ابوذر - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

natural born: بالفطره

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

square meal: غذای مفصل

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

misrepresent: تحریف کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take advantage of: :take advantage of something استفاد ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

welcoming: خوش برخورد

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slotted hole: سوراخ لوبیایی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rewind: به عقب برگرداندن فیلم یا نوار کاست ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

every now and again: بعصی اوقات، گاهاً

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

manage: وادار شدن یا مجبور شدن به انجام کار ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lift out: تمیز کردن، از بین بردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as apposed to: در مقابلِ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get down: کسی را ناراحت کردن، کسی را نا امید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get down: کسی را ناراحت کردن، کسی را نا امید ...

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come to mind: به ذهن رسیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come to mind: به ذهن رسیدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

brush off something: با دست کشیدن چیزی را تمیز کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stay over: به عنوان مهمان خونه کسی برای یک شب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stay over: به عنوان مهمان خونه کسی برای یک شب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

read over: بررسی کردن، بازبینی کرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

read over: بررسی کردن، بازبینی کرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

anchorwoman: خانم گوینده رادیو یا تلویزیون

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up for something: پایه بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

up for something: پایه بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take back: گذشته را به یاد آوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take back: گذشته را به یاد آوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come out: پاک شدن لک یا کثیفی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

storm off: با عصبانیت از جایی رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

storm off: با عصبانیت از جایی رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get carried away: جوگیر شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

organizational behavior: رفتار سازمانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

operationalize: بهره برداری کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

operationalize: بهره برداری کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

farfetched: دور از دسترس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

farfetched: دور از دسترس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

motivated: انگیزه بخش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ages: قرن ها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ages: قرن ها

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep running: در حال استفاده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

move about: حرکت کردن ، جابجا شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move about: حرکت کردن ، جابجا شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insufficient: ناکارآمد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insufficient: ناکارآمد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

chill out: to relax completely استراحت کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

i for one: من به شخصه من شخصا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

i for one: من به شخصه من شخصا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

obviously: به وضوح

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

so as: به گونه ای که جوری که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

so as: به گونه ای که جوری که

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

off of work: تعطیل در کار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

regrettably: متاسفانه بطور تاسف آوری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

regrettably: متاسفانه بطور تاسف آوری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by my side: در کنار من

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

by my side: در کنار من

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

attractiveness: جذابیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

attractiveness: جذابیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eye catching: چشم نواز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take part: حضور پیدا کردن حضور بهم رساندن حضور ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

well worth: با ارزش ارزشمند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

well worth: با ارزش ارزشمند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unspoiled: بکر دست نخورده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unspoiled: بکر دست نخورده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

particularly: منحصر به فرد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worth a visit: به یکبار دیدن می ارزد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

worth a visit: به یکبار دیدن می ارزد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

send back: باز پس فرستادن پس دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all around: در کل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lack of stops: کمبود ایستگاهها

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whit the ease of: Whit the help of به کمک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

long for: Crave , desire آرزو داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

singlehandedly: تنها و هول هولکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unnerve: اعصاب کسی را بهم ریختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

swamp: بد جور گیر کردن در کاری ( عامیانه ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

swamp: بد جور گیر کردن در کاری ( عامیانه ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overheard: تصادفی شنیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overheard: تصادفی شنیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stew: خورشت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stew: خورشت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stir fried: تَفت دادن ( در روغن )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stir fried: تَفت دادن ( در روغن )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

modishly: In a stylish manner

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ill fitting: بد قواره بدسایز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ill fitting: بد قواره بدسایز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

outward appearance: شکل ظاهری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outward appearance: شکل ظاهری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flawlessly: بی عیب بدون کم و کاستی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flawlessly: بی عیب بدون کم و کاستی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i get serious pleasure: به شدت لذت میبرم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nip stress in the bud: استرس را در نطفه خفه کردن مانع ایجا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sharpen: To improve

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wide range: طیف گسترده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wide range: طیف گسترده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

express: ارائه دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dance moves: حرکات موزون

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

close to: در نزدیکیِ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

close to: در نزدیکیِ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

desperately: با نااُمیدی نا اُمیدانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

desperately: با نااُمیدی نا اُمیدانه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as best: به بهترین حالت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as best: به بهترین حالت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lose touch: قطع رابطه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

revered: محترم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

revered: محترم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

respectable salary: حقوق آبرومند حقوق در شاءن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am positive: من خوش بین هستم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i take a trip down memory lane: یک سر به خاطراتم میزنم خاطراتم را م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i take a trip down memory lane: یک سر به خاطراتم میزنم خاطراتم را م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how fast time flies: چقدر زمان زودگذر است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in my opinion: مطابق نظر و سلیقه من

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in my opinion: مطابق نظر و سلیقه من

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ambience: حال و هوا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ambience: حال و هوا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

let loose: به حال خود رها کردن آزاد گذاشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let loose: به حال خود رها کردن آزاد گذاشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

literature: منابع علمی و ادبی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look after: مراقبت کردن مواظبت کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of all places: اون هم از همه جا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

poacher: شکارچی غیرمجاز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poacher: شکارچی غیرمجاز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

poach: شکار غیر مجاز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

poach: شکار غیر مجاز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

and so forth: etc et cetera

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fluently: سلیس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

aim: هدف گذاری کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bitterly cold: بدجور سرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wash over: غرق کردن ، در برگرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wash over: غرق کردن ، در برگرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

every now and again: بعصی اوقات، گاهاً

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

much more: بیشتر ، خیلی بیشتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

much more: بیشتر ، خیلی بیشتر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

different parts of the world: اقصی نقاط دنیا

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

utmost precision: نهایت دقت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fair weathered friend: دوست دوران خوشی ها

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pour heart out: درد دل کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give a hand: پول دستی دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

head and shoulders above: یک سر و گردن بالاتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

head and shoulders above: یک سر و گردن بالاتر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

swamped with work: غرق در کار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vast world: دنیای بیکران

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

milliseconds: کسری از ثانیه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

welcoming: مهمان نواز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pinch of: یه ذره، اندکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pinch of: یه ذره، اندکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

set aside: تفکیک کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

good plus: امتیاز خوب

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sitting arrangement: چیدمان صندلی ها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

welcoming: خوش برخورد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

empathetic: هم احساس ، هم درد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get mind right: ذهن را سامان دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unwind after the tough daily grind: استراحت کردن بعد از کار سخت روزانه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

works great: بهترین کاره خیلی جواب میده ( عمیانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

conventional sense: معنی متعارف

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give rise: منجر شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give rise: منجر شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

government officials: دولتمردان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

individuals: تک تک افراد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

anecdotal evidence: شواهد روایت شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

anecdotal evidence: شواهد روایت شده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overall decline: افت کلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

simple distinction: مرز مشخص

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

surrounding: حول محورِ حول موضوع

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

surrounding: حول محورِ حول موضوع

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

every walk of life: هر نوع قشری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

walk of life: قشر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

walk of life: قشر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of their own: مخصوص به خود

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

of their own: مخصوص به خود

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

monitored achievement: پیشرفت کنترل شده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on completion of: در پیِ تکمیلِ پس از تکمیلِ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

academic institution: نهاد علمی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

interval: بازه زمانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

remediation: بهبود

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

smarten up: لباس آراسته پوشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smarten up: لباس آراسته پوشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dress up: لباس رسمی پوشیدن تیپ رسمی زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

dress up: لباس رسمی پوشیدن تیپ رسمی زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overdressed: لباس بیش از حد فاخر پوشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overdressed: لباس بیش از حد فاخر پوشیدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

badly dressed: بد لباس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

badly dressed: بد لباس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

dress down: لباس غیر رسمی خودمانی پوشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

craze: مد زودگذر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

craze: مد زودگذر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shopaholic: عاشق خرید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shopaholic: عاشق خرید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bargain hunter: شکارچی اجناس مقرون به صرفه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bargain hunter: شکارچی اجناس مقرون به صرفه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pick up a bargain: خرید مقرون به صرفه داشتن جنس ارزان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pick up a bargain: خرید مقرون به صرفه داشتن جنس ارزان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

snap up a bargain: خرید مقرون به صرفه داشتن جنس ارزان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snap up a bargain: خرید مقرون به صرفه داشتن جنس ارزان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leisure facilities: امکانات تفریحی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

leisure facilities: امکانات تفریحی

١٠ ماه پیش

مدال‌های ابوذر