میثم علیزاده لشکانی - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tracking advice: نوعی دستگاه ردیابی که معمولا در خود ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

manipulate: یکی از معنی هاش: تحت کنترل خود درآو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

environment: زیست بوم، طبیعت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

interrupt: اگر در انجام روند کار یا اداره جات ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unpaid: مفتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

label: a record company

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

build up: انباشته شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the distance: قابل رویت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

steer clear of: دوری کردن، بر حذر بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in a state: مظطرب شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be in a state: مظطرب شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

if all else fails: دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

good grief: عجب؟! ای بابا!!

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good grief: عجب؟! ای بابا!!

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

find my feet: جا افتادن، وفق دادن خود

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

eccentric: ادم خاص

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

particle: بخش کوچک وابسته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

check in: دررفرودگاه یا هتل وقتی به پذیرش رفت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

show up: آفتابی شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look into: تحقیق به منظور سر در اوردن از موضوع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look into something: ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look into something: ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

land line: تلفن خانگی ( خط ثابت )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

digital dirt: پست ها و عکسهایی که هر فرد در صفحه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bad mouth: بددهنی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fit in: مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

belittle: Badmouth

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bug: Bug اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get a kick out of: سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

put away: 1. Put something away: یعنی برگردا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

call it a day: دست برداشتن از انجام کاری که بدان م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hand something round: غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hand something round: غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in rough: Write something in rough در چرکنویس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

build up: 1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it takes an army: خیلی سختی و مشقت داره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

obsess: 1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

obsess: 1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

central: قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

obesity: اضافه وزن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

commercial: آگهی تبلیغاتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

exposure: 1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aimed: Aimed at someone/something: یعنی هد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

procedure: 1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

and then: بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

and then: بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get behind with something: عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get behind with something: عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

learn something by heart: Brush up on something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scorch: در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tempest: 1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mercy: عفو، بخشش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

abide: 1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bail: پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

depart: 1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

decline: Decline in favor of: به نفع کسی کن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gambling: شرط بندی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instructor: مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shipping: پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gee: 1. Gee: یا خدای خودمون 2. Gee up: د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

energetic: فعالیت یا ورزش انرژی بر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

across: 1. Across الف: سرتاسر، از یک سو به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's early days: نمیشه از الان گفت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it's early days: نمیشه از الان گفت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

know your stuff: به کارش وارده، خیلی حالیشه ( تو یه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rip off: Rip something off: 1. زدن تو گوش چی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be out of touch: از قافله عقب بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

be out of touch: از قافله عقب بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk it over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk it over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk something over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk something over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

think it over: معادل فارسی " دو دوتا چهارتا" کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

think twice: خوب فکر کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

think twice: خوب فکر کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hear from somebody: خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hear from somebody: خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep quiet: خودداری از صحبت در مورده چیزی، چیزی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep somebody in dark: بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

high temper: عصبانیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pass by: 1. Pass by something/somebody گذشتن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

Wait: صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive through: رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

high top: کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشون ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high top: کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشون ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look up: 1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

puzzled: گیج و متعجب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

even then: 1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by the time: تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه ف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wench: در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wench: در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand out from the crowd: خاص بودن ، خود رو از بقیه متمایز کر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do your homework: 1. انجام دادن تکالیف 2. آگاهی لا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

land: 1. فرود آمدن هواپیما یا پرندگان و د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on site: مستقر، در محل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discounted: تخفیف داده شده، به قول امروزیا " of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reimburse: بازگرداندن پول کسی ( حقیقی یا حقوقی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

furniture: به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get something across: روشن کردن مساله ای Get something a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get something across: روشن کردن مساله ای Get something a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put your foot in it: اتفاقی چیزی گفتن یا کاری کردن که با ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk down to somebody: از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk down to somebody: از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk sense: عقلانی صحبت کردن، حرف حساب زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

answer somebody's back: یکی به دو کردن، هر چی بگی یه چیزی م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tell somebody off: Tell somebody off ( for something/d ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tell somebody off: Tell somebody off ( for something/d ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get a word in edgeways: Get a word in یا Get a word in edge ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep somebody in the dark: بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep somebody in the dark: بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

looking back: یادم میاد . . . اون موقع ها . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

looking back: یادم میاد . . . اون موقع ها . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

accommodation: 1. محل اقامت نکته ۱: در British : غ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

must dash: عجله دارم باید برم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

something to do with: چیزی که مربوط میشه به . . . ، چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

something to do with: چیزی که مربوط میشه به . . . ، چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

after all: 1. با همه این تفاسیر، با این وجود ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

crop up: به مشکل برخوردن، چیزی پیش آمدن Some ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get out of: خلاص شدن از، در رفتن از زیر بار انج ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have something on: برنامه ای داشتن برای . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have something on: برنامه ای داشتن برای . . .

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have got something on: برنامه ای داشتن برای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have got something on: برنامه ای داشتن برای

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give my regards to: سلام منو به . . . برسون مترادف: Gi ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give my regards to: سلام منو به . . . برسون مترادف: Gi ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pop out: 1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at the latest: دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it's about time: وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

call by: سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call by: سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be snowed under: زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be snowed under: زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get over: گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wait up: بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wait up: بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

feel up to: از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

feel up to: از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

trip up: 1. اشتباه کردن trip up on something ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fate: 1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

paycheck: دریافتی یا حقوق در قالب چک

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

work your way up: رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work your way up: رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

demonstrate: 1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accountable: پاسخگو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

constructive: مفید و سازنده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leave: به عنوان اسم: ۱. مرخصی ( محل کار یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

compensation: 1. غرامت 2. جبران، خوبیه چیزی یا ات ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

critical: 1. انتقاد کننده ( critical of ) 2. ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

interestingly enough: جالبه که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

interestingly enough: جالبه که

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strangely enough: عجیبه که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strangely enough: عجیبه که

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

answer somebody back: یکی به دو کردن، جواب کسی رو دادن ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

answer somebody back: یکی به دو کردن، جواب کسی رو دادن ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rather: 1. Rather نسبتا ، تا حدی 2. Would ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dominate: تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

divulge: لو دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

divulge: لو دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

invasive: هجومی، تهاجمی مثلا جریان هجومی در م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

plunge: فرو رفتن، در ورطه چیزی رفتن/ بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

phenomenon: 1. پدیده، اثر ( آثار ) 2. شخص یا چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

middle name: 1. اسمی که بین اسم کوچک و فامیلی اف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

brusque: خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brusque: خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

abrupt: 1. ناگهانی، غیر منتظره 2. بی نزاکت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

outgoing: معاشرتی، خوش مشرب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

declare: عنوان کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

propaganda: تبلیغات سوء، هوچی گری، شلوغ بازی سی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

then: 1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lukewarm: 1. ولرم 2. بی میل، بی تفاوت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shortsighted: نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay out: 1. پول زیادی پرداخت کردن، پیاده شدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

open up: 1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

module: 1. واحد درسی 2. از قسمت های یک نرم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

congested: 1. پر ترافیک 2. قسمتی از بدن که انب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sophisticate: وارد، بَلَد، حرفه ای * فراموش نکنی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

demanding: 1. نیازمند تلاش و سختی بسیار 2. پرت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stem: به عنوان اسم: 1. ساقه گیاه 2. "پایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

instrumentation: 1. ترتیب بندی آهنگ 2. دمو دستگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

roughly: 1. تقریبا 2. با خشونت و درشتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rigorous: 1. خیلی دقیق و کامل 2. شدید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

explicit: 1. صریح 2. رکیک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

my pleasure: 1. وقتی کسی شما رو به انجام یا قرار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

how do you do: 1. اگر هنگام احوالپرسی باشد ( که عل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lie in: خواب بیشتر در صبح Have a lie - in

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

eurostar: خط ریلی بین انگلیس و فرانسه که از ز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

eurostar: خط ریلی بین انگلیس و فرانسه که از ز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

crossing: 1. گذرگاه، معبر 2. تقاطع 3. سفری که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bark: وغ وغ ( کردن ) سگ * لطفا نگید " پا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parapsychology: علم مطالعه توانایی های عجیب و رمزآل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parapsychology: علم مطالعه توانایی های عجیب و رمزآل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

divide: 1. تقسیم ( کردن ) 2. تفرقه افکندن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put something down to something: چیزی رو به حساب چیز دیگه گذاشتن مثل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put something down to something: چیزی رو به حساب چیز دیگه گذاشتن مثل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fraud: کلاهبردار، کلاهبرداری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

involvement: دخالت، درگیری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

far apart: جدا از هم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trail: دنباله، مسیر، مجموعه از اقداماتی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

labour: 1. کارگر، کارگری 2. زایمان In labou ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

receptor: گیرنده عصبی مثلا taste receptor یعن ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های میثم علیزاده لشکانی