محمدرضا مرادی پور - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scramble: برخی از دوستان میرن مراجعه میکنن دی ...

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lousy: تُخمی ( شُخمی )

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

simp: کشته مرده ی کسی بودن، با for میاد

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cushions the blow: cushion/soften the blow, مرحم بودن ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break the ice: سر صحبت رو باز کردن،

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

folks: ملت، گاهی یعنی کس و کار، والدین، تو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

long shot: کوره شانس ( شانس کوچولو )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high up: توی لهجه بریتیش یعنی مهم و بانفوذ، ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn out: معلوم شدن، کاشف به عمل اومدن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extended family: خانواده ( فامیل ) گسترده، خانواده ( ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take into account: لحاظ کردن، درنظر گرفتن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

appliance: به وسایل برقی منزل appliances میگن ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pushover: دوتا کاربرد داره یکی واسه کاره که م ...

٦ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a living: امرار معاش کردن، پول درآوردن، زندگی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

event: رویداد. مناسبت

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scramble: برخی از دوستان میرن مراجعه میکنن دی ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in terms of: از لحاظ، از نظر

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shell out: سرِ کیسه رو شُل کردن، دست توی جیب م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sue: توی آمریکا خیلی ازش استفاده میکنن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn out: معلوم شدن، کاشف به عمل اومدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hump: با عرض معذرت bang و hump هردو توی خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

white marriage: کلمه ازدواج مبارکه بنابراین معادل د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scrunchie: دو معنی داره، یکیش، نوعی کشِ سر واس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hip: در اصل یعنی قمبلِ باسن، ولی در اصطل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

smart off: شوخی های بی ادبانه گفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

notion: دوستان خود کلمه notion در حالت مفرد ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

فتو استوری: عکس نامه، عکس نوشته

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

complimented: مورد تحسین قرار گرفته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

identify: شناساندن، معرفی کردن، نام بردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm on the can: عامیانه، من توی دستشویی ام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chase the dragon: اصطلاحی عامیانه س به معنی، هروئین ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mining operation: عملیات معدن کاری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

barbecued chicken: مرغ کبابی ( سوخاری )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wiggle around: وول خوردن، ور رفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

anyway: به هرحال، راستی، بگذریم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get someone's drift: لُپ کلام رو گرفتن، اصل موضوع رو متو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go to trouble: به دردسر افتادن، به زحمت افتادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dewey decimal system: نوعی سیستم طبقه بندی اعشاری که در ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

language: دوستان توی سریالها و فیلمهاشون خیلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go with: انتخاب کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hump: ببخشید ولی معنی ( گاییدن ) هم میده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ducktales: اسم کارتونی تلویزیونی ( قصه های ارد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

student dress: پوشش دانش آموزی ( دانش جویی )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sports attire: لباس ( پوشش ) ورزشی

١ سال پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

another version: تعبیر یا تفسیر متفاوت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sue: توی آمریکا خیلی ازش استفاده میکنن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dozens: دوستان خود dozen یعنی دوجین، دوازده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pop: دوستان غیراز تمام معانی که گفتین یه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appliance: به وسایل برقی منزل appliances میگن ...

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١ سال پیش

ثبت حداقل ٦٠٠ رای

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hump: ببخشید ولی معنی ( گاییدن ) هم میده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lousy: تُخمی ( شُخمی )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bag: دوستان یکی از معنی های جالبش، گودی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bluebird: نوعی پرنده آبی رنگ آمریکای شمالی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

blast away: غُرزدن، انتقاد کردن، توپیدن به کسی، ...

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های محمدرضا مرادی پور