکننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discrimination: متمایزسازی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to take at face value: چیزی را همونطور که هست پذیرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tautological: مکررگویی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

continuum: پیوستگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preempt: خنثی کردن، به انحصار درآوردن، تصرف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نقطه نظر: منظر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweet: قشنگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

constitute: باعث شدن، موجب شدن، شکل دادن، مقرر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fullness of time: با گذر زمان، با گذشت زمان، وقتش که ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

non generating: غیرمولد، غیرقابل جایگزینی

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

product: کارخانه لندن محصول نهایی را مونتاژ ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

مدال‌های لیلی موسوی