عیسی علوی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
most often٠٧:٥٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٨از آنجا که صفت ؛ ترین ؛ ( most ) آورده اکثر اوقات یا همانطور که دوستان گفته اند بیشتر مواقع یا اغلب اوقات صحیحتر استگزارش
7 | 0
get there٠٢:١٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٨دست یافتن ( در بعضی موارد به این معنا میتواند باشد ) مثال : Getting there with the faith دست یافتن به ایمانگزارش
5 | 1
atratas٢١:٣٢ - ١٤٠١/٠٧/١٤تضمین طریق اکتا مبنی بر استادی طی یک یا دو دوره زندگی ( اگر در مسیر باقی بماند ) .گزارش
0 | 0
people pleaser١٥:٥٠ - ١٤٠١/٠٧/١٣همه معانی عالی بودند فقط آنچه بهمن جان گفته بیشتر بمعنی تایید طلبی است که بنظرم صحیح نیست. پیشنهاد من بزبان عامیانه مردم دار استگزارش
0 | 1
so be it٢٢:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/٠٩بسته به جمله : اشکالی ندارد ، خبری نیست ، بگذار چنین باشد . پیشنهاد میکنم کلمه به کلمه ترجمه نشود از ارزش ترجمه کاسته شده و گاها معنا را عوض کرده و ا ... گزارش
5 | 0
فهرست جمله های ترجمه شده
rack and ruin٠٤:١١ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The once prosperous city went to rack and ruin.
بیکباره شهر پررونق رو به نابودی گذاشت2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• Your homeland has gone to rack and ruin.
وطن شما رو به نابودی رفته است2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• He's let his father's old house go to rack and ruin.
او گذاشته خانه قدیمی پدرش رو به ویرانی برود2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The old farmhouse had gone to rack and ruin.
خانه باغ قدیمی رو به ویرانی گذاشته بود2 | 0
rack and ruin٠٤:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• First they let the house go to rack and ruin, then the garden; now they were sheltering hippies.
ابتدا خانه و سپس باغ را گذاشتند رو به ویرانی برود اکنون به پناهگاه هیپی ها رفتند2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The whole farm was going to rack and ruin.
تمام مزرعه روبه ویرانیمی رفت2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• They let the house go to rack and ruin.
آنها گذتشتند خانه رو به نابودی برود2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• They've let the house go to rack and ruin.
آنها گذاشته بودند خانه رو به ویرانی برود2 | 0
rack and ruin٠٣:٥٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The house had been left to go to rack and ruin.
خانه متروکه شده و آماده ویران شدن بود2 | 0
rack and ruin٠٢:٣٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• This country is going to rack and ruin; we need a change of government.
این کشور بسمت نابودی می رودما به دولت جدید نیاز داریم2 | 0
rack and ruin٠٢:٣٠ - ١٤٠١/٠٧/٢٨
• The old house soon went to rack and ruin.
خانه قدیمی خیلی زود ویران شد2 | 1
throes٠١:٤٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٥
• We're in the throes of moving to a new office, so the place is in chaos at the moment.
ما در گیر و دار انتقال به اداره جدید هستیم بنابراین مکان در حال حاضر در هرج و مرج است0 | 0
throes٠١:٣٨ - ١٤٠١/٠٧/٢٥
• The country is presently in the throes of the worst recession since the second world war.
کشور از زمان جنگ دوم جهانی اکنون دستخوش شدیدترین رکود اقتصادی شده است0 | 0
prop up٠٧:٤٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• They prop up prices for growers by controlling production rather than through federal subsidies.
آنها قیمت پنبه را بجای سوبسیدهای دولت فدرال با کنترل تولید ثابت نگه میدارند ( کاهش تولید افزایش قیمت و یا افزایش تولید کاهش بهای تمام شده یکواحد فروش بیشتر با قیمت پایینتر و سود بیشتر بجای دادن تفاوت قیمت مترجم )0 | 0
prop up٠٧:٣٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• They are trying to prop up the tumbling stockmarket by cutting the supply of new issues.
آنها تلاش میکنند با قطع عرضه سهام شرکتهای جدید در آشفتگی بازار سهام ثبات ایجاد کنند0 | 0
prop up٠٧:٣٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• Second, the state will continue to prop up inefficient state enterprises.
دوم ایالت به حفظ و ثابت نکهداشتن موسسات ناکارآمد ایالتی ادامه خواهد داد0 | 0
prop up٠٧:٢٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• Attempts by the UK government to prop up the pound on the exchange markets degenerated into chaos.
تلاشدولت انگلیس برای ثابت نکهداشتن پوند در صرافی ها موجب اغتشاش شد0 | 0
prop up٠٧:٢٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• Prop up with a cocktail stick from behind if necessary.
در صورت لزوم چوب کوکتل را حمایل کنید0 | 0
prop up٠٧:٢٠ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• The builders are trying to prop up the crumbling walls of the church.
سازندگان کلیسا سعی میکنند تلاش میکنند دیوارهای سنگی کلیسا را تراز کنند0 | 0
prop up٠٦:١٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• The government introduced measures to prop up the stock market.
دولت معیارهایی را برای سرپانگهداشتن بازار سهام تعیین کرد0 | 0
prop up٠٦:١٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• They had to prop up the tree with long poles under the branches.
آنها مجبور شدند چوبهای بلندی را زیر شاخه های درخت حمایل کنند0 | 0
prop up٠٦:١١ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• If you have difficulty sitting like this, prop up your back against a wall.
اگر با این نوع نشستن مشکل دارید کمرتان را به دیوار حمایل کنید0 | 0
prop up٠٦:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• We had to prop up the roof with a wooden post.
مجبور شدیم یک تیرک چوبی را حمایل سقف کنیم0 | 0
courageous٠٠:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٣
• It was courageous of her to face the committee with her bold request.
شهامت او بود که موجب مقابله با کمیته توسط درخواست شجاعانه اش شد0 | 1
intrinsically٠٣:١٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• Of course, there is nothing intrinsically quantum mechanical in what has been said so far.
البته تا کنون هیچ چیز درباره ذات مکانیک کوآنتوم گفته نشده است0 | 0
intrinsically٠٣:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• This subject is intrinsically interesting and worthy of study in its own right.
این موضوع فی نفسه جالب و ارزش مطالعه را دارد0 | 0
intrinsically٠٣:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• Sometimes I wonder if people are intrinsically evil.
گاهی از اینکه افرادی فی نفسه بد هستند شگفت زده می شوم0 | 0
intrinsically٠٣:٠١ - ١٤٠١/٠٧/٢٢
• I did not expect the job to be intrinsically rewarding.
انتظار نداشتم این شغل فی نفسه ارزشمند باشد0 | 0
obsessively١٩:٢١ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• She's obsessively tidy, always hoovering and polishing.
او بطور وسواس گونه پاکیزه است همیشه جاروبرقی می کشد و صیقل میدهد2 | 0
obsessively١٩:١٤ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• Peter was obsessively jealous and his behaviour was driving his wife away.
پیتر میل شدیدی به حسادت داشت و رفتارش باعث فاصله با همسرش شد0 | 0
obsessively١٩:٠٩ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• He works obsessively from 15 am to 9 or 10 at night.
او با وسواس از ساعت 3 بامداد تا 9 یا 10 شب کار میکند2 | 0
obsessively١٩:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٢١
• He's rude to her friends and obsessively jealous.
او نسبت به دوستانش گستاخ شده و میل شدیدی به حسادت دارد0 | 0
realisation١٥:١٥ - ١٤٠١/٠٧/١٤
• The realisation that the murderer must have been a close friend came as a shock.
دانستن اینکه قاتل باید دوستی نزدیک باشد شوکه کننده بود0 | 0
kiddy٢٢:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• Mom also took Dashu and Huahua for a kiddy roller coaster ride. Both requested to ride a second time!
مادر داشو و هاوا را به ترن هوایی بچگانه برد هر دو تاشون خواستند یکبار دیگر سوار ترن شوند!0 | 0
kiddy٢٢:٠٣ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• Now, which one of you naughty kiddy been messing with the Shadow Man?
الان کدامیک از شما شیطون بچه ها با مرد سایه بازی می کند؟0 | 0
kiddy٢١:٥٨ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• You called it a script kiddy language, remember?
یادته گفتی اون دستنوشته به زبان کودکانه است؟0 | 0
kiddy٢١:٥٥ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• The kiddy plate here looks wonderful. I wouldn't mind having that myself.
آن بشقاب کوچک بنظر عالی میاد فکر نکنم بتونم اونو داشته باشم0 | 0
kiddy٢١:٠٥ - ١٤٠١/٠٧/١٢
• The man who put the flash into kiddy science and engineering was obsessed with mastery and given to showmanship, says Brown.
براون می گوید : شخصی که نور را وارد علم و مهندسی کرد وسواس استادی داشت و آن را به امور تبلیغات سپرد0 | 0
taxonomist٢١:٥٨ - ١٤٠١/٠٧/١١
• He wants to be a taxonomist of plants.
او میخواهد متخصص طبقه بندی گیاهان باشد0 | 0
taxonomist٢١:٣٢ - ١٤٠١/٠٧/١١
• These have been sadly neglected by most taxonomists.
متاسفانه اکثر تاکونومیست ها اینها را نادیده گرفته انذ0 | 0
vantage point٠٠:٥١ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From the vantage point of the late 20th century, the war seems to have achieved nothing.
از اواخر قرن بیستم بنظر میرسد جنگ بی نتیجه بوده است0 | 0
vantage point٠٠:٤٥ - ١٤٠١/٠٧/١١
• The whole dispute looked silly from my vantage point.
از نقطه نظر من بطورکلی مشاجره احمقانه می باشد0 | 0
vantage point٠٠:٤٣ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From today's vantage point, the 1987 crash seems just a blip in the upward progress of the market.
امروزه ، سقوط سال 1987 بنظر میرسد فقط پیشرفتی در بازار باشد0 | 1
vantage point٠٠:٣٩ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From my vantage point on the hill, I could see the whole procession.
از نقطه ای در بالای تپه میتوانستم همه چیز را ببینم0 | 0
vantage point٠٠:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/١١
• From our lofty vantage point, we could see the city spread out below us.
از نقطه ای مرتفع ، می توانستیم شهر در زیر پای خود ببینیم0 | 0
subject to٢٣:٣٩ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• These rules are subject to change without notice.
این قوانین بدون هیچ اخطاری تغییر پذیرند2 | 1
subject to٢٣:٣٦ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• The prices for food are subject to variation.
قیمت غذا تغییر پذیر است0 | 1
humour٢١:١٠ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• The humour of it is not to be absorbed in a hurry.
عجله اش را با شوخی رد کرد0 | 0
humour٢١:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/١٠
• With wry humour, they laugh at their misfortunes.
با کج خلقی به بد شانسی آنها می خندند0 | 0