Mehrdad Sayehban - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bedspread: روتختی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bedspread: روتختی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clothes hanger: چوب رختی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep the change: بقیه پول مال خودتان.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

keep the change: بقیه پول مال خودتان.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rare: کم پخته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

social security: بهزیستی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

health and social security: بهداری و بهزیستی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

groceries: خواربار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

groceries: خواربار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mashed: خرد شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baked: تنوری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

return: رفت وبرگشت ، ( انگلیس ) بلیط دو سره

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am afraid not: پاسخ منفی اما مودبانه و همراه با تا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i am afraid not: پاسخ منفی اما مودبانه و همراه با تا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

i am afraid: عبارتی مودبانه و نوعی عذرخواهی است ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i am afraid so: وقتی میخواهیم خبر بد یا ناامیدکننده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

boarding pass: کارت پرواز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sharp: دقیقا ، سر ساعت مترادف: precisely ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

elbowroom: جابرای ارنج

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

attendant: مهماندار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come on: روشن شدن مثال: as soon as that ligh ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rationing: سهمیه بندی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rationing: سهمیه بندی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sounds like: مثل اینکه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

taxi rank: a place where taxis wait for custom ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

taxi rank: a place where taxis wait for custom ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow the expense: UK informal used for saying that yo ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

why on earth: informal used when you are extreme ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

why on earth: informal used when you are extreme ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

why on earth: how, what, why, etc. on earth. . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baggage claim: the area in an airport where arrivi ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

noodling: روشی برای صید گربه ماهی با دست در ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lightening: رعد و برق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lightening: رعد و برق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wet: تازه مثال: Wet Paint رنگ تازه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

detour: تغییر جهت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

detour: تغییر جهت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deposit account: حساب پس انداز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overdraft: بیش برداشت: بیش برداشت وقتی اتفاق م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overdraft: بیش از اعتبار برداشت کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dial: تلفن ( تماس ) گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dial: تلفن ( تماس ) گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wanted: خواسته شده یا شدن مثال: You're want ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reduced: تخفیف داده شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chemist's: chemist's a shop where you can buy ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

camera shop: دوربین فروشی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

newsagent: کسی که صاحب ( باجه ، دکه یا کیوسک ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

newsagent's: ( باجه ، دکه یا کیوسک ) روزنامه فرو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

newsagent's: ( باجه ، دکه یا کیوسک ) روزنامه فرو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

greengrocer: greengrocer's میشه میوه فروشی یا سب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

greengrocer's: میوه فروشی یا سبزی فروشی greengroce ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

greengrocer's: میوه فروشی یا سبزی فروشی greengroce ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

butcher's: قصابی butcher's a shop where butch ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

butcher's: قصابی butcher's a shop where butch ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

laundrette: لباسشویی UK:lɔːnˈdret/ US:lɑːnˈdre ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baker's: نانوایی ، شیرینی فروشی ، قنادی bake ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

baker's: نانوایی ، شیرینی فروشی ، قنادی bake ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jeweller: کسی که ساعت و جواهرات می فروشه یا ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grocer's: خرازی ، بقالی ، خواربار فروشی groc ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

test: معاینه کردن مثال: Let me test your ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conjunctivitis: التهاب ملتحمه یا کنژنکتیویت ( Conju ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conjunctivitis: التهاب ملتحمه یا کنژنکتیویت ( Conju ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

razor: خودتراش a small device with a sharp ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

razor blade: تیغ خودتراش a thin flat piece of me ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

paste: رُب مثال: tomato paste رُب گوجه فرن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

paste: رُب مثال: tomato paste رُب گوجه فرن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tinned: کمپود یا کنسرو مثال: Tinned fruit j ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tinned fruit: کمپوت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tinned vegetables: کنسرو سبزیجات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

article: شیء

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

articles: اشیاء

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

radiator: شوفاژ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

broom: جارو ( از نوع غیر برقی ) a brush w ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shower curtain: پرده دوش a curtain, usually made of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shower curtain: پرده دوش a curtain, usually made of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

peg: گیره مثال: گیره لباس Clothes Peg a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lamb chops: شیشلیک بره

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cooked meat: گوشت پخته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slip: مترادف با petticoat معنی: ژیپون تعر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suit: "کت و شلوار" یا " کت و دامن" a jack ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dry cleaner: a store where clothes are cleaned w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

launderette: لباسشویی UK:lɔːnˈdret/ US:lɑːnˈdret ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

launderette: لباسشویی UK:lɔːnˈdret/ US:lɑːnˈdret ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

invisible mending: تعمیر نامرئی ، رفو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

patch: وصله a small piece of material sewn ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

visiting hours: the times when you are allowed to g ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cubicle: رختکن ( اتاق تعویض لباس و انتظار بر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stick out: بیرون آوردن مثال: زبانتان را بیرون ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inhale: به درون کشیدن هوا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

employment: کار و بیمه های اجتماعی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

teller: a person in a bank who receives and ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep still: حرکت نکن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is that all: همین؟

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

is that all: همین؟

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

next time: وقت دیگر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

next time: وقت دیگر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lighter shade: کم رنگ تر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

darker shade: پر رنگ تر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sunstroke: آفتاب خوردگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sliced bread: Sliced bread is a loaf of bread tha ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sugar caddy: شکر دان

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vegetable knife: کارد سبزیجات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meat mincer: گوشت چرخکن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

flying pan: ماهی تابه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mixing spoon: قاشق مخلوط کن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

food mixer: غذا مخلوط کن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cake tin: ظرف مخصوص شیرینی پزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mixing bowl: ظرف توگرد مخلوط کن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deodorant: اسپری زیر بغل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deodorant: اسپری زیر بغل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nail polish remover: اَسِتون ( پاک کننده لاک ناخن )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail polish remover: اَسِتون ( پاک کننده لاک ناخن )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

toiletries: soaps, shampoos, toothpaste, and ot ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loaded down with things: carrying or trying to carry a lot o ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loaded down: loaded down with things . carryin ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loaded down with: loaded down with things . carryin ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hang the expense: blow/hang the expense UK informal ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hang the expense: blow/hang the expense UK informal ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rake off: پورسانت گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

metals: فلزات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

metals: فلزات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tin: ظرف یا قالب مثال: Cake tin ظرف مخصو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flat: with no electrical power left in it ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tiepin: سنجاق کراوات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tiepin: سنجاق کراوات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chemist: ( انگلیس ) داروخانه دار ، دارو فروش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dryer: سشوار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dryer: سشوار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

everyone: هر کدام مثال Every one of us مترادف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

yawp: نعره ، نعره زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

property deed: Property deeds are legal documents ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set sb off: to cause someone to start doing som ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

actions: فعالیت ها مثال: I can describe phys ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sat down: گذشته نشستن ( sit down )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put something down: گذاشتن چیزی روی زمین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pick something up: چیزی را برداشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

general description: توصیف کلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quite thin: کاملا لاغر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

teens: دوران نوجوانی مثال: He is in his te ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

MID: اواسط مثال: he is in his mid - thir ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

australasia: اُسترالِزی ویکی پدیا: اُسترالِزی آم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

calm: Calm=relaxed خونسرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be complete opposites: کاملا متفاوت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be together: Be in a romantic relationship منبع: ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go out with someone: Have a romantic relationship with s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

couple: Couple: two people, often in a roma ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with somebody: با کسی تفاهم داشتن ، با کسی رابطه د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

become flatmates: Start to be flatmates ( also become ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a piece of advice: یک نصیحت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a piece of advice: یک نصیحت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

see someone: Talk to or visit someone منبع: oxfo ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

closest friend: مترادف best friend

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

closest friend: مترادف best friend

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

best friend: مترادف closest friend Most importan ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get on well with someone: با کسی رابطه خوبی داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on well with someone: با کسی رابطه خوبی داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with someone: با کسی تفاهم داشتن ، با کسی رابطه د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

circle: دور چیزی دایره کشیدن مثال: circle t ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jumper: تو کانادا و امریکا میگن sweater or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweater: تو کانادا و امریکا میگن sweater or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull over: پُلیوِر تو کانادا و امریکا میگن swe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smart: ( لباس و کفش ) رسمی متضاد: Casual

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

changing room: مترادف ها Trying Room یا Fitting Ro ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

change: پول خرد ، الباقی پول ، باقیمانده پو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put in: مترادف enter هم میشه به معنی وارد ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mussel: صدف سیاه ویکی پدیا: صدف سیاه نام عم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chilli: فلفل قرمز UK: chilli US: Chili

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just over: متضاد just under

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pan fry: to cook food in a pan in a small am ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tart: تارت ( به فرانسوی: Tarte ) نوعی شیر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slow train: قطار کند رو متضاد fast train=قطار س ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

police radar: رادار پلیس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entrance: ورودی ؛ مترادف way in هم هست.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

second floor: طبقه دوم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

second floor: طبقه دوم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

courtyard: A courtyard or court is a circumscr ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coffee table: میز جلو مبلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

correct order: جمله بندی صحیح ، جمله بندی درست یکی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

correct order: جمله بندی صحیح ، جمله بندی درست یکی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard drive: A hard drive is the hardware compon ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

web address: Cambridge Dictionary: an internet a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beat: مغلوب/شکست دادن ( یک تیم ورزشی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lonely hearts: بی کسان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crouching: معنی: خیزان مثالی برای درک بهتر این ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cafe bar: a cafe which also serves alcoholic ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ryokan: ریوکان یا مسافرخانهٔ ژاپنی ( به ژاپ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tourist information office: =Tourist Office an office that supp ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tourist office: an office that supplies information ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tourist information: another name for tourist informatio ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get someone: ( کسی را ) صدا کردن/به پای تلفن آور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

achive: کلمه achive اشتباست درستش achieve ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

build: بزرگ تر کردن چیزی ، افزایش دادن یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go around: یکی از معانیش میشه دیدار/دیدن کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go round: یکی از معانیش میشه دیدار/دیدن کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quotation mark: تفاوت Single quotation marks و Doub ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gentlest: نجیب ترین

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make up an excuse: بهانه آوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tell lies: دروغ گفتن • متضاد: tell the truth

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

live together: • متضاد: live apart

١٠ ماه پیش

مدال‌های Mehrdad Sayehban