کسی که نمی داند فقط خواجه حافظ شیراز استکسی یا چیزی را توی یا در اب نمک خواباندنکشتی ها غرش شدهکشک چه یا چی پشم چه یا چی یا چه کشکی چه پشمیکشک چی پشم چیکشک خود را ساییدن یا سابیدنکف دست خود را بو کردنکف دستش مثل کون بچه صافهکف دستم را بو نکرده بودمکف دستی را که مو ندارد نمی شود کندکف رفتنکف و خون بالا اوردنکف کسی بریدنکفر کسی را بالا اوردنکفش کسی را جفت کردنکفگیر به ته دیگ خوردنکفگیر کسی به ته دیگ خوردنکل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودیکلا همان تو هم می رودکلاغه امد راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفتکلاف سردرگمکلانکلاه خود را به هوا یا اسمان انداختنکلاه خود را قاضی کردنکلاه سر کسی رفتنکلاه سر کسی گذاشتنکلاه علی را سر ولی گذاشتنکلاه کسی پس معرکه بودن یا ماندنکلاهش پس معرکه استکلاهش پشم ندارهکلفت گفتنکله اش باد دارهکله اش بوی قرمه سبزی می دهدکلوخ انداز را پاداش سنگ استکلک کسی را کندنکلکل کردنکم اوردنکم بخور همیشه بخورکمیت کسی لنگیدن یا لنگ بودنکمیتش لنگ استکنگر خورده لنگر انداختهکوتاه امدنکور از خدا چی می خواد دو چشم بیناکور خودش است بینای مردمکوری ببین که عصاکش کور دگر استکوزه گر از کوزه شکسته اب می خورهکوزه ی کسی اب یا ابی گرفتنکوه به کوه نمی رسه ادم به ادم می رسهکک تو تنبوش افتادهککش نمی گزد