محمد رومزی
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
welfie١٨:٢٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٣1. کسی که در حین ورزش و یا کار مدام از خودش سلفی می گیره ( بیشتر برای نشان دادن پول دار بودن ) 2. کسی که برای گذراندن زندگی و احتیاج های اولیه از پد ... گزارش
14 | 0
be right there٢٣:١٤ - ١٤٠١/١٠/٢٧?A: You wanna give me a hand . B: Be right there الان میام.گزارش
30 | 0
compost٠٩:٢٢ - ١٤٠١/١٠/١٤روشی نوین که در آن جسد انسان را به کود تبدیل می کنند و به خانواده فرد تحویل می دهند تا از آن در کاشت گیاه و یا درخت استفاده کنند. [ جهت جلوگیری از تو ... گزارش
32 | 0
blissfully١٤:٤٨ - ١٤٠٠/١١/٠١سر خوشانه blissfully unaware : معمولا برای شرایط نامطلوب به کار می رود He was blissfully unaware that he was in danger.گزارش
55 | 1
so it goes٠٤:٢٠ - ١٤٠٠/٠٨/٢٨بسته به جمله معانی زیادی می تونه داشته باشه : زندگی همینه دیگه. . . خوب یا بد می گذره. . . پیش میاد دیگه. . . shit happensگزارش
53 | 1
hiatus٢٣:٥١ - ١٤٠٠/٠٨/٢٥در مورد شبکه های اجتماعی به معنی خداحافظی موقت با یک اپ یا شبکه ی اجتماعی می باشد. مثال : I'm going to take a hiatus برای مدتی فعالیت نخواهم داشت.گزارش
39 | 0
subsidiary company١٣:٥٩ - ١٤٠٠/٠٧/٣٠شرکت تابعه شرکت وابسته ( زیر مجموعه ی یک شرکت بزرگتر )گزارش
37 | 0
a hell of a١٥:٣٨ - ١٤٠٠/٠٧/٢٨آخرِ چیزی بودن مثال : He looks like a hell of a player اون آخرِ ( آخرت ) بازیکنه.گزارش
34 | 0
فهرست جمله های ترجمه شده
acquainted١٣:٥٨ - ١٣٩٩/٠٦/٢٨
• It'strue we were acquainted, but no more than that.
درسته که با هم آشنا بودیم، اما فقط در حد آشنایی بود نه بیشتر.9 | 0
altercate١٣:٣٠ - ١٣٩٩/٠٦/٠٩
• Don't altercate over such trivia.
سرِ همچین چیز بی اهمیتی جر و بحث نکنید.2 | 0
stand for١٢:٣٥ - ١٣٩٩/٠٤/١٦
• How can we continue to stand for such injustice?
چگونه می توانیم به تحمل کردنِ چنین بی عدالتی ای ادامه دهیم؟12 | 1
overheard١٤:٠٩ - ١٣٩٩/٠٤/١٣
• I overheard them mentioning my name and pricked up my ears.
اتفاقی شنیدم که دارن اسم منو میارن و منم گوشامو تیز کردم.7 | 0
insecure١٣:٣٤ - ١٣٩٩/٠٣/٢٦
• She's actually rather insecure, and her rudeness is just a defence mechanism.
او در واقع یک آدمِ نسبتا متزلزل است و بی ادبیش فقط یک مکانیزم دفاعیه2 | 0
constructive١٥:٣٩ - ١٣٩٩/٠٣/١٣
• If you don't have anything constructive to say, I'd rather you kept quiet.
اگر حرف سازنده ای برای گفتن نداری، بهتره که ساکت بمونی30 | 1
abide by١٨:٥٧ - ١٣٩٩/٠١/١٥
• He's a hypocrite, as he is incapable of abiding by his own principles.
او یک ریاکار است، چون نمی تواند از اصول خودش پیروی کند.5 | 0
have nothing to do with١٤:٢٧ - ١٣٩٩/٠١/١٢
• We have nothing to do with each other.
کاری به کار همدیگه نداریم.9 | 0
respected١٣:٤٦ - ١٣٩٩/٠١/١١
• The old should be well respected.
سالمندان باید به خوبی مورد احترام قرار گیرند.7 | 0
expel١٤:٠٠ - ١٣٩٩/٠١/٠٦
• Fighting can get you expelled from the game.
دعوا کردن میتونه باعث اخراج شما از بازی بشه.9 | 1
risk١٣:٥٩ - ١٣٩٨/١٢/٢٧
• He risked embarrassing himself by asking such a question, but he had to have an answer.
او ریسک خجالت زده شدن رو با پرسیدن چنین سوالی پذیرفت، ولی خب مجبور بود که جوابو داشته باشه9 | 1
catastrophically١٢:٥١ - ١٣٩٨/١٢/١١
• But Panama was all jungle, torrential rain, malaria and yellow fever, and the French failed catastrophically.
اما پاناما همش جنگل بود ، باران های سیل آسا ، مالاریا و تب زرد. و فرانسوی ها به طرز فاجعه باری شکست خوردند.5 | 0
overwhelmingly١٣:١٣ - ١٣٩٨/١٢/٠٤
• The local economy is overwhelmingly dependent on oil and gas extraction.
اقتصاد محلی کاملا ( تمام و کمال ) به استخراج نفت و گاز وابسته است.34 | 1
overwhelmingly١٣:١٠ - ١٣٩٨/١٢/٠٤
• The people of this country overwhelmingly support their president.
مردم این کشور اکثرا از ریئس جمهورشان حمایت می کنند.5 | 1
overwhelmingly١٣:٠٨ - ١٣٩٨/١٢/٠٤
• Congress voted overwhelmingly in favor of the bill.
کنگره با اکثریت آرا رای به حمایت از لایحه داد.7 | 0
wherewithal٢٢:٢٩ - ١٣٩٨/١١/١٩
• He didn't have the wherewithal to repay the loan.
او استطاعت بازپرداخت وام را نداشت9 | 1
in this regard١٤:٢٦ - ١٣٩٨/١١/١٧
• In this regard nothing has changed.
از این بابت ، هیچ چیزی تغییر نکرده است12 | 1
dedication١٣:٣٥ - ١٣٩٨/١١/٠٢
• The country's greatest resource is the dedication of its workers.
بزرگترین دارایی کشور از خودگذشتی کارگرانش است.23 | 1
waste of money١٤:٥١ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• I think that is a total waste of money.
من فکر میکنم که ( آن کار ) فقط هدر دادن پول است21 | 0