express١٤:٢٣ - ١٣٩٨/٠١/١٤بیان کردن The SIMPLE PRESENT expresses daily habits or usual activities حال ساده عادت های روزرانه یا فعالیت های معمول ( متدوال یا همیشگی ) را بیان می ...
گزارش25 | 2
ann١٤:١٩ - ١٣٩٨/٠١/١٤یک اسم است. اسم فرد تلفظ: اَن
گزارش37 | 1
progressive١٤:١٤ - ١٣٩٨/٠١/١٤( دستور زبان ) استمراری
گزارش60 | 2
chart١٤:٠٣ - ١٣٩٨/٠١/١٤نمودار نقشه جدول طرح ریختن نمودار کشیدن ( نمودار درست کردن )
گزارش53 | 1
present١٤:٠٠ - ١٣٩٨/٠١/١٤زمان حال
گزارش55 | 6
analysis١٣:٥٩ - ١٣٩٨/٠١/١٤تحلیل تجزیه آنالیز
گزارش39 | 1
error١٣:٥٧ - ١٣٩٨/٠١/١٤خطا اشتباه
گزارش30 | 1
pretest١٣:٥٦ - ١٣٩٨/٠١/١٤پیش آزمون، امتحان مقدماتی
گزارش5 | 0
if so١٣:٥٢ - ١٣٩٨/٠١/١٤"اگه اینطوریه" "اگر اینطوریه" "اگه اینطوره" "اگر اینطوره" اگر اینطور است اگر اینطور باشد اگر چنین است اگر چنین باشد
گزارش195 | 1
directions١٣:٤٠ - ١٣٩٨/٠١/١٤"دستورات"، "دستورالعمل"
گزارش23 | 1
sheet١٣:٣٨ - ١٣٩٨/٠١/١٤برگه، برگ، ورق، ورقه Write the names of your classmates on a sheet of paper. اسم همکلاسیهات رو روی یک برگه ( وَرَق ) کاغذ بنویس.
گزارش37 | 0
residence١٣:٣٤ - ١٣٩٨/٠١/١٤"محل اقامت" اقامتگاه محل سکونت سکونتگاه
گزارش51 | 1
find out١٣:٣٠ - ١٣٩٨/٠١/١٤پیدا کردن، یافتن find out your classmate's name اسم همکلاسی هاتون رو پیدا کنید ( بیابید )
گزارش44 | 4
how long١٣:١٩ - ١٣٩٨/٠١/١٤چند وقت، چند وقت است که
گزارش39 | 2
dorm١٣:١٨ - ١٣٩٨/٠١/١٤خوابگاه
گزارش57 | 1
go around١٥:٥٠ - ١٣٩٨/٠١/١٣چرخیدن ( دورِ، به دورِ ) The earth goes round the sun زمین به دور خورشید میچرخد.
گزارش44 | 1
shine٢١:١٢ - ١٣٩٨/٠١/٠٩تابیدن
گزارش28 | 1
parents١٣:١١ - ١٣٩٨/٠١/٠٩مامان بابا بابا مامان اولیا والدین پدر مادر پدر و مادر
گزارش53 | 3
compound١٦:٤٨ - ١٣٩٨/٠١/٠٨مرکب
گزارش25 | 2
generic١٥:٠٠ - ١٣٩٨/٠١/٠٨عام و عمومی
گزارش21 | 0
leading٢٢:٠٥ - ١٣٩٨/٠١/٠٧برجسته و پیشتاز
گزارش126 | 1
syllabi٢١:٥٤ - ١٣٩٨/٠١/٠٧برنامه درسی
گزارش30 | 1
intended for٢٠:٠٢ - ١٣٩٨/٠١/٠٧در نظر گرفته شدن طراحی شدن، ساخته شدن
گزارش32 | 0
preface٢٠:٠٠ - ١٣٩٨/٠١/٠٧مقدمه، پیشگفتار
گزارش37 | 0
each of which١٩:٢٠ - ١٣٩٨/٠١/٠٧هر کدام، هر کدام از آن ها
گزارش34 | 0
inaction١٨:٤٥ - ١٣٩٨/٠١/٠٧در عمل، در اقدام، به صورت عملی
گزارش21 | 1
foundation١٧:٥١ - ١٣٩٨/٠١/٠٧اساس، پایه، بنیاد
گزارش25 | 1
shuffle١٧:١٥ - ١٣٩٨/٠١/٠٧بُر زدن، مخلوط کردن، آمیختن، بُر ( عمل بُر زدن )
گزارش25 | 1
fixed size١٦:٤١ - ١٣٩٨/٠١/٠٧با سایز ثابت با اندازه ثابت
گزارش5 | 0
truncate١٧:١٣ - ١٣٩٨/٠١/٠٦کوتاه کردن
گزارش14 | 1
indice١٧:٠٨ - ١٣٩٨/٠١/٠٦دو نوع جمع برای کلمه index وجود دارد: 1. indexes 2. indices معنی index: شاخص، اندیس، ایندِکس
گزارش57 | 0
equivalent١٦:٠٨ - ١٣٩٨/٠١/٠٦معادل برابر
گزارش60 | 1
syntax١٦:٠٦ - ١٣٩٨/٠١/٠٦نَحو
گزارش16 | 1
commonly١٦:٠٥ - ١٣٩٨/٠١/٠٦معمولا
گزارش37 | 0
iterate١٦:٠٢ - ١٣٩٨/٠١/٠٦پیمایش کردن
گزارش55 | 0
colon١٥:٥٦ - ١٣٩٨/٠١/٠٦دونقطه
گزارش23 | 0
body١٥:٥٨ - ١٣٩٨/٠١/٠٦بدن، بدنه
گزارش37 | 1
followed by١٥:٥٦ - ١٣٩٨/٠١/٠٦به همراهِ، همراه با ( منظور بعد از آن چیز میباشد )
گزارش67 | 1
it starts١٥:٥٤ - ١٣٩٨/٠١/٠٦شروع می شود
گزارش7 | 0
introduce١٥:٥٣ - ١٣٩٨/٠١/٠٦معرفی کردن شدن عرضه کردن شدن مطرح کردن شدن
گزارش76 | 1