پیشنهادهای استاد حسین جعفری خویی (٣٢)
لَهْو: به مشغول کردن از کاری مهم گفته می شود. ( أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ) مثال: کسی خانه اش در حال سوختن، و او مشغول نوشیدن چ ...
زُهد: به معنای بی رغبتی به دنیاست که این بی رغبتی یا از روی جهل و ندانستنِ قیمت واقعی چیزی است، ( مانند: فروشندگان یوسف ) یا از رویِ علم است. زهد با ...
معصیت: از ریشهٔ عَصَیَ و به نافرمانی گفته می شود، در برخی از معاصی ممکن است انسان از کسی متضرر نشود، مانند: روزه نگرفتن، چرا که هیچ کس از روزه خواری ...
سوء: به اعمالی گویند که ناپسند است و غالباً پس از صدور آن از کسی، دیگران متضرر می شوند. مثال به بداخلاقی "سوء خُلق" گویند زیرا از خُلقِ بد انسان بداخ ...
متکبّر: از ریشه کبر، متکبر کسی است که عوامل بیرونی و مشهودی در زندگی او هستند که آن را به مردم نشان می دهد تا خود را بالاتر از آنان قلمداد کند. مثال ...
مُختال: از ریشهٔ خلاء و خالی است، یعنی کسی، آن چیزی را که ندارد در خود می بیند. ( ٳنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ) مثال دختری که نه ...
عُجب: به معنای شگفتی از کار خود که منجر به بزرگ بینی و لایق پنداری خود می گردد، که دارای عوامل بیرونی و مشهود که قابل نمایش به دیگران باشد، نیست و در ...
فیض: به سرازیرشدن چیزی بر اثر لبریز شدن می گویند. وقتی در محضر یک عالِم باشیم، می گوییم: ما را مستفیض فرمایید. ( یعنی از علم سرشار خود قدری سرازیر کن ...
حَبْط: در لغت به معنای "بر باد دادن خاکستر" است. شما اگر یک ماشین را بسوزانید خاکستری از آن باقی می ماند و باد همه را به هوا می برد، پس چیزی از ماشین ...
نَفْس: به معنی حقیقت وجودی یک شئ است. کلُّ نَفسٍ ذآئِقَةُ المَوتِ: هر نَفْسی مرگ را می چشد و مزه می کند و با مرگ از بین نمی رود بلکه نَفْسِ انسان تا ...
میثاق: به پیمانی گفته می شود که یک نفر آن را با کسی که از نظر قدرت از او بالاتر است، می بندد. در قرآن به پیمانِ انسان با خداوند "میثاق" اطلاق شده است ...
تَسَقَ: به تکمیل لایه به لایه و طَبق طَبق چیزی تسق گویند. وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ، ماه هر شب یک لایه به عنوان طَبق بر طبقهٔ قبلی اش افزوده می شود ...
مَنزِل: به محل نزول برای استراحت گفته می شود. به کاروانسراها که در محیط باز و بدون سقف هستند منزل گفته می شود، معمولاً منزل برای استراحت در روز است.
عُتبی: از ریشه "عتب"، به معنای تلاش برای جلب رضایت کسی برای دور ماندن از مجازات ناشی از خطا در حق خویش را گویند. ( وَ اِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَماهُمْ مِ ...
عبد: به معنای در بند بودن است، عبادت را از آن جهت عبادت گویند کسی که در بند و زندان است اولین و مهم ترین نیت او تلاش برای رها شدن از بند است، انسان د ...
فَضل: در قرآن به نعمات الهی گفته می شود که به هر کس از آن چیزی اعطاء شده است. ٳنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَ ...
حفظ: به معنای نگه داری انسان از خطری گفته می شود که از سوی فرد یا شیء دیگری متوجه انسان می شود. ( وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ - فَالل ...
تَقَیَ: انسان به دست خود با دوری از معصیت و نافرمانی الهی، خود را از شرور و خطرات نگه می دارد، که به آن "تقویِ الهی" هم گفته می شود: وَمَنْ تَقِ السَ ...
وَقَیَ: به معنای نگه داشتن از شرّ و خطری است که انسان به دست خود، متوجه خود می کند که همان "معصیت الهی" می باشد و این نگه داشتن، به طور کامل از سوی خ ...
صَغَت: از ریشه "صَغو" به معنای متمایل شده به بدی و انحراف است. ( إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) برخی گناهان هستند که بعد از ...
صَغَت: از ریشه "صَغو" به معنای متمایل شده به بدی و انحراف است. ( إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) برخی گناهان هستند که بعد از ...
ضُحی: به معنایِ گسترش نور خورشید در زمین، در همان طلیعه ی ابتدایی خورشید است، حضرت حق دو بار در قرآن به "ضُحی" سوگند یاد کرده است: وَالضُّحی - والشَّ ...
قوَّة: قُوَّة به نیرویی گویند که تمام شدنی نیست و هر قدرتی که تمام یا ضعیف شود قُوَّة گفته نمی شود.
حَوْل: در لغت به معنای جنبش و حرکت آمده و در کلام وحی ۳معنا دارد: 1 ) حَوْل به معنای اطراف ( أضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ) - 2 ) حَوْل به معنای حائل، یعنی ...
خَوض: به اظهار نقص و خلل در لفظ و استدلال در آیات الهی به منظور اثبات نظری باطل از قرآن یا تمسخر آن "خوض" گویند. خوض متضادِ تدبر است، خوض "فرورفتن در ...
عیش: به معنای زندگی کردن در مطلق لذت ها بدونِ محدودیت جسمی و زمانی است. حضرت حق در زندگی دنیا واژه "تمتع" و در زندگی آخرت، "عیش" را به کار برده است: ...
تَمتُّع: به توانایی برای بهره مندی محدود از یک لذت یا نعمتِ دنیوی را گویند. ( نُمَتِّعُهُمْ قَلیلاً ) به ازدواج موقت "متعه" گویند، چون مردی به طور مو ...
تَبَتُّلْ: به معنای بُریدن کامل و محض و انقطاع از لذت های غیر خالق و تمرکز تمام لذت ها فقط بر روی خداوند است. ( وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إ ...
صَفح: به معنای صاف کردن و تسطیح یک ناهمواری است. "صفحه" را از آن جهت بدین نام گویند که از برجستگی و ناهمواری به دور است. وقتی دو سطحِ صاف دست به هم م ...
لَوْن: به رنگ ظاهری که به عنوان پوشش در چیزی استفاده می گردد، اطلاق می شود؛ چنانچه در مورد گاو، رنگ ظاهر پوستش زرد و درونش رنگ دیگری است اما صِبْغَةَ ...
فِراق: در قرآن در دو سوره آمده و به معنای �جدایی� است. وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ: به جدایی سخت و تلخ در دنیا، �فِراق� گفته می شود، به همین دلیل در ق ...
کَریم: به تجلّی عمل یا نعمت یک بزرگوار در برابر انسان خُرد، که متناسب شایستگی خود اوست نه متناسب شایستگی مخاطب و گیرنده ی کرامت، اطلاق می شود. می گوی ...