نوگل٠٠:١٧ - ١٤٠٠/٠٨/١٩نُوگُلیدَن = شکفتن
گزارش0 | 1
نولیدن٠٠:١٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٩نولیدَن = نوک زدن. تُک زدن.
گزارش0 | 1
سیلیدن٠٠:٠٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٩سِیلیدَن = نُوجَبَهیدَن یا نوَجَبیدن.
گزارش0 | 1
نوچیدن٠٠:٠٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٩نوچیدن = چیزی را تازه چیدن.
گزارش0 | 1
هزاهزیدن٠٠:٠٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٩هَزاهَزیدَن = آشوبیدن.
گزارش2 | 1
هوفنیدن٢٣:٥٩ - ١٤٠٠/٠٨/١٨وَزِش با با صدایی بلند.
گزارش0 | 1
یورشیدن٢١:١٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٨درود دیگر. سخنانِ شما تا حدودی پذیرفتی بود. البته بر سر یکسری چیز ها من نمی توانم حرفِ شما را بِقَبولم و باید دید که فارسی زبانان چه می گویند. در ...
گزارش2 | 1
دین خویی١٥:٥١ - ١٤٠٠/٠٨/١٨دین خویی. از برساخته هایِ زنده یاد، آرامِش دوستار.
گزارش0 | 1
ignore١٥:٢٣ - ١٤٠٠/٠٨/١٨چشمگیری از. . . . چشمگیریدن از. . . . . چشمگیرِش از. . . . . . . .
گزارش0 | 2
سیزا٠٨:٤٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٨سریع.
گزارش2 | 1
ایرانیدن٠٨:٤٣ - ١٤٠٠/٠٨/١٨ایرانیدَن = ایرانی کردن.
گزارش0 | 1
بونده٠٨:٤٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٨بُوَندن = با وَقار رفتاریدن.
گزارش0 | 1
collect٠٨:٣٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٨فَراچیدَن.
گزارش0 | 3
دبیر٢٠:٤٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٧دَب = خط یر = پسوند ؟
گزارش0 | 2
کنجکاواندن٢٠:٣٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٧کُنجکاواندَن = کنجکاو کردن.
گزارش0 | 1
تمساح٢٠:٣٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٧تِمساحیدَن = مانند تمساح رفتاریدن.
گزارش7 | 1
کنجکاویدن٢٠:٣٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٧کُنجکاویدَن = کنجاوی کردن.
گزارش0 | 1
فکسنیدن١٨:٢٢ - ١٤٠٠/٠٨/١٧درود. فکر نکنم بتوان گفت به این دلیل که واژه، ریشه یِ فارسی ندارد، نباید با دستگاه واژه سازی فارسی آمیخته شود . چرایی فارسینیدنِ واژگانِ بیگانه: ۱ ...
گزارش0 | 1
یورشیدن١٨:٢٢ - ١٤٠٠/٠٨/١٧درود. فکر نکنم بتوان گفت به این دلیل که واژه، ریشه یِ فارسی ندارد، نباید با دستگاه واژه سازی فارسی آمیخته شود . چرایی فارسینیدنِ واژگانِ بیگانه: ۱ ...
گزارش0 | 1
پیشنگاریدن١١:٢١ - ١٤٠٠/٠٨/١٧پیشِنگاریدَن = پیشفرضیدن.
گزارش0 | 1
پیشفرضیدن١١:٢٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٧پیشفَرضیدَن.
گزارش0 | 1
اتانازی١٠:٣٢ - ١٤٠٠/٠٨/١٧آتانازیدَن.
گزارش0 | 1
لچریدن١٠:٣٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٧لَچَریدَن = کارِ پلید انجامیدن.
گزارش0 | 1
لیچاریدن١٠:٢٩ - ١٤٠٠/٠٨/١٧لیچاریدَن = لیچار بارِ کسی کردن.
گزارش0 | 1
ده دل٠٨:٠٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٧دَهدِلیدَن = دَه دِلانه رفتاریدن.
گزارش0 | 1
بارگذاریدن٠٠:٤٧ - ١٤٠٠/٠٨/١٧بارگذاریدَن = to upload.
گزارش0 | 1
بارگیریدن٠٠:٤٦ - ١٤٠٠/٠٨/١٧بارگیریدَن = to download.
گزارش0 | 1
جلوییدن٠٠:٤٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٧جُلوییدَن = به سمتِ جلو رفتن.
گزارش0 | 1
واغشاندن٢٣:٢٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٦واغشاندن = بِهوشاندن.
گزارش2 | 1
بهوشاندن٢٣:٢١ - ١٤٠٠/٠٨/١٦بِهوشاندن = بهوش آوردن.
گزارش0 | 1
بهوشیدن٢٣:٢١ - ١٤٠٠/٠٨/١٦بِهوشیدن = بهوش آمدن.
گزارش5 | 1
غشاندن٢٣:٢٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٦غَشاندن = باعثِ غشیدن شدن.
گزارش2 | 1
واغشیدن٢٣:١٩ - ١٤٠٠/٠٨/١٦واغَشیدَن = بِهوشیدن.
گزارش2 | 1
غشیدن٢٢:٣٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٦غَشیدَن = غش کردن.
گزارش0 | 1
recipe٢١:٤٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٦دستوره. دستورال. دستورینه.
گزارش2 | 1
جانیدن٢١:٠٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٦جانیدَن = جان گرفتن.
گزارش0 | 1
جاناندن٢١:٠٩ - ١٤٠٠/٠٨/١٦جاناندَن = جان بخشیدن.
گزارش0 | 1
partner٢١:٠٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٦هَمجان.
گزارش0 | 1
appreciate٢١:٠٢ - ١٤٠٠/٠٨/١٦خوشناسیدن. خوشدانیدن. هوشناسیدن. هودانیدن.
گزارش0 | 3
خوشحالیدن٢٠:٥٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٦خوشجاوَریدَن.
گزارش0 | 1
تلفاندن١٩:٤٩ - ١٤٠٠/٠٨/١٦تَلَفاندَن = تلف کردن.
گزارش0 | 1
تلافیدن١٩:٥١ - ١٤٠٠/٠٨/١٦تَلافیدَن = تلافی کردن.
گزارش0 | 1
تلفیدن١٩:٤٩ - ١٤٠٠/٠٨/١٦تَلَفیدَن = تلف شدن.
گزارش0 | 1
فاف١٠:٥٦ - ١٤٠٠/٠٨/١٦فافیدَن = لکنتیدن در تلفظِ "ف"
گزارش0 | 1
جوریدن١٠:٥٣ - ١٤٠٠/٠٨/١٦واشپشیدن.
گزارش5 | 1
delouse١٠:٥٢ - ١٤٠٠/٠٨/١٦برونشِپشِیدن.
گزارش0 | 1
فاپیش١٠:٤٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٦فاپیشیدَن = جلو رفتن.
گزارش0 | 1
خفج٠٨:٤٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٦خفجیدن = کابوسیدن.
گزارش0 | 1
فکسنیدن٠٨:٤٦ - ١٤٠٠/٠٨/١٦فَکَسَنیدَن = بی ارزش شدن. اسقاطی شدن.
گزارش0 | 1
سپزگی٠٨:٤٣ - ١٤٠٠/٠٨/١٦سِپَزِگویدن = رنجیدن. غمگینیدن.
گزارش0 | 1