دکتر محمدرضا ایوبی صانع - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

honestly: راستش

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ignorant: foolish دشمن دانا که غم جان بود بهت ...

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

soothe: to make somebody who is anxious, up ...

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

megalomania: megalomania از پیشوند لاتین megalo ...

٤ هفته پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sacrifice: دوستان عزیز دقت کنند که این واژه با ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bore: کسل کننده boring room

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swish: to move quickly through the air in ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aversion: hate hatred نفرت، بیزاری هر روز دل ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reach down: بیرون کشیدن ، درآوردن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i don't give a damn: به درک !

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

OF: به خاطرِ به این جمله از داستان The ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chuckling: laugh

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

luminary: چهره ماندگار such as: Ezra Pound re ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

idle: lazy

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

utopia: البته در زبان عربی به این واژه مدین ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

monopoly: exclusive

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sleight: trick

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

way out: راهِ در رو :راه فرار ر. ک رومئو و ژ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

momentum: شتاب گرفتن با فعل gain همراه می شود ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

self evident: خودگواه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plait: به این جمله در کتاب Soviet دقت کنید ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pluck out: کندن and some say that there are tw ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

therefore: و به تبع آن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bam: توی فارسی به این کلمات میگن آوا مثل ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

perish: to die, especially in a sudden viol ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dumpster: سطل مکانیزه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earn: کاسبی کردن کسب درآمد کردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nod: سر تکان دادن به علامت تأیید just no ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

squint: به این جمله در کتاب Soviet دقت کنید ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

marvel: miracle

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

latest: اخیراً

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scarce: کمیاب rare

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

co text: The words surrounding a particular ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ear piercing: گوش خراش It belched forth shoots o ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

excuse: عذر بهانه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

satisfied: راضی خرسند

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leatherface: صورت چرمی ( کسی که صورتش رو با چرم ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reverent: respectful

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brow: ابرو

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pause: مکث کردن

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slink: یواشکی َیواشی ُ بی سر و صدا ُ پاورچ ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gagging: جلوی چیزی را گرفتن یا بستن مثلاً با ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

tortoise: turtle هر دو در لفظ عام لاکپشت هستن ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bounce: verbosity گزافه گویی لاف زدن گنده گ ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

mercenary: مزدور اصل این کلمه در فارسی مزدوَر ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

assure: make sure smb

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

virtue ethics: فضایل اخلاقی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inception: سلام یه موردی به نظرم اومد، وقتی کا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

labour: effort

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snuck: پاورچین پاورچین آسه آسه ( آهسته آهس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

retort: to reply quickly to a comment, in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

enduring: دیرپا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pasture: چراگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chamber: محفظه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

twinkle: برق زدن چشم his eyes were little a ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

muzzle: پوزه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

supper: the last meal of the day, either a ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

me time: time spent relaxing on one's own as ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emotionally: به طور احساسی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tremendously: وحشتناک - بی اندازه - خیلی - بینهای ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impartial: neutral

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forthwith: immediately

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

alliteration: Alliteration - repeated consonant s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pour: shed ریختن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

then what: که چی؟

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

outlet: a shop or an organization that sell ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred forty nine: صد و چهل و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty nine: صد و پنجاه و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty eight: صد و پنجاه و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty seven: صد و پنجاه و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty six: صد و پنجاه و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty five: صد و پنجاه و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty four: صد و پنجاه و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty three: صد و پنجاه و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty two: صد و پنجاه و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty one: صد و پنجاه و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred fifty: صد و پنجاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty: صد و شصت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty one: صد و شصت و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty two: صد و شصت و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty three: صد و شصت و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty four: صد و شصت و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty five: صد و شصت و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty six: صد و شصت و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty seven: صد و شصت و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty eight: صد و شصت و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred sixty nine: صد و شصت و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy nine: صد و هفتاد و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy eight: صد و هفتاد و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy seven: صد و هفتاد و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy six: صد و هفتاد و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy five: صد و هفتاد و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy four: صد و هفتاد و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy three: صد و هفتاد و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy two: صد و هفتاد و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy one: صد و هفتاد و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred seventy: صد و هفتاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty: صد و هشتاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty one: صد و هشتاد و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty two: صد و هشتاد و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty three: صد و هشتاد و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty four: صد و هشتاد و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty five: صد و هشتاد و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty six: صد و هشتاد و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty seven: صد و هشتاد و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty eight: صد و هشتاد و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred eighty nine: صد و هشتاد و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety nine: صد و نود و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety eight: صد و نود و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety seven: صد و نود و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety six: صد و نود و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety five: صد و نود و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety four: صد و نود و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety three: صد و نود و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety two: صد و نود و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety one: صد و نود و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hundred ninety: صد و نود

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

two hundred: دویست

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred one: دویست و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred three: دویست و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred two: دویست و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred four: دویست و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred five: دویست و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred six: دویست و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred seven: دویست و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred eight: دویست و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred nine: دویست و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred ten: دویست و ده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred eleven: دویست و یازده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twelve: دویست و دوازده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirteen: دویست و سیزده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fourteen: دویست و چهارده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifteen: دویست و پانزده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixteen: دویست و شانزده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred seventeen: دویست و هفده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred eighteen: دویست و هجده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred nineteen: دویست و نوزده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty: دویست و بیست

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty one: دویست و بیست و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty two: دویست و بیست و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty three: دویست و بیست و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty four: دویست و بیست و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty five: دویست و بیست و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty six: دویست و بیست و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty seven: دویست و بیست و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty eight: دویست و بیست و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred twenty nine: دویست و بیست و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty: دویست و سی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chai: dirty chai search and read about in ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

incubus: nightmare

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hilfen: this is a German word and means: he ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discipline: رشته تحصیلی به واژه interdiscipline ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty one: دویست و سی و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty two: دویست و سی و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty three: دویست و سی و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty four: دویست و سی و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty five: دویست و سی و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty six: دویست و سی و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty seven: دویست و سی و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty eight: دویست و سی و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred thirty nine: دویست و سی و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty nine: دویست و چهل و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty eight: دویست و چهل و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty seven: دویست و چهل و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty six: دویست و چهل و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty five: دویست و چهل و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty four: دویست و چهل و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty three: دویست و چهل و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty two: دویست و چهل و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty one: دویست و چهل و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred forty: دویست و چهل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what the hell is it: این دیگه چه کوفتیه؟ ( درباره آدم ) ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty nine: دویست و پنجاه و نه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty eight: دویست و پنجاه و هشت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty seven: دویست و پنجاه و هفت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty six: دویست و پنجاه و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty five: دویست و پنجاه و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty four: دویست و پنجاه و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty three: دویست و پنجاه و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty two: دویست و پنجاه و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty one: دویست و پنجاه و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred fifty: دویست و پنجاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty: دویست و شصت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty one: دویست و شصت و یک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty two: دویست و شصت و دو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty three: دویست و شصت و سه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty four: دویست و شصت و چهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty five: دویست و شصت و پنج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty six: دویست و شصت و شش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two hundred sixty seven: دویست و شصت و هفت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cockroach: سوسک حمام البته از نظر حشره شناسی ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bae: babe it is an emotional word exampl ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gotcha: گیرت انداختم مچتو گرفتم I have got ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

honestly: راستش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lung: شش ریه جگر سفید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overthrew: سرنگون کردن He overthrew his father ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impregnate: fertilize

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impregnate: fertilize

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

manipulare: Manipulare is a Latin term meaning ...

١ سال پیش

مدال‌های دکتر محمدرضا ایوبی صانع