عَجَمَندِه

عَجَمَندِه عَجَم.
https://t. me/Ajam_1
کَنالِ من.
البته من و شما نداریم. . . . .

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



کوهبار١٨:٣١ - ١٤٠٠/٠٧/١٦کوهبار = بار بسیار سنگین.گزارش
0 | 1
igniter١٨:٣٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦اخگرنده.گزارش
7 | 1
توجه کردن١٨:٢٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٦نیوشیدن.گزارش
5 | 1
کرفهیدن١٨:٢٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٦کِرفِهیدَن. کارِ نیک انجامیدن.گزارش
0 | 0
بزکیدن١٨:٢٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٦بَزَکیدَن. بزک کردن. آراییدن. آرایش کردن.گزارش
0 | 0
از الگو های واژه سازی١٨:٢٦ - ١٤٠٠/٠٧/١٦- - رون = جهت ن. م = اندرون/بیرون.گزارش
0 | 0
test١٨:٢٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٦رَوَنیدَن.گزارش
0 | 2
رونیدن١٨:٢٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٦رَوَنیدَن. آزمایش. to test.گزارش
0 | 0
اچمزیدن١٠:٥٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٦اچمَزیدَن. آچمز شدن.گزارش
2 | 1
hate١٠:٥٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٦بیزاریدَن. نِفرَتیدَن.گزارش
12 | 2
diss١٠:٥٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٦ناسیدَن = ناسزا گفتن to dissگزارش
5 | 1
ventilate٠٨:٥٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦تَراهَواییدَن.گزارش
7 | 3
ماهی مرکب٠٨:٤٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٦ماهَکَب = ماهیِ مرکب .گزارش
7 | 1
همگن کردن٠٨:١٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦همگنانیدن.گزارش
0 | 1
خنزکیدن٠٨:٠٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٦خنثی شدن/کردن.گزارش
2 | 1
پنهانیدن٠٨:٠٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٦پِنهانیدَن. پنهان شدن/کردن.گزارش
0 | 1
همگن شده٠٨:١٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦همگنیده.گزارش
0 | 1
homogenize٠٨:١١ - ١٤٠٠/٠٧/١٦همگنیدن/همگناندنگزارش
0 | 1
treasure box٠٨:٠٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦گنجدان.گزارش
0 | 1
homogenize٠٨:١٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦هَمگِنِش/هَمگِنانِشگزارش
0 | 1
گراسیدن٠٧:٥٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٦گَراسیدَن. لقمه شدن. پوشیده شدن.گزارش
0 | 1
چلمنگ٠٨:٠٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٦چِل و منگ = چلمنگ ؟گزارش
2 | 3
خنزکیدن٠٨:٠٦ - ١٤٠٠/٠٧/١٦خَنزَکیدَن = خنثاییدن.گزارش
2 | 1
ولرمیدن٠٨:٠٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٦وِلَرمیدَن. ولرم شدن. خنثی شدن.گزارش
0 | 1
نهایدن٠٨:٠٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٦نَهانیدَن. نهان شدن/کردن.گزارش
0 | 1
سکسیدن٠٧:٤٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٦مُرزیدَن.گزارش
14 | 1
treasure box٠٨:٠٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٦گَنجای = گنج جای.گزارش
0 | 1
کارزاریدن٠٧:٥٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٦کارزاریدَن. to be actively involved in a campaign.گزارش
0 | 1
campaign٠٧:٥٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٦کارزاریدَن.گزارش
2 | 11
تمنیدن٠٧:٥٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٦لُکنتیدن. تتهپتهیدن.گزارش
0 | 1
لکاتهیدن٠٧:٥٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٦لَکاتِهیدَن. لکاته ها بازی درآوردن. مانند لکاته ها رفتاریدن.گزارش
12 | 1
از الگو های واژه سازی٠٧:٥١ - ١٤٠٠/٠٧/١٦- - مُرز ( ی ) = سکسیدن با کسی/چیزی ن. م = مُرده مُرز = necrophileگزارش
0 | 1
necrophilia٠٧:٤٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٦مُرده مُرزی = مُرده مُرزیدن ( سکسیدن )گزارش
0 | 1
تکپلکیدن٠٧:٤٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٦تَکپِلکیدَن. یک پار پلک بر هم زدن.گزارش
0 | 1
زغنگیدن٠٧:٤٦ - ١٤٠٠/٠٧/١٦یک بار پِلکیدَن.گزارش
0 | 1
ازکامیدن٠٧:٤٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٦آزکامیدَن = چیزی را حریصانه و دیوانه وار خواستن.گزارش
0 | 1
اردنگیدن٠٠:٠٣ - ١٤٠٠/٠٧/١٦اُردَنگیدَن. اردنگی زدن.گزارش
0 | 1
ریغاندن٢٢:٢٣ - ١٤٠٠/٠٧/١٥ریغاندَن. ریغ درآوردن.گزارش
0 | 1
ریغیدن٢٢:٢٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٥ریغیدَن. ریغ درآمدن.گزارش
0 | 1
همالیدن٢٢:٢١ - ١٤٠٠/٠٧/١٥هَمالیدَن. شریک شدن.گزارش
0 | 1
فرنشینیدن٢٢:١٤ - ١٤٠٠/٠٧/١٥فَرنِشینیدَن. ریاست کردن.گزارش
0 | 1
decide٢٢:١٣ - ١٤٠٠/٠٧/١٥گُزیریدَن.گزارش
5 | 7
democracy١٢:٠٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٥همکَدیوَری = democracy همکدیوریدن = to democratize همکَدیوَرِش = democratization همکیدوریک = democratic . . . . . . . . . . . . . . . .گزارش
2 | 1
تمام١٢:٠٥ - ١٤٠٠/٠٧/١٥همادگزارش
7 | 1
cracy١٢:٠٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٥- - کَدیوَری.گزارش
0 | 1
عزراییلیدن١١:٥٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٥عِزراییلیدَن. جان کسی را گرفتن.گزارش
0 | 1
demos١١:٥٢ - ١٤٠٠/٠٧/١٥مَشیاگزارش
0 | 1
هامهامیدن١١:٤٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٥هامهامیدَن. بلعیدن غذا. با اشتها غذا اورباردن.گزارش
0 | 1
penis١١:٤٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٥لکانهگزارش
2 | 1
kick١١:٤٧ - ١٤٠٠/٠٧/١٥لگدیدن. تیپاییدن.گزارش
0 | 2