افسراندن١١:٢٤ - ١٤٠٠/٠٧/١١افسرده کردن. To make depressed
گزارش0 | 1
cryo٢٣:٠٣ - ١٤٠٠/٠٧/١٠شِمی - - = cryo
گزارش0 | 1
شادبار٢٢:٥٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٠شادبار. پر از شادی
گزارش0 | 1
مشکوک٢٢:٥٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٠شک انگیر. شک برانگیز . شکناک.
گزارش0 | 1
صیقلیدن٢٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٠صِیقَلیدَن. صیقل دادن.
گزارش0 | 1
جهنمیدن٢٢:٥٣ - ١٤٠٠/٠٧/١٠جَهَنمیدَن. جهنمی کردن . بد کردن/شدن وضعیت .
گزارش0 | 1
واچرتاندن٢٢:٠٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٠واچُرتاندَن. باعث واچرتیدن شدن.
گزارش0 | 1
چرتاندن٢٢:٠٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٠چُرتاندن. باعث چرتیدن شدن.
گزارش0 | 1
تعباندن١٩:٤١ - ١٤٠٠/٠٧/١٠تَعَباندَن. زجراندن. مانده گرداندن.
گزارش0 | 1
westerly١٩:٤٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٠غرب آی/باختر آی = از جهت غرب آمده. Western غرب رو/باختر رو = به غرب رونده. Westerly
گزارش0 | 1
هاراندن١٩:٣٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٠هاراندَن. هار کردن.
گزارش0 | 1
western١٩:٤٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٠غرب آی/باختر آی = از جهت غرب آمده. Western غرب رو/باختر رو = به غرب رونده. Westerly
گزارش0 | 1
جرعهیدن١٩:٣٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٠جُرعِهیدَن. جرعه جرعه نوشیدن.
گزارش0 | 1
westernize١٩:٤٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٠باختریدن. غربینیدن.
گزارش0 | 1
تعبیدن١٩:٤١ - ١٤٠٠/٠٧/١٠تَعَبیدن. زجریدن. مانده گردیدن.
گزارش2 | 1
جهدیدن١٩:٤٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٠جَهدیدَن. جهد کردن.
گزارش0 | 1
علنیدن١٩:٣٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٠عَلَنیدَن. علنی کردن.
گزارش0 | 1
هاریدن١٩:٣٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٠هاریدَن. هار شدن.
گزارش0 | 1
لباساندن١٧:٣٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٠لِباساندَن. لباس پوشاندن.
گزارش0 | 1
فمنیسم١٧:٣٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٠فمن گروی . زنان گروی.
گزارش12 | 1
والباسیدن١٧:٣٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٠والِباسیدَن. لباس درآوردن.
گزارش0 | 1
خالیبندیدن١٧:٣٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٠خالیبَندیدَن. خالی بندی کردن.
گزارش0 | 1
والباساندن١٧:٣٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٠والِباساندَن. لباس کسی را درآوردن.
گزارش0 | 1
پادافریدن١٧:٣٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٠پاداَفریدن. مجازات کردن.
گزارش0 | 1
الماندن١٧:٢٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٠اَلَماندَن. درد و رنج دادن.
گزارش0 | 1
پاناکیدن١٧:٣٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٠پاناکیدَن. دفاعیدن . نگهبانیدن.
گزارش0 | 1
لباسیدن١٧:٣٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٠لِباسیدَن. لباس پوشیدن.
گزارش0 | 1
فکیدن١٧:٣١ - ١٤٠٠/٠٧/١٠فَکیدَن. فک زدن.
گزارش0 | 1
المیدن١٧:٢٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٠اَلَمیدَن. درد و رنج کشیدن.
گزارش0 | 1
devolution١٧:٢٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٠وافرگردیدن/وافرگشتن
گزارش2 | 1
کوتهیدن٢٣:٣٥ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩کوتَهیدَن. کوتاه شدن/کردن. خلاصه کردن/شدن.
گزارش0 | 1
سادهیدن٢٣:٣٣ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩سادِهیدَن. ساده کردن/شدن. To simplify.
گزارش0 | 1
اشارهیدن٢٣:٤٢ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩اِشارِهیدَن. اشاره کردن. To mention.
گزارش0 | 1
از پسوندها٢٣:٤٠ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩- - یک = پسوند صفت ساز ن. م = باریک، تاریک، نزدیک، آواییک
گزارش2 | 1
زشتاندن٢٣:٣٨ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩زِشتاندَن . زشت کردن.
گزارش0 | 1
زشتیدن٢٣:٣٧ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩زِشتیدَن. زشت شدن.
گزارش0 | 1
summarize٢٣:٣٥ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩کوتهیدن.
گزارش2 | 2
کوتاهیدن٢٣:٣٤ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩کوتاهیدَن. کوتاه کردن/شدن
گزارش0 | 1
پیشرویدن٢٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩پیشرَویدَن. پیشروی کردن.
گزارش0 | 1
simplify٢٣:٣٣ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩سادهیدن. آسانیدن.
گزارش2 | 1
پارهیدن٢٣:٣١ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩پارِهیدَن. پاره شدن/کردن.
گزارش0 | 1
change٢٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩گَهولاندن. گهولیدن.
گزارش0 | 3
عوض کردن٢٣:٢٨ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩گَهولیدَن.
گزارش2 | 1
سواراندن٢٣:٢٠ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩سوار کردن.
گزارش0 | 1
هدایتیدن٢٣:٢٥ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩هِدایَتیدَن. هدایت کردن.
گزارش0 | 1
سواریدن٢٣:٢٠ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩سوار شدن.
گزارش2 | 1
درنگریستن٢٣:١٦ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩To consider
گزارش5 | 1
زجراندن٢٢:٢٨ - ١٤٠٠/٠٧/٠٩زَجزاندَن. زجر دادن.
گزارش0 | 1