عیسی علوی

عیسی علوی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



manusamhita٠٧:٥٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٨منوسمهیتا ، خیرخواهی برای همگانگزارش
0 | 0
most often٠٧:٥٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٨از آنجا که صفت ؛ ترین ؛ ( most ) آورده اکثر اوقات یا همانطور که دوستان گفته اند بیشتر مواقع یا اغلب اوقات صحیحتر استگزارش
7 | 0
in the area٠٥:٢٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٨گاهی بمعنای ؛؛بعنوان؛؛نیز بکار میرودگزارش
0 | 1
rack and ruin٠٤:١٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٨نابودی یا ویرانیگزارش
0 | 0
get there٠٢:١٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٨دست یافتن ( در بعضی موارد به این معنا میتواند باشد ) مثال : Getting there with the faith دست یافتن به ایمانگزارش
5 | 1
picturisation٠٠:١٨ - ١٤٠١/٠٧/٢٦تصویرسازیگزارش
0 | 0
hadjis٠١:١٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٣راهی بسوی ابدیتگزارش
0 | 0
fullest٢٣:٥٠ - ١٤٠١/٠٧/٢٢کاملترین صورتگزارش
7 | 1
sahaji١٤:٠٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٢Soul Travel سفر روح ( ریشه سانسکریت برتر )گزارش
0 | 0
letting go٠٣:٣٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٢رها کردن مثال : Letting go analyzing تجزیه و تحلیل را رها کنگزارش
5 | 1
floccinaucinihilipilificator٠٢:٣١ - ١٤٠١/٠٧/٢٢داور یا برآوردکننده فاقد ارزشگزارش
0 | 0
eristicism٠١:١٤ - ١٤٠١/٠٧/١٥سفسطه گرییگزارش
0 | 0
atratas٢١:٣٢ - ١٤٠١/٠٧/١٤تضمین طریق اکتا مبنی بر استادی طی یک یا دو دوره زندگی ( اگر در مسیر باقی بماند ) .گزارش
0 | 0
people pleaser١٥:٥٠ - ١٤٠١/٠٧/١٣همه معانی عالی بودند فقط آنچه بهمن جان گفته بیشتر بمعنی تایید طلبی است که بنظرم صحیح نیست. پیشنهاد من بزبان عامیانه مردم دار استگزارش
0 | 1
rage on١٣:٥٣ - ١٤٠١/٠٧/١٢شدت گرفتنگزارش
0 | 0
in the sense of٢٢:٥٣ - ١٤٠١/٠٧/١٠بلحاظ ؛ از این نظرگزارش
0 | 0
humour١٩:٥٠ - ١٤٠١/٠٧/١٠شوخ طبعیگزارش
2 | 0
so be it٢٢:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/٠٩بسته به جمله : اشکالی ندارد ، خبری نیست ، بگذار چنین باشد . پیشنهاد میکنم کلمه به کلمه ترجمه نشود از ارزش ترجمه کاسته شده و گاها معنا را عوض کرده و ا ... گزارش
5 | 0
summa theologica٠٠:٢٤ - ١٤٠١/٠٧/٠٨کتابی از توماس اکویناس ( سنت توماس ) بمعنی مدخل الهیاتگزارش
0 | 0
subhakti١٤:٠٣ - ١٤٠١/٠٧/٠٧ترکیب عشق و قدرت ( سانسکریت برتر )گزارش
0 | 0
egregiously٠٥:٢٨ - ١٤٠١/٠٧/٠٧جسورانه . نمایانگزارش
0 | 0
abyasnati٠٥:١٩ - ١٤٠١/٠٧/٠٧گسترش پیام اکتا َ: دانش باستانی سهاجی ( سفر روح )گزارش
0 | 0
concretise١٨:٥١ - ١٤٠١/٠٧/٠٦رجوع شود به concretizeگزارش
0 | 0
extrovertive١٥:٤٣ - ١٤٠١/٠٧/٠٦برونگرا . مترادف extrovertگزارش
0 | 0
dymaxion١٠:١٣ - ١٤٠١/٠٧/٠٦حداکثر دینامیک فشار . مخفف dynamic maximum tensionگزارش
0 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



rack and ruin٠٤:١١ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The once prosperous city went to rack and ruin.
بیکباره شهر پررونق رو به نابودی گذاشت
2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• Your homeland has gone to rack and ruin.
وطن شما رو به نابودی رفته است
2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• He's let his father's old house go to rack and ruin.
او گذاشته خانه قدیمی پدرش رو به ویرانی برود
2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The old farmhouse had gone to rack and ruin.
خانه باغ قدیمی رو به ویرانی گذاشته بود
2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• First they let the house go to rack and ruin, then the garden; now they were sheltering hippies.
ابتدا خانه و سپس باغ را گذاشتند رو به ویرانی برود اکنون به پناهگاه هیپی ها رفتند
2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The whole farm was going to rack and ruin.
تمام مزرعه روبه ویرانیمی رفت
2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• They let the house go to rack and ruin.
آنها گذتشتند خانه رو به نابودی برود
2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• They've let the house go to rack and ruin.
آنها گذاشته بودند خانه رو به ویرانی برود
2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The house had been left to go to rack and ruin.
خانه متروکه شده و آماده ویران شدن بود
2 | 0
rack and ruin٠٢:٣٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• This country is going to rack and ruin; we need a change of government.
این کشور بسمت نابودی می رودما به دولت جدید نیاز داریم
2 | 0
rack and ruin٠٢:٣٠ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The old house soon went to rack and ruin.
خانه قدیمی خیلی زود ویران شد
2 | 1
throes٠١:٤٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٥
• We're in the throes of moving to a new office, so the place is in chaos at the moment.
ما در گیر و دار انتقال به اداره جدید هستیم بنابراین مکان در حال حاضر در هرج و مرج است
0 | 0
throes٠١:٣٨ - ١٤٠١/٠٧/٢٥
• The country is presently in the throes of the worst recession since the second world war.
کشور از زمان جنگ دوم جهانی اکنون دستخوش شدیدترین رکود اقتصادی شده است
0 | 0
prop up٠٧:٤٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• They prop up prices for growers by controlling production rather than through federal subsidies.
آنها قیمت پنبه را بجای سوبسیدهای دولت فدرال با کنترل تولید ثابت نگه میدارند ( کاهش تولید افزایش قیمت و یا افزایش تولید کاهش بهای تمام شده یکواحد فروش بیشتر با قیمت پایینتر و سود بیشتر بجای دادن تفاوت قیمت مترجم )
0 | 0
prop up٠٧:٣٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• They are trying to prop up the tumbling stockmarket by cutting the supply of new issues.
آنها تلاش میکنند با قطع عرضه سهام شرکتهای جدید در آشفتگی بازار سهام ثبات ایجاد کنند
0 | 0
prop up٠٧:٣٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• Second, the state will continue to prop up inefficient state enterprises.
دوم ایالت به حفظ و ثابت نکهداشتن موسسات ناکارآمد ایالتی ادامه خواهد داد
0 | 0
prop up٠٧:٢٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• Attempts by the UK government to prop up the pound on the exchange markets degenerated into chaos.
تلاشدولت انگلیس برای ثابت نکهداشتن پوند در صرافی ها موجب اغتشاش شد
0 | 0
prop up٠٧:٢٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• Prop up with a cocktail stick from behind if necessary.
در صورت لزوم چوب کوکتل را حمایل کنید
0 | 0
prop up٠٧:٢٠ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• The builders are trying to prop up the crumbling walls of the church.
سازندگان کلیسا سعی میکنند تلاش میکنند دیوارهای سنگی کلیسا را تراز کنند
0 | 0
prop up٠٦:١٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• The government introduced measures to prop up the stock market.
دولت معیارهایی را برای سرپانگهداشتن بازار سهام تعیین کرد
0 | 0
prop up٠٦:١٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• They had to prop up the tree with long poles under the branches.
آنها مجبور شدند چوبهای بلندی را زیر شاخه های درخت حمایل کنند
0 | 0
prop up٠٦:١١ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• If you have difficulty sitting like this, prop up your back against a wall.
اگر با این نوع نشستن مشکل دارید کمرتان را به دیوار حمایل کنید
0 | 0
prop up٠٦:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• We had to prop up the roof with a wooden post.
مجبور شدیم یک تیرک چوبی را حمایل سقف کنیم
0 | 0
courageous٠٠:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• It was courageous of her to face the committee with her bold request.
شهامت او بود که موجب مقابله با کمیته توسط درخواست شجاعانه اش شد
0 | 1
intrinsically٠٣:١٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• Of course, there is nothing intrinsically quantum mechanical in what has been said so far.
البته تا کنون هیچ چیز درباره ذات مکانیک کوآنتوم گفته نشده است
0 | 0
intrinsically٠٣:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• This subject is intrinsically interesting and worthy of study in its own right.
این موضوع فی نفسه جالب و ارزش مطالعه را دارد
0 | 0
intrinsically٠٣:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• Sometimes I wonder if people are intrinsically evil.
گاهی از اینکه افرادی فی نفسه بد هستند شگفت زده می شوم
0 | 0
intrinsically٠٣:٠١ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• I did not expect the job to be intrinsically rewarding.
انتظار نداشتم این شغل فی نفسه ارزشمند باشد
0 | 0
obsessively١٩:٢١ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• She's obsessively tidy, always hoovering and polishing.
او بطور وسواس گونه پاکیزه است همیشه جاروبرقی می کشد و صیقل میدهد
2 | 0
obsessively١٩:١٤ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• Peter was obsessively jealous and his behaviour was driving his wife away.
پیتر میل شدیدی به حسادت داشت و رفتارش باعث فاصله با همسرش شد
0 | 0
obsessively١٩:٠٩ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• He works obsessively from 15 am to 9 or 10 at night.
او با وسواس از ساعت 3 بامداد تا 9 یا 10 شب کار میکند
2 | 0
obsessively١٩:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• He's rude to her friends and obsessively jealous.
او نسبت به دوستانش گستاخ شده و میل شدیدی به حسادت دارد
0 | 0
realisation١٥:١٥ - ١٤٠١/٠٧/١٤
• The realisation that the murderer must have been a close friend came as a shock.
دانستن اینکه قاتل باید دوستی نزدیک باشد شوکه کننده بود
0 | 0
kiddy٢٢:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• Mom also took Dashu and Huahua for a kiddy roller coaster ride. Both requested to ride a second time!
مادر داشو و هاوا را به ترن هوایی بچگانه برد هر دو تاشون خواستند یکبار دیگر سوار ترن شوند!
0 | 0
kiddy٢٢:٠٣ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• Now, which one of you naughty kiddy been messing with the Shadow Man?
الان کدامیک از شما شیطون بچه ها با مرد سایه بازی می کند؟
0 | 0
kiddy٢١:٥٨ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• You called it a script kiddy language, remember?
یادته گفتی اون دستنوشته به زبان کودکانه است؟
0 | 0
kiddy٢١:٥٥ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• The kiddy plate here looks wonderful. I wouldn't mind having that myself.
آن بشقاب کوچک بنظر عالی میاد فکر نکنم بتونم اونو داشته باشم
0 | 0
kiddy٢١:٠٥ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• The man who put the flash into kiddy science and engineering was obsessed with mastery and given to showmanship, says Brown.
براون می گوید : شخصی که نور را وارد علم و مهندسی کرد وسواس استادی داشت و آن را به امور تبلیغات سپرد
0 | 0
taxonomist٢١:٥٨ - ١٤٠١/٠٧/١١
• He wants to be a taxonomist of plants.
او میخواهد متخصص طبقه بندی گیاهان باشد
0 | 0
taxonomist٢١:٣٢ - ١٤٠١/٠٧/١١
• These have been sadly neglected by most taxonomists.
متاسفانه اکثر تاکونومیست ها اینها را نادیده گرفته انذ
0 | 0
vantage point٠٠:٥١ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From the vantage point of the late 20th century, the war seems to have achieved nothing.
از اواخر قرن بیستم بنظر میرسد جنگ بی نتیجه بوده است
0 | 0
vantage point٠٠:٤٥ - ١٤٠١/٠٧/١١
• The whole dispute looked silly from my vantage point.
از نقطه نظر من بطورکلی مشاجره احمقانه می باشد
0 | 0
vantage point٠٠:٤٣ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From today's vantage point, the 1987 crash seems just a blip in the upward progress of the market.
امروزه ، سقوط سال 1987 بنظر میرسد فقط پیشرفتی در بازار باشد
0 | 1
vantage point٠٠:٣٩ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From my vantage point on the hill, I could see the whole procession.
از نقطه ای در بالای تپه میتوانستم همه چیز را ببینم
0 | 0
vantage point٠٠:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From our lofty vantage point, we could see the city spread out below us.
از نقطه ای مرتفع ، می توانستیم شهر در زیر پای خود ببینیم
0 | 0
subject to٢٣:٤١ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• The prices are subject to change.
قیمت ها مشمول تغییر هستند
0 | 1
subject to٢٣:٣٩ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• These rules are subject to change without notice.
این قوانین بدون هیچ اخطاری تغییر پذیرند
2 | 1
subject to٢٣:٣٦ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• The prices for food are subject to variation.
قیمت غذا تغییر پذیر است
0 | 1
humour٢١:١٠ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• The humour of it is not to be absorbed in a hurry.
عجله اش را با شوخی رد کرد
0 | 0
humour٢١:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• With wry humour, they laugh at their misfortunes.
با کج خلقی به بد شانسی آنها می خندند
0 | 0