Mehrdad Sayehban - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

charge: کرایه مثال: what's your charge for ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket office: باجه بلیط فروشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ticket office: باجه بلیط فروشی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

office: باجه مثال: ticket office باجه بلیط ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bedspread: روتختی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bedspread: روتختی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clothes hanger: چوب رختی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep the change: بقیه پول مال خودتان.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

keep the change: بقیه پول مال خودتان.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rare: کم پخته

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

social security: بهزیستی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

health and social security: بهداری و بهزیستی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

groceries: خواربار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

groceries: خواربار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mashed: خرد شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baked: تنوری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

return: رفت وبرگشت ، ( انگلیس ) بلیط دو سره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am afraid not: پاسخ منفی اما مودبانه و همراه با تا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i am afraid not: پاسخ منفی اما مودبانه و همراه با تا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

i am afraid: عبارتی مودبانه و نوعی عذرخواهی است ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i am afraid so: وقتی میخواهیم خبر بد یا ناامیدکننده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

boarding pass: کارت پرواز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sharp: دقیقا ، سر ساعت مترادف: precisely ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

elbowroom: جابرای ارنج

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

attendant: مهماندار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come on: روشن شدن مثال: as soon as that ligh ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rationing: سهمیه بندی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rationing: سهمیه بندی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sounds like: مثل اینکه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

taxi rank: a place where taxis wait for custom ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

taxi rank: a place where taxis wait for custom ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow the expense: UK informal used for saying that yo ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

why on earth: informal used when you are extreme ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

why on earth: informal used when you are extreme ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

why on earth: how, what, why, etc. on earth. . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baggage claim: the area in an airport where arrivi ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

noodling: روشی برای صید گربه ماهی با دست در ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lightening: رعد و برق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lightening: رعد و برق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wet: تازه مثال: Wet Paint رنگ تازه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

detour: تغییر جهت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

detour: تغییر جهت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deposit account: حساب پس انداز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overdraft: بیش برداشت: بیش برداشت وقتی اتفاق م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overdraft: بیش از اعتبار برداشت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dial: تلفن ( تماس ) گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dial: تلفن ( تماس ) گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wanted: خواسته شده یا شدن مثال: You're want ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reduced: تخفیف داده شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chemist's: chemist's a shop where you can buy ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

camera shop: دوربین فروشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

newsagent: کسی که صاحب ( باجه ، دکه یا کیوسک ) ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

newsagent's: ( باجه ، دکه یا کیوسک ) روزنامه فرو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

newsagent's: ( باجه ، دکه یا کیوسک ) روزنامه فرو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

greengrocer: greengrocer's میشه میوه فروشی یا سب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

greengrocer's: میوه فروشی یا سبزی فروشی greengroce ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

greengrocer's: میوه فروشی یا سبزی فروشی greengroce ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

butcher's: قصابی butcher's a shop where butch ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

butcher's: قصابی butcher's a shop where butch ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

laundrette: لباسشویی UK:lɔːnˈdret/ US:lɑːnˈdre ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baker's: نانوایی ، شیرینی فروشی ، قنادی bake ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

baker's: نانوایی ، شیرینی فروشی ، قنادی bake ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jeweller: کسی که ساعت و جواهرات می فروشه یا ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grocer's: خرازی ، بقالی ، خواربار فروشی groc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

test: معاینه کردن مثال: Let me test your ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conjunctivitis: التهاب ملتحمه یا کنژنکتیویت ( Conju ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conjunctivitis: التهاب ملتحمه یا کنژنکتیویت ( Conju ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

razor: خودتراش a small device with a sharp ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

razor blade: تیغ خودتراش a thin flat piece of me ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

paste: رُب مثال: tomato paste رُب گوجه فرن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

paste: رُب مثال: tomato paste رُب گوجه فرن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tinned: کمپود یا کنسرو مثال: Tinned fruit j ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tinned fruit: کمپوت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tinned vegetables: کنسرو سبزیجات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

article: شیء

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

articles: اشیاء

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

radiator: شوفاژ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

broom: جارو ( از نوع غیر برقی ) a brush w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shower curtain: پرده دوش a curtain, usually made of ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shower curtain: پرده دوش a curtain, usually made of ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

peg: گیره مثال: گیره لباس Clothes Peg a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lamb chops: شیشلیک بره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cooked meat: گوشت پخته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slip: مترادف با petticoat معنی: ژیپون تعر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suit: "کت و شلوار" یا " کت و دامن" a jack ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dry cleaner: a store where clothes are cleaned w ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

launderette: لباسشویی UK:lɔːnˈdret/ US:lɑːnˈdret ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

launderette: لباسشویی UK:lɔːnˈdret/ US:lɑːnˈdret ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

invisible mending: تعمیر نامرئی ، رفو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

patch: وصله a small piece of material sewn ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

visiting hours: the times when you are allowed to g ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cubicle: رختکن ( اتاق تعویض لباس و انتظار بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stick out: بیرون آوردن مثال: زبانتان را بیرون ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inhale: به درون کشیدن هوا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

employment: کار و بیمه های اجتماعی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

teller: a person in a bank who receives and ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep still: حرکت نکن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is that all: همین؟

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

is that all: همین؟

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

next time: وقت دیگر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

next time: وقت دیگر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lighter shade: کم رنگ تر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

darker shade: پر رنگ تر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sunstroke: آفتاب خوردگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sliced bread: Sliced bread is a loaf of bread tha ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sugar caddy: شکر دان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vegetable knife: کارد سبزیجات

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meat mincer: گوشت چرخکن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

flying pan: ماهی تابه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mixing spoon: قاشق مخلوط کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

food mixer: غذا مخلوط کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cake tin: ظرف مخصوص شیرینی پزی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mixing bowl: ظرف توگرد مخلوط کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deodorant: اسپری زیر بغل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deodorant: اسپری زیر بغل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nail polish remover: اَسِتون ( پاک کننده لاک ناخن )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail polish remover: اَسِتون ( پاک کننده لاک ناخن )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

toiletries: soaps, shampoos, toothpaste, and ot ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loaded down with things: carrying or trying to carry a lot o ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loaded down: loaded down with things . carryin ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loaded down with: loaded down with things . carryin ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hang the expense: blow/hang the expense UK informal ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hang the expense: blow/hang the expense UK informal ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rake off: پورسانت گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

metals: فلزات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

metals: فلزات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tin: ظرف یا قالب مثال: Cake tin ظرف مخصو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flat: with no electrical power left in it ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tiepin: سنجاق کراوات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tiepin: سنجاق کراوات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chemist: ( انگلیس ) داروخانه دار ، دارو فروش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dryer: سشوار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dryer: سشوار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

everyone: هر کدام مثال Every one of us مترادف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

yawp: نعره ، نعره زدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

property deed: Property deeds are legal documents ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set sb off: to cause someone to start doing som ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

actions: فعالیت ها مثال: I can describe phys ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sat down: گذشته نشستن ( sit down )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put something down: گذاشتن چیزی روی زمین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pick something up: چیزی را برداشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

general description: توصیف کلی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quite thin: کاملا لاغر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

teens: دوران نوجوانی مثال: He is in his te ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

MID: اواسط مثال: he is in his mid - thir ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

australasia: اُسترالِزی ویکی پدیا: اُسترالِزی آم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

calm: Calm=relaxed خونسرد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be complete opposites: کاملا متفاوت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be together: Be in a romantic relationship منبع: ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go out with someone: Have a romantic relationship with s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

couple: Couple: two people, often in a roma ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with somebody: با کسی تفاهم داشتن ، با کسی رابطه د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

become flatmates: Start to be flatmates ( also become ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a piece of advice: یک نصیحت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a piece of advice: یک نصیحت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

see someone: Talk to or visit someone منبع: oxfo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

closest friend: مترادف best friend

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

closest friend: مترادف best friend

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

best friend: مترادف closest friend Most importan ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get on well with someone: با کسی رابطه خوبی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on well with someone: با کسی رابطه خوبی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with someone: با کسی تفاهم داشتن ، با کسی رابطه د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

circle: دور چیزی دایره کشیدن مثال: circle t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jumper: تو کانادا و امریکا میگن sweater or ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweater: تو کانادا و امریکا میگن sweater or ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull over: پُلیوِر تو کانادا و امریکا میگن swe ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smart: ( لباس و کفش ) رسمی متضاد: Casual

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

changing room: مترادف ها Trying Room یا Fitting Ro ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

change: پول خرد ، الباقی پول ، باقیمانده پو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put in: مترادف enter هم میشه به معنی وارد ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mussel: صدف سیاه ویکی پدیا: صدف سیاه نام عم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chilli: فلفل قرمز UK: chilli US: Chili

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just over: متضاد just under

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pan fry: to cook food in a pan in a small am ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tart: تارت ( به فرانسوی: Tarte ) نوعی شیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slow train: قطار کند رو متضاد fast train=قطار س ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

police radar: رادار پلیس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entrance: ورودی ؛ مترادف way in هم هست.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

second floor: طبقه دوم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

second floor: طبقه دوم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

courtyard: A courtyard or court is a circumscr ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coffee table: میز جلو مبلی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

correct order: جمله بندی صحیح ، جمله بندی درست یکی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

correct order: جمله بندی صحیح ، جمله بندی درست یکی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard drive: A hard drive is the hardware compon ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

web address: Cambridge Dictionary: an internet a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beat: مغلوب/شکست دادن ( یک تیم ورزشی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lonely hearts: بی کسان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crouching: معنی: خیزان مثالی برای درک بهتر این ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cafe bar: a cafe which also serves alcoholic ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ryokan: ریوکان یا مسافرخانهٔ ژاپنی ( به ژاپ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tourist information office: =Tourist Office an office that supp ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tourist office: an office that supplies information ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tourist information: another name for tourist informatio ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get someone: ( کسی را ) صدا کردن/به پای تلفن آور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

achive: کلمه achive اشتباست درستش achieve ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

build: بزرگ تر کردن چیزی ، افزایش دادن یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go around: یکی از معانیش میشه دیدار/دیدن کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go round: یکی از معانیش میشه دیدار/دیدن کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quotation mark: تفاوت Single quotation marks و Doub ...

١ سال پیش

مدال‌های Mehrdad Sayehban